دکتر هاشم اورعی - استاد دانشگاه صنعتی شریف
قرار نبود به دلایلی که بر همگان آشکار است وارد بحث انتخابات شویم. اما در آستانه انتخاب سیزدهمین رئیس جمهور با شرایط غریبی مواجهایم. بهیاد داریم که در دورههای قبل همه اقشار مردم، به ویژه جوانان به خیابان میریختند و تا پاسی از شب با آهنگهای غیرمجاز و حرکات موزون به فعالیت سیاسی پرداخته و حداکثر استفاده را از آزادیهای ویژه قبل از انتخابات میبردند. رسم بر این بود که همه طیفهای سیاسی در داخل کشور مردم را به شرکت در انتخابات تشویق کنند و بحث عدم مشارکت تنها از سوی براندازان خارج نشین مطرح میشد. لیکن در این دوره برای اولین بار شاهدیم آن که خود ۸ سال رئیس جمهور بوده علناَ اعلام میکند که رای نمیدهد و یکی از دو طیف اصلی سیاسی کشور اعلام میکند که از هیچ نامزدی حمایت نمیکند. البته جامعه بهخوبی این پیام را درک میکند که منظور از رای ندادن و عدم حمایت از نامزدی خاص دعوت بهعدم شرکت در انتخابات است. نتیجه شرایط پدید آمده آن است که در آستانه انتخابات، واجدین شرایط رای دادن به سه دسته تقسیم شدهاند. یک دسته رای میدهند، دستهای دیگر در انتخابات شرکت نخواهند کرد و دسته سوم هنوز تصمیم قطعی نگرفتهاند. چه پرونده درخشانی از مشارکت عمومی!
و اما بحث شیرین شورای نگهبان و نظارت استصوابی. نگارنده قطعاَ فاقد صلاحیت برای اظهارنظر در مورد جایگاه حقوقی و حدود اختیارات این شوراست. اما از منظر اجتماعی و نه سیاسی وقتی ملت میبیند صلاحیت رئیس جمهور سابق، رئیس مجلس سابق، معاون اول رئیس جمهور و بسیاری مسئولین قبلی و فعلی احراز نمیشود، تنها میتواند به این نتیجه برسد که کشور توسط فاقدان صلاحیت اداره میشود و انگشت به دهان میماند. در ادامه این سردرگمی، جامعه شاهد آن است که طی بیش از چهار دهه، صلاحیت حتی یک زن برای نامزدی تائید نشده و بدین ترتیب شورای نگهبان این چنین بیمحابا نیمی از جامعه را از کارزار انتخابات حذف میکند. البته مخالفت روحانیت با هرگونه مشارکت اجتماعی و سیاسی زنان مسبوق به سابقه است که از آن جمله میتوان به مخالفت با اعطای حقرای به این قشر از جامعه اشاره کرد. لیکن در این روزگار که آنگلا مرکل بالغ بر15سال بر مصدر صدرات تکیه زده و در این دوران درخشان آلمان را به چهارمین اقتصاد بزرگ جهان و بزرگترین اقتصاد اروپا تبدیل کرده است، چگونه میتوان رجل سیاسی را با نگاه جنسیتی تفسیر کرد که در این صورت مردِ میدان و مردِ عمل هم نمیتواند مونث باشد! رندی میگفت با بررسی سابقه عدم تائید صلاحیتها و عدم احراز از سوی شورای نگهبان در چند دوره اخیر، شاهد هر چهار حالت ممکن هستیم یعنی افرادی هم قبلاَ و هم در این دوره تائید و یا رد شدهاند. عدهای قبلاَ تائید شده و حال رد شدهاند و بالاخره برخی قبلاَ رد شده و این بار تائید شدهاند. از آنجا که شورای نگهبان خود را ملزم به ارائه دلیل و مدرک در توجیه رد صلاحیت و یا عدم احراز نمیداند ملت باز انگشت به دهان دنبال آن است که تصمیمات بر مبنای چه اصولی اتخاذ شده و حیران میماند.
نکته دیگر قابل توجه این که نامزدهای تائید شده که همگی بحمدالله از فرزندان انقلابند و جایگاهی دایمی بر سر سفره انقلاب داشتهاند و به قول خودشان آمدهاند که اوضاع را درست کنند. گویی از کره مریخ آمدهاند! این عزیزان کی و کجا رفته بودند که حال بازگشتهاند؟
اما تاسف بارتر از همه آن است که نامزدان عزیزمان به کلیگویی و دادن وعده سرخرمن پرداخته و دریغ از یک برنامه مدون با اعداد و ارقام. یکی در جواب سوال مجری رادیو که در صورت نشستن بر صندلی ریاست جمهوری اولین دستور شما چه خواهد بود میگوید با توجه به اهمیت تولید و در اجرای شعار سال دستور خواهد داد که موانع رفع شده و تولید رونق گیرد. دیگری وعده بالا بردن یارانه نقدی داده و آن یکی هم که ظاهراَ مبدع مکتب جدید اقتصادی است، به دنبال آن است که ارزش پول ملی را بازگرداند. درچنین شرایطی جامعه از خود میپرسد چرا تاکنون دستور جهش تولید صادر نشده است، بودجه افزایش یارانه از چه منبعی تامین خواهد شد و به پشتوانه کدام اقتصاد میتوان ارزش از دست رفته پول ملی را باز یافت؟
و اما اوج فاجعه را در طول اولین مناظره تلویزیونی شاهد بودیم. آنجا که اقتصاددانان عزیزمان، غرق در شیفتگی خدمت، همهچیز را زمین گذاشته و با جویدن گلوی یکدیگر خود واقعیشان را در معرض دید جامعه قرار دادند. یکی به مدرک تحصیلی اشاره میکرد و دیگری تهدید به دادگاهی کردن رقیب پرداخت و این همه در شرایطی روی میداد که قرار بود مناظره معطوف به اقتصاد کشور باشد. نامزدان به صورت گذرا از نرخ تورم بالا، بیکاری، کاهش قدرت خرید پول ملی گلهمند بودند. گویی مردم از این اوضاع بیخبرند. هیچیک از نامزدان به دلایل بنیادین رشد اقتصادی نزدیک به صفر در دهه اخیر و کاهش مداوم تولید ملی علیرغم افزایش روزانه 2600 میلیارد تومان نقدینگی یعنی معجزه انقباض تولید علیرغم انبساط نقدینگی اشاره نکرده و تاثیرات قابل توجه تحریمهای بینالمللی بر اقتصاد کشور نادیده گرفته شد و در این وانفسا آنچه بیش از پیش نمایان شد آن که این عزیزان نمیتوانند جامعه ایران را نمایندگی کنند. در واقع با مشاهده مناظره چیزی که عاید ملت شد یاس و ناامیدی بیشتر بود.
بله دوستان، طی چهار دهه کار را به جایی رساندهایم که صورت مساله تغییر کرده و دیگر اصل موضوع فراتر از آن است که چه کسی برنده این مسابقه خواهد بود. بخش قابل توجهی از جامعه درکمال ناامیدی حاضر نیست زحمت رفتن به پای صندوق رای را به خود بدهد. این یعنی میلیونها نفر قطع امید کرده و به این نتیجه رسیدهاند که حضورشان در انتخابات هیچ تاثیری بر آینده خود و کشور نداشته و شود آن چه باید شود. مادامی که تنی چند از خودیها آن هم از میان نیمی از جامعه را دستچین کرده و از مردم بخواهیم با شور و حرارت در انتخابات شرکت کنند نمیتوان انتظار تحول داشت و قطعاً شاهد کاهش مشارکت مردمی خواهیم بود. در پی بیتوجهی به خواست مردم، سرمایه اجتماعی را به حراج گذاشته و امروز شاهد آنیم که انتخابات ریاست جمهوری در واقع به همهپرسی تبدیل شده و مشروعیت نظام را به چالش کشیده است. بهخوبی میتوان استاد شفیعی کدکنی را تصور کرد که در روز انتخابات غریبانه زیرِلب زمزمه میکند:
شهر خاموش من آن روح بهارانت کو؟
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه