ذهن یک مدیر و یا کارآفرین دارای مکانیزم ارزیابی است که احساسات و واکنش های او را مدیریت می کند. اگر ارزیابی ذهنی بدینگونه باشد که اتفاقی، بد و خطرناک است و ضمناً محتمل نیز هست، یعنی احتمال رخ دادن آن زیاد است، ما را دچار ترس کرده و وادارمان می کند برای مقابله با آن کاری انجام دهیم. به عکس، اگر ارزیابی ذهن درباره یک کسب و کار، مثبت باشد و به این نتیجه برسیم که احتمال رخ دادن آن زیاد است (محتمل است)، هم به آن کار علاقه مند می شویم و هم برای تصاحبش تلاش می کنیم.
ماجرای ارزیابی های ذهنی ما و تصمیماتی که ما برای کسب و کارمان می گیریم همیشه به همین سادگی و روشنی نیست. چه بسا در بسیاری از موارد، ما تحت تاثیر القائات و تبلیغات مثبت و منفی بیرونی در ارزیابی خود دچار اشتباه می شویم. اتفاقاً کار بازی خطرناک ممکن ها و محتمل ها نیز همین است: بازی ممکن ها و محتمل ها امور ممکن اما غیرمحتمل را به جای امور محتمل و امور محتمل را، به جای امور ممکن اما غیر محتمل، جا می زند. بدین واسطه ما در تصمیم گیری های خود دچار اشتباه شده و قطعاً در درازمدت با ضرر و زیان های مادی و معنوی مواجه می شویم.
مگر می شود کسی امر غیرمحتملی را محتمل در نظر بگیرد و برای به دست آوردن آن بیهوده تلاش کند؟ مگر امکان دارد کسی امر محتمل و دوست داشتنی را غیرمحتمل بداند و دست از تلاش برای تصاحب آن بردارد؟ اگر هنوز با بدبینی نسبت به آنچه مطرح شده، چنین سوالاتی در ذهن دارید باید با قدرت به شما جواب بدهم: «بله. امکان دارد و متاسفانه کمابیش اغلب ما به واسطه بازی «ممکن ها و محتمل ها» بارها و بارها دچار چنین اشتباهاتی می شویم.»
اتفاقاً قانون جذب که چند سالی است به شدت در جامعه گسترش پیدا کرده نیز همین کار را میکنند. سوال این است: آیا تنها با فکر کردن به چیزهای مثبت و تکرار آنها (بدون تصمیمگیری، واکنش و عمل صحیح)، میتوان به نتیجه مطلوب رسید؟ آیا این امر یک امر ممکن است یا محتمل؟
راستش را بخواهید این امر ممکن است. خیلیها صرفاً بر اساس شانس و بدون اقدامی خاص و چشمگیر به یکباره پولدار میشوند و یا به خواسته خود میرسند. مثل کسی که در لاتاری برنده میشود. اما آیا این امر محتمل هم هست؟ یعنی احتمال رخ دادن آن زیاد است؟ متاسفانه نه. از میلیونها نفر، شاید فقط یک نفر چنین شانسی را تجربه کند. اما قانون جذب چگونه به ما تلقین میکند: یک امر ممکن اما غیر محتمل، محتمل است!
در بین اندیشهها و نظریات نوین در حوزه علوم فلسفی و روانشناختی، باوری وجود دارد که مدعی است انسانها میتوانند با تمرکز بر افکار منفی یا مثبت، تجربههای منفی یا مثبتی را به سمت خود جذب کرده و آنها به زندگی خویش وارد کنند. این باور خود از باور دیگری نشات میگیرد که مدعی است ما انسانها و افکاری که در ذهن میپروارنیم همه از انرژی خالص تشکیل شدهایم و از آنجایی که انرژیهای همانند و مشابه یکدیگر را جذب میکنند، ما با پرورش هر نوع انرژی میتوانیم انرژیهای همسان آن در گیتی را به سمت خود جذب نماییم. اگر در ذهنمان افکار منفی را رشد دهیم، قطب منفی و انرژیهای منفی را به سمت خود میکشیم و اگر مثبت بیندیشیم، خوبیها که دارای انرژی مشابهی هستند را به سمت خود جذب میکنیم.
طرفداران این نظریه، از باور و ادعای خود اینگونه نتیجه میگیرند که هر انسانی برای داشتن یک شغل، کسب و کار و زندگی خوب، سعادتمند و پر لذت تنها کافی است این وابستگی و اثرگذاری انرژیهای را درک کرده و با پرورش افکار خوب و مثبت و فکر کردن صحیح به آرزوها و خواستههایش، زندگیاش را غرق در خوشیها و سعادتمندیها کند و با پرهیز از افکار منفی، از اثرات سوء انرژیهای زیانبار در زندگی خود جلوگیری نماید.
شاید برایتان شگفتانگیز باشد که بدانید بسیاری از نخبگان و نظریهپردازان اصولاً باور دارند که قانون جذب هیچ اساس و پایه علمی ندارد و نهایتاً شبه علمی پر از ابهامات و نظریات بی پایه و بدون قابلیت اثبات و آزمایش است. حتی آنها نسبت به گسترش روز افزون سوءاستفاده از این قانون توسط هواداران و نظریهپردازانش هشدار میدهند.
وحید میرزائی مشاوره مالی و سرمایه گذاری - نویسنده کتابهای موفقیت های فردی و کسب وکار
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه