ﺩﻛﺘﺮ ﻫﺎﺷﻢ ﺍﻭﺭعی- ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺻﻨﻌﺘﻲ ﺷﺮﻳﻒ- «فاتحان جنگ جهانی اول در جهل بهسر میبردند و رهبران برای جلب حمایت مردم به فریب آنان ادامه میدادند». این جملهای از وینستون چرچیل در کتاب شکلگیری طوفان است. وی رهبران را متهم میکند که برای حفظ محبوبیت و قدرت سیاسی خود واقعیات تلخ را پنهان کرده و منافع ملی را به خطر میاندازند. مردم آمریکا با خروج نیروهای این کشور از افغانستان و توجیهات غیرقابل قبول پرزیدنت بایدن به یاد این بخش از سخنان چرچیل افتادند.
پُل کندی، تاریخدان دانشگاه ییل معتقد است شرایط بریتانیا در دوران بین جنگ جهانی اول و دوم حاصل خستگی ملی و گستردگی امپراطوری بود. از سال 1914 میلادی این کشور درگیر جنگ جهانی اول بود و در سال 1918 گرفتار همهگیری آنفلوانزای اسپانیایی شد. اقتصاد بریتانیا با انبوهی از بدهی مواجه شده بود و نابرابری طبقاتی موجب شد برخی سیاستمداران چپگرا بحث باز توزیع ثروت، سوسیالیسم و حتی کمونیسم و فاشیسم را مطرح کنند.
لیکن همانطور که چرچیل میگفت سیاستمداران بر آن بودند که به چالش کشیده شدن اقتدار امپراطوری در اروپا، آسیا و خاورمیانه را نادیده بگیرند. در این میان سیستم امنیت جهانی که با تشکیل لیگ ملل در سال 1920 پس از جنگ جهانی اول شکل گرفته بود در حال فروپاشی بود. در چنین شرایطی بود که اهمیت جلوگیری از شکلگیری نظامهای دیکتاتوری در جهان به فراموشی سپرده شده و شد آنچه شد.
آیا سرانجام امپراطوری بریتانیا میتواند به فهم عاقبت کار ایالات متحده کمک کند؟ واقعیت این است که شرایط امروز آمریکا از جهات متعدد مشابه امپراطوری بریتانیا در دوران بین جنگ جهانی اول و دوم است.
برخی معتقدند شرایط امروز این کشور را نمیتوان با بریتانیای آن دوران مقایسه کرد. بهرغم جان باختن 800 هزار نفر در آمریکا به دلیل همهگیری کووید19، نمیتوان آن را با تلفات و خسارات بریتانیا در جنگ جهانی اول مقایسه کرد چون این جنگ 900 هزار کشته معادل 6درصد مردان بین سنین 15 تا 49 سال و 1.7 میلیون زخمی در بریتانیا برجای گذاشت.
مقایسه بریتانیای آن روز و آمریکای امروز را با بدهی دولت آغاز میکنیم. بدهی دولت بریتانیا که در پایان جنگ جهانی اول یعنی در سال 1918 معادل 109درصد تولید ناخالص داخلی بود در سال 1934 به 200درصد افزایش یافته بود. پیشبینی میشود بدهی دولت فدرال ایالات متحده تا پایان سال جاری به 110درصد تولید ناخالص داخلی این کشور برسد که رکورد تازهای بهشمار میرود. دفتر بودجه کنگره آمریکا پیشبینی میکند که تا سال 2051، بدهی دولت فدرال از مرز 200درصد عبور کند. نکته قابل توجه اینکه بدهی دولت فدرال نسبتاً کوتاهمدت و به طور متوسط با سررسید 65 ماهه بوده و بسیار حساس به هرگونه تغییر در نرخ بهره است و انتظار نمیرود در سالهای پیشرو هزینه بهره بدهی دولت فدرال کاهش یابد. جمعی از اقتصاددانان از جمله لارنس سامرز، وزیر خزانهداری پیشین در مورد افزایش نرخ تورم و در نتیجه بالا رفتن نرخ بهره هشدار میدهند. پیش بینی میشود نرخ بهره واقعی از سال 2027 مثبت شده و با روند صعودی ملایم در نیمه قرن جاری به 2.5 درصد برسد. در این صورت هزینه بهره بدهی دولت ایالات متحده افزایش یافته و احتمالاً تنها راه کار کاهش بودجه نظامی خواهد بود.
نظر چرچیل در دهه 1930 این بود که دولت بریتانیا باید در مقابله با اقدامات خصمانه هیتلر، موسولینی و امپراطوری ژاپن به افزایش توان نظامی خود بپردازد به جای اینکه به نظاره بنشیند. ولی طرفداران سیاست مصالحه بر این عقیده بودند که به دلیل محدودیتهای مالی افزایش بودجه نظامی برای امپراطوری میسر نیست.
در حال حاضر اکثر مردم آمریکا، مثل بیشتر مردم بریتانیا در دوران بین دو جنگ جهانی، آمادگی ورود این کشور به هر گونه درگیری نظامی با دولتی متخاصم را ندارند. به همین خاطر است که پیشبینی کاهش بودجه نظامی آمریکا به نسبت تولید ناخالص داخلی از 3.4درصد فعلی به 2.5درصد در سال 2031 موجب حیرت چرچیل و همفکران وی میشود.
وجه تشابه دیگر قدرت اقتصادی آمریکا در مقایسه با سایر کشورهاست. نتایج تحقیقات انجام شده نشان میدهد نه تنها اقتصاد آمریکا در سال 1872 از بریتانیا بزرگتر شده بود بلکه اقتصاد آلمان نیز در سال 1898 و دوباره در 1935 و روسیه در سال 1930 از بریتانیا پیشی گرفت. در حال حاضر اقتصاد ایالات متحده نیز با افول نسبی مواجه است. با در نظر گرفتن قدرت خرید در چین، تولید ناخالص داخلی این کشور در سال 2014 با آمریکا برابر شد اما چنانچه مبنای مقایسه دلار آمریکا قرار گیرد، اقتصاد آمریکا هنوز بزرگتر از چین بوده لیکن این اختلاف در حال کاهش است. در سال جاری تولید ناخالص داخلی چین به دلار آمریکا 75درصد ایالات متحده خواهد بود و پیشبینی میشود تا سال 2026 به 89درصد افزایش یابد. بدیهی است رقابت اقتصادی چین با ایالات متحده بسیار جدیتر از شوروی سابق است چون در دوران جنگ سرد هیچگاه اقتصاد شوروی از 44% اقتصاد آمریکا فراتر نرفت.
بهرغم اینکه در چند سال اخیر احساسات آمریکاییها نسبت به دولت چین به شدت منفی شده لیکن این بدان معنی نیست که مردم آمریکا آمادگی دارند در مقابل تهدیدات نظامی چین بایستند. چنانچه چین جزیره کوچک تایوان را اشغال کند، به احتمال زیاد اکثریت مردم آمریکا همان نظر نویل چمبرلن، نخست وزیر بریتانیا را خواهند داشت که در پی اشغال چکسلواکی از سوی آلمان در سال 1938 گفت:«اختلافی در کشوری دور افتاده بین مردمی که ما هیچ چیز از آنها نمیدانیم!»
یکی از دلایل اصلی افول امپراطوری بریتانیا در دوران بین جنگ جهانی اول و دوم عدم همراهی طبقه فرهیخته جامعه بود. چرچیل با تنفر به یاد میآورد که چگونه در سال 1933 انجمن آکسفورد چنین بیانیهای صادر کرد: «این انجمن برای شاه و میهن نخواهد جنگید» و ادامه میدهد که ما به سادگی از کنار این حرفها میگذریم لیکن در آلمان، روسیه، ایتالیا و ژاپن تاثیرات قابل توجهی خواهد داشت. این دقیقاً همان احساسی است که امروز برخی دیپلماتهای چین نسبت به ایالات متحده دارند. نازیها، فاشیستها وکمونیستها به درستی به این نتیجه رسیده بودند که مردم بریتانیا به خود تخریبی گرفتار شدهاند. جرج اورول در نوشتار خود تحت عنوان «تیراندازی به فیل» از زبان افسر انگلیسی در یکی از مستعمرههای بریتانیا مینویسد:«من حتی نمیدانستم امپراطوری در حال نابودی است!»
خلاصه اینکه آمریکاییهای دهه 2020 مثل بریتانیاییهای دهه 1930 از خیر امپراطوری گذشتهاند و چینیها این واقعیت را بهخوبی درک کردهاند. ولی هنوز امپراطوری آمریکا زنده است. در حال حاضر حدود 200 هزار نیروی نظامی آمریکایی در بالغ بر 150 کشور جهان مستقر هستند. تاریخ بریتانیا نشان میدهد که کاهش حضور نظامی بسیار دشوار و پرخطر است، همانطور که جو بایدن در افغانستان و قبل از آن باراک اوباما در عراق تجربه کرد. مشکل اینجاست که عقب نشینی نظامی در صحنه بینالمللی معمولاً بدون درگیری نبوده و در هر صورت به عنوان ضعف تلقی میشود. چرچیل بر این عقیده بود که اگر دموکراسیهای غرب در دهه 1930 اقدامات لازم را به عمل آورده بودند جنگ جهانی دوم هیچگاه آغاز نمیشد. وقتی پرزیدنت روزولت از وی پرسید چه نامی برای این جنگ مناسب است، وی بیدرنگ جواب داد «جنگ غیرضروری!»
اگر سیاست بازدارندگی ایالات متحده به نتیجه نرسیده و چین با حمله نظامی به تایوان دست به قماری بزرگ بزند، در این صورت آمریکا با دو انتخاب ناگوار مواجه خواهد بود. ورود به جنگی سخت و طولانی مثل بریتانیا در سالهای 1914 و 1939 و یا نظاره بر فروپاشی امپراطوری.
وینستون چرچیل در کتاب خود ادامه می دهد:«واقعیات بهتر از رویا هستند». واقعیت این است که در سالهای اخیر سیاستمداران آمریکایی بیشتر به رویاپردازی مشغول بودهاند تا قبول واقعیات. وقت آن رسیده که دولتمردان ایالات متحده این جمله چرچیل را باور کنند که در اوج زیبایی و واقعگرایی گفت:«پایان امپراطوری رویدادی نادر است، ولی چنانچه اتفاق بیافتد بدون درد نخواهد بود.»
کاش حال که مسئولین کشور از جمله در دستگاه دیپلماسی و محیط زیست زبان عربی و انگلیسی را به طور کامل فرا گرفتهاند، مدرک دکترای خود را کنار گذاشته و چند برگ از کتاب تاریخ جهان بخوانند که البته تمرین خوبی هم برای تقویت روخوانی خواهد بود!
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه