جمعه 31 فروردین، 1403

کدخبر: 116595 22:40 1399/07/30
بی مهری به مشاهیر ملی، واپسین گام‌ها به سوی زوال حقوق شهروندی

بی مهری به مشاهیر ملی، واپسین گام‌ها به سوی زوال حقوق شهروندی

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
بی مهری به مشاهیر ملی، واپسین گام‌ها به سوی زوال حقوق شهروندی

بی مهری به مشاهیر ملی، واپسین گام‌ها به سوی زوال حقوق شهروندی

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

دکتر فهیمه عبادی نیا-پژوهشگر مسایل شهری- ایران، موطن بسیاری از هنرمندان و ادیبان و اهالی علم و فضل بوده است که از گذشته تاکنون نه تنها موجب افتخار و سربلندی این کشور شدند که دنیا نیز به داشتن آنها به خود می بالد و صد البته که دنیا بهتر از ما از ایشان تقدیر می کند! کم نیست مدال ها و نشان هایی که به مفاخر ملی ما اعطا نمودند، هوش و استعدادهایی که پذیرا شدند و یادبودهایی که به احترام ایشان بر افراشتند. و جای تعجبی نیست اگر در پاره ای موارد سهم خواهی می کنند .

بزرگان کم نظیری که این کشور در خود پرورانده است هر کدام می توانند نمادی برای ایجاد حس اشتراک جمعی و تقویت هویت ملی به شمار آیند . در عین حال وظیفه نگهداری و ارج نهادن به نمادها و مشاهیر ملی مستقیما به  شهرها محول می شود و به عنوان بخشی از حقوق شهروندی قابل مطالبه است. امروزه شهرها در همه جای دنیا از نام ها و اسطوره هایی که تاریخ سرزمینشان را ساختند به عنوان محرکی در همبستگی شهروندان، تقویت حس اعتماد اجتماعی به نظام مدیریت، مسئولیت پذیری و ترویج حس همکاری استفاده می کنند.

پرسشی که مطرح می شود این است که چرا به رغم وجود مفاخر و نمادهای ملی فراوان در این مملکت، شکاف بین خواست شهروندان و گردانندگان شهر حداقل در حوزه فرهنگ روز به روز در حال عمیق تر شدن است؟  چرا مدیران شهر از این ظرفیت فرهنگی قوی برای تقویت گفتمان با شهروندان استفاده نمی کنند؟ چگونه می شود که چهره های ماندگار برخاسته از دل مردم معمولا مورد بی مهری و ناسپاسی در فضای اجتماعی-کالبدی شهرها قرار می گیرند؟ و این بی توجهی تا جایی ادامه می یابدکه مردم احساس می کنند بخشی از دستاوردهای فرهنگی آنها رو به فراموشی است و به ناحق اولویت بندی می شود و این اولویت بندی نه با مشورت آنها بلکه با صلاحدید شوراهایی صورت می گیرد که مدعیان ایجاد انقلاب در فرهنگ این مملکت اند. 

این وسط تکلیف حقوق شهروندی چیست؟ شاید هدف از تنظیم منشور حقوق شهروندی که در دولت یازدهم صورت گرفت از ابتدا این بوده که چند صباحی سر و صدایی راه بیاندازد (البته فقط از جانب شخص رییس جمهور وگرنه کسی گوشش به این حرف ها بدهکار نبود) و بعد هم در بایگانی خاک بخورد؛ ولی اشاره به چندماده از آن خالی از لطف نیست . 

ماده 27 این منشور می گوید:«شهروندان حق دارند اندیشه، خلاقیت و احساس خود را  از طرق مختلف آفرینش فکری، ادبی و هنری با رعایت قوانین و حقوق دیگران بیان کنند». یکی از نمونه های بارز نقض این حق شهروندی زمانی اتفاق افتاد که طولانی ترین نقاشی دیواری کشور که مزین به داستان هایی از شاهنامه بود یک شبه سفید پوش شد، احتمالا به این دلیل که مبادا به سر رستم و سهراب و کاوه و فریدون بزند و هوس کنند به کسوت سپاهیان هارون و مامون درآیند. نمونه ای از دهن کجی به شهروندانی که فردوسی را فخر ایران می دانند و بخشی از هویت شهری خود را وام دار نام او هستند.

در اتفاقی دیگر و همسو با سیاست خارجی نام مولوی از خیابانی در یکی از شهرها حذف شد و شبانه مانند مجرمی که قرار است هیچ ردپایی از خود به جا نگذارد نام فرد دیگری جایگزین گردید . بالاخره حاکمان شهر باید به طریقی حمایتشان را از آن مرحومی که به ناحق ترور شد نشان می دادند. باید دنیا می فهمید که شهروندان ما همیشه در صحنه حاضر هستند حتی اگر در خواب شبانه به سر برده، بی خبر از همه جا باشند! و چه دیواری هم از دیوار مولوی کوتاه تر؟ احتمالا با خودشان فکر کردند زورشان که به بلوار بسیج نمی رسد. خیبر هم سنگین تر ازآن است که بتوان جابجا کرد. کار ما نیست تکان دادن آن! ضمنا از کجا معلوم که مولوی ترک تبار نبوده باشد؟ بدهیمش به ترکیه، کشور دوست و برادرمان، بهتر نیست؟

مقامات شهری ما دیگر حتی تظاهر به مشارکت خواهی از شهروندان نمی کنند. شفافیت، پاسخگویی و مسئولیت پذیری کاملا رنگ باخته و ابعاد فرهنگی و اجتماعی حقوق شهروندی به شدت نادیده گرفته می شود. آنها هیچ تضادی بین خواست فرهنگی خود و شهروندان را بر نمی تابند و یا از عهده حل و فصل منطقی آن بر نمی آیند. در مواردی هم که قرار بوده حرکت مثبتی انجام شود آن قدر دست و دلشان می لرزد که آخر تبدیل می شود به یک نامه سر به مهر محرمانه با این مضمون که فعلا به صلاح نیست، متوقفش کنید. لابد اینها بهتر از خود شهروندان می دانند چه چیزی به صلاح آنهاست. احتمالا ما شهروندان صغیرتر از آنیم که بدانیم و حالا که دیگر خطر رفع شده و آوای ربنا به انا لله و انا علیه راجعون پیوسته، صلاح است دستور اجرا شود. دیگر ممنوعیت همه جانبه معنا ندارد ما مردم هم بهتر است برویم خدا را شکر کنیم که حداقل از خیر عملیات شبانه شان گذشتند!

در ماده 28 منشور حقوق شهروندی صراحتا گفته شده دولت موظف به ترویج و گسترش فرهنگ انتقاد پذیری، تحمل و مدارا است. متاسفانه باید گفت در کشور ما  همه چیز برعکس است و مسئولین ما به جای اینکه اقداماتی انجام دهند که موجب افزایش تاب آوری عمومی شود. خود با کوچکترین انتقادی از کوره به در رفته و یکی باید بیاید و اینهمه کاسه داغ تر از آش را خنک کند! بهتر است دولتمردان ما ابتدا خود را موظف به یادگیری فرهنگ انتقاد پذیری و تحمل و مدارا کنند و بعد در صدد ترویج آن باشند. 

شاید اگر نگاهی بیندازیم به میزان شکیبایی مدیران شهری در سایر نقاط دنیا بهتر بتوانیم شکاف شهروند-حاکمیت موجود در ایران را آن هم تنها در حوزه ارج گذاری به مفاخر ملی درک کنیم. در بسیاری از کشورهای دنیا حتی رهبرانی که زمانی مسبب تلخ ترین اتفاقات شدند این چنین مورد بی مهری و فراموشی قرار نمی گیرند. یک مثال بارز نصب مجدد مجسمه لنین، یکی از رهبران انقلاب 1917 روسیه در آلمان است. آلمان که به دلیل حاکمیت کمونیست چندین دهه به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم شده بود حالا بار دیگر بدون هیچ تغییری در نظام سیاسی فعلی، مجسمه لنین را در برلین به نمایش در می آورد. رهبران حزب مارکسیست- لننیست آلمان که از قضا حزب کوچکی هم هست او را به عنوان متفکری که از زمان خود جلوتر بود و یک مبارز متقدم برای آزادی و دموکراسی می دانند. در اقدامی دیگر یک مجسمه نیم تنه برنزی از استالین در مرکز مسکو نصب می شود! و لوح یادبود استالین در مسکو که در دوران خروشچف حذف شده بود دوباره در همان محل برپا می گردد. آنها  معتقدند این اقدامات فرصتی فراهم می کند که تاریخ را هر چند تلخ از یاد نبریم و باید توان تاب آوری جامعه را در برابر عصبانیت، غم و خشم افزایش داد. حالا آنها را مقایسه کنید با خودمان و اینکه لابد بعضی رجال ما  نابخشودنی تر از لنین و استالین هستند!

 در جایی دیگر در ماده 100 این منشور گفته شده فعالان عرصه هنری حق دارند در فضای غیر انحصاری، آزادانه فعالیت کنند. دولت موظف است تدابیر لازم برای جلب مشارک رقابتی بخش خصوصی در مراحل تولید و عرصه آثار هنری را فراهم آورد و در ماده 29 همین منشور حقوق 29 شهروندی آمده است هیچ مقامی حق ندارد بر خلاف موازین قانونی برای انتشار یا عدم انتشار اطلاعات یا مطالب، در صدد اعمال فشار بر مطبوعات و سایر رسانه ها برآیند، یا به سانسور یا کنترل نشریات و سایر رسانه ها مبادرت نماید. اما در عمل می بینیم در بین 10 کشور اول سانسور رسانه ها در دنیا قرار داریم. حتی موجبات فخر و مباهات ملی شدن هم ذره ای از عصبانیت آقایان نمی کاهد . ظاهرا نسخه برای همه یکسان است!

  چو پرده دار به شمشیر می زند همه را               کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند



  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |