کد خبر: 1191
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردین ۱۳۹۳گروه : فرهنگ و هنر
نگاهی به زندگی گابریل گارسیا مارکز
شخصیتهای بزرگی در دنیای ادبیات بودهاند که به شهرت و محبوبیت زیادی رسیدهاند؛ اما کمتر پیش آمده نویسندهای پس از کنار گذاشتن قلم تا این حد مورد توجه کتابدوستان و منتقدان قرار گیرد. “گابریل گارسیا مارکز” از معدود نویسندگانی بود که چه در زمان آفرینش شاهکارهایش و چه پس از کنارهگیری از نوشتن، در محوریت اخبار ادبی قرار داشت.
مارکز کلمبیایی متولد مارس ۱۹۲۷ بود که در رشتهی حقوق به تحصیل پرداخت. پیش از روی آوردن به داستاننویسی، در عرصهی روزنامهنگاری فعالیت داشت. او به عنوان خبرنگار و دبیر با روزنامههای محلی “ال هرالدو” و “ال یونیورسال” همکاری داشت تا اینکه اولین رمانش را در سال ۱۹۵۰ به چاپ رساند. پس از عضویت در انجمن نویسندگان و روزنامهنگاران “بارن کوییلا” به عنوان خبرنگار فرامرزی در کشورهای ایتالیا، فرانسه، هند، اسپانیا و آمریکا مشغول به کار شد.
مارکز به نوشتن و چاپ داستانهایش میپرداخت تا اینکه در سال ۱۹۶۷ اثر ماندگار “صد سال تنهایی” را به نگارش درآورد و رؤیای ۱۸سالگیاش به حقیقت پیوست. او با نوشتن رمانی الهامگرفته از خانهی پدربزرگش، شاهکاری ادبی را به کتابدوستان هدیه کرد که شهرتی بینالمللی را نیز برای خالقش به ارمغان آورد. مارکز موفق شد جایزه “Romulo Gallegos” را در سال ۱۹۷۲ به دست آورد و بسیار مورد توجه منتقدان ادبی قرار گیرد.
نویسندهای که پس از خواندن رمان “مسخ” کافکا تصمیم گرفت به عرصهی ادبیات پا بگذارد، در سبک نگارشی خود از نویسندگان بزرگی چون تولستوی، داستایوفسکی، بالزاک، جیمز جویس، ویرجینیا وولف و دیکنز الهام گرفت. مارکز کار نگارش “پاییز پدرسالار” را از سال ۱۹۶۸ آغاز کرد و در سال ۱۹۷۱ آن را به پایان برد. “عشق سالهای وبا” از دیگر آثار معروف این نویسندهی برندهی نوبل ادبیات است که در سال ۱۹۸۵ روانهی بازار کتاب شد. از دیگر آثار نامآشنای مارکز میتوان به “در ساعت شیطان”، “شرح یک مرگ پیشگوییشده”، “عشق و دیگر شیاطین” و مجموعه داستانهای کوتاهی چون “کسی به سرهنگ نامه نمینویسد”، “توفان برگ” و “کشوری برای کودکان” اشاره کرد.
گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۸۲ شایستهی دریافت جایزهی نوبل ادبیات شناخته شد. رمانها، داستانهای کوتاه و فضای واقعگرایانه و در عین حال تخیلی آثارش در مراسم اعطای جایزهی نوبل مورد تقدیر قرار گرفت. سخنرانی این استاد بزرگ سبک رئالیسم جادویی در زمان دریافت جایزهی نوبل، “تنهایی آمریکای لاتین” نام گرفت.
در سال ۱۹۹۹ پزشکان تشخیص دادند مارکز به سرطان غدد لنفاوی مبتلا شده و همین بیماری موجب شد تا نگارش خاطراتش را آغاز کند. روزنامهی “ریپابلیکا” در سال ۲۰۰۰ به دروغ، خبر مرگ گابو را منتشر کرد؛ اما این آخرینباری نبود که این اتفاق روی داد.
کتاب “Vivir Para” که انتظار میرفت اولین جلد از سهگانهی شرح حال این نویسندهی کلمبیایی باشد، در سال ۲۰۰۲ به چاپ رسید و پرفروشترین کتاب در کشورهای اسپانیولیزبان لقب گرفت.
”زندهام تا روایت کنم” نسخهی انگلیسیزبان این اثر است که در نوامبر ۲۰۰۳ به چاپ رسید و به فروش بالایی دست پیدا کرد.
در روزهای میانی اردیبهشتماه سال گذشته بود که باز خبر درگذشت گابریل گارسیا مارکز منتشر شد. اینبار اما صفحهی توییتر منتسب به “اومبرتو اکو” نویسندهی سرشناس ایتالیایی مسؤول انتشار این خبر کذب بود. این در حالی بود که پس از گذشت چند ساعت، مشخص شد گابو تعطیلاتش را در کنار خانوادهاش در لسآنجلس سپری میکند. بررسیهای بیشتر نشان داد نویسندهی “نام گل سرخ” مالک این صفحه نبوده و این شایعه تنها یک شوخی ناخوشایند بوده است.
شروع شایعههای جنجالی دربارهی سلامت مارکز از آنجا کلید خورد که “پلینی مندوزا آپولیوس” دوست نزدیک این نویسنده در مصاحبهای با یک روزنامهی شیلیایی اعلام کرد، پس از پنج سال موفق به مکالمه با مارکز شده؛ چراکه او قادر به تشخیص صدای دوستانش از پشت تلفن نیست. نگرانیها در اینباره وقتی شدت گرفت که دوستداران ادبیات دریافتند مادر و برادر مارکز نیز از بیماری آلزایمر و متعاقب آن اختلال مشاعر رنج میبردهاند. مندوزا در اینباره گفت: آخرین باری که با هم بودیم، او مدام از من میپرسید کجا ساکن هستی؟ شغلت چیست؟ اما پس از صرف ناهار دربارهی مسائلی خیلی قدیمی مربوط به ۳۰ یا ۴۰ سال پیش صحبت میکرد و همهچیز را بهخوبی به یاد میآورد. در این مصاحبه همچنین گفته شد که مارکز از ترس نشناختن طرف مقابل، از پاسخگویی به تلفن خودداری میکند.
”خایمه گارسیا مارکز” در سخنرانیای که برای دانشجویان دانشگاه شهر “کارتاژینا” ایراد کرد، گفت که برادرش به اختلال مشاعر مبتلا شده و دائما از او سؤالهای تکراری و ابتدایی میپرسد. او در توضیح بیماری برادر ۸۵سالهاش از واژهی “Dementia” (در فرهنگ لغت: جنون، زوال عقل، از دست دادن مشاعر) استفاده کرد و گفت: گاهی برای او گریه میکنم؛ چون احساس میکنم دارم او را از دست میدهم. او همچنین گفت که خالق “صد سال تنهایی” دیگر قلم به دست نمیگیرد و پس از چاپ آخرین کتابش در سال ۲۰۰۴ دیگر اثری را به نگارش درنیاورده است.
البته ابراز نگرانی در این زمینه متصل شد به سرنوشت مشابهی که مادر و برادر ماکز در از دست دادن مشاعرشان داشتهاند.