جمعه 10 فروردین، 1403

کدخبر: 198647 18:12 1401/08/20
بهار ایرانی

بهار ایرانی

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
بهار ایرانی

بهار ایرانی

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

دکتر هاشم اورعی- استاد دانشگاه صنعتی شریف- تحولات اجتماعی اخیر در کشور یکبار دیگر این واقعیت را آشکار کرد که جامعه ایران به انبار باروتی می‌ماند که هر لحظه ممکن است منفجر شود. امّا چرا کار به اینجا کشید؟ اعتراضات مردم به ویژه جوانان و نحوه مقابله با آن از سوی حکومت حاکی از آن است که سیاست‌های اقتصادی و فرهنگی جمهوری اسلامی ناکارآمد بوده و جامعه را به دو گروه تقسیم و در مقابل هم قرار داده است. به راستی چرا این چنین از کوچه بن‌بست سر درآوردیم؟ واقعیت این است که اگر غیر از این می‌شد جای تعجب داشت! از روز اول اسلام را، آن هم نوع مدنظر خودمان، در راس قرار داده و ایران را برنتابیدیم. گمان کردیم می‌توانیم تاریخ و فرهنگ چند هزارساله یک ملت را پاک کنیم. اما یکبار دیگر درخت تنومند فرهنگ ایران به بار نشست و در مقابل همه این تهاجمات تمام قد ایستادگی کرد. آنچه این روزها در خیابان می‌بینیم شکست سیاست‌های فرهنگی در این چهاردهه است.

بله دوستان، آنجا راه را اشتباه رفتیم که از روز اول با باستانی‌ترین سنت‌های ایرانی از جمله عید نوروز درافتادیم و چهارشنبه سوری را آتش پرستی نامیدیم. آنجا که تلاش کردیم افتخارات تاریخ کهن این سرزمین از جمله کوروش را کنار نهاده و جای آنان را به سرداران صدر اسلام بدهیم. آنجا که نام‌های پر آوازه‌ای چون فردوسی و خیام را که بخش جدانشدنی از فرهنگ غنی ایرانیست از خیابانها برداشتیم و جای آن را به دیگران دادیم. آنجا که بر آن شدیم کلمه شاه را از فرهنگ لغات فارسی حذف کنیم غافل از اینکه تاریخ 2500 ساله ایران آن را برنمی‌تابد. آنجا که انقلاب فرهنگی به راه انداختیم تا دانشگاه‌هایمان را به اصطلاح و پاکسازی کنیم و در این مسیر پرخطا اساتید وطن‌پرست را یا فراری دادیم و یا خانه‌نشین کردیم و ضربه‌ای به نظام آموزش عالی کشور وارد کردیم که هنوز پشت راست نکرده و ما در کمال غفلت به تعداد مقالاتمان می‌نازیم. آنجا که تعهد، آن هم نوع خاصی از آن، را به تخصص و ظاهر را بر باطن ترجیح داده و رسماً تزویر و ریا را در جامعه نهادینه کردیم. آنجا که پخش آواز نیمی از جامعه را ممنوع کردیم و لالایی مادر را از قلم انداختیم! آنجا که ناصر ملک مطیعی را تا دم مرگ خانه‌نشین کرده و بهروز وثوقی را به غربت فرستادیم غافل از اینکه اینان بخش جدانشدنی از فرهنگ معاصر این آب و خاکند. آنجا که در اوج نادانی نوار کاست، ویدیو و ماهواره را ممنوع کردیم و نفهمیدیم که نمی‌‌توان بر شیوه زندگی 1400 سال پیش اصرار کرد. آنجا که افشاء کننده فساد را زندانی و از اختلاس‌گر حمایت کردیم چون از خودمان بود، آنجا که با ستیزه‌جویی بین‌المللی بر سر مسائل پوچ صدها میلیارد دلار به اقتصاد کشور خسارت زده و فقر را در جامعه گسترش دادیم، آنجا که مالکیت را به سخره گرفتیم و به بهانه‌های مختلف عده‌ای را فراری داده و اموالشان را مصادره کردیم، آنجا که کارشناس اجاره‌ای‌مان در تلویزیون رسماً اعلام کرد هر کس دوست ندارد جمع کند و از کشور برود و به خود اجازه سلب تابعیت از بخشی از جامعه دادیم، و هزاران آنجای دیگر که روی هم تلنبار شد و کار به جایی کشید که دو بخش جامعه به جان هم افتاده و سر آشتی ندارند.

این همان ملتی است که در سال 57 با اتحادی باور نکردنی به دنبال اسلام ناب محمدی رفت بدون آنکه بداند چیست و دلش خوش بود که حکومت علویان بر پا کرده است. حال هم بعد از چهل و چند سال می‌خواهیم با گشت ارشاد چادر سیاه بر سر زنان بیافکنیم و آن را به غیرت و عفت بچسبانیم.

تاسف اینجاست که هنوزهم نفهمیده‌ایم و بر ادامه حرکت در مسیر اشتباه اصرار می‌ورزیم. غافل از اینکه اینگونه رفتارهای اجتماعی واکنش جامعه به سیاست‌های نابخردانه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی نظام حکمرانی است که چاره کار را تنها در استفاده از زور و قطع اینترنت می‌بیند. باید قبول کنیم که چنانچه بر تسلط همه مناصب اصرار ورزیم، ملت را در مقابل آن متحدتر کرده و هر چه زمان اصلاحات اساسی و بنیادین را به تاخیر بیاندازیم، زمان انقلاب را جلو انداخته‌ایم. باید با این واقعیت کنار بیاییم که بخشی از جامعه به ویژه جوانان ماموریت الهی که نظام برای خود قائل است را بر نمی‌تابد. باید قبول کنیم که در چند دهه اخیر قدرت سیاسی را بین نیروهای سنت‌گرا تقسیم کرده و از بخش نوگرای جامعه یارگیری نکرده‌ایم و نتیجه اینکه این بخش از جامعه با قدرت سیاسی همکاری نمی‌کند. باید هر چه زودتر این شکاف اجتماعی ترمیم شود. باید قبول کنیم که تغییر، یک خواست ملی است، آن را بپذیریم و باور داشته باشیم که،

عقل و هوش و عشق چون با هم شوند                     زخم‌های کهنه را مرهم شوند

تنها یک راه برای خاتمه دادن به این رویارویی خیابانی وجود دارد و آن این است که کارگزاران نظام شعارها و وعده‌های اولیه خود را بازخوانی کرده و به این باور برسند که نسبت دادن اعتراضات به دشمن‌ خارجی و داخلی راه به جایی نخواهد برد. باید تا دیر نشده گشت ارشاد و بسیاری گشت‌های دیگر را کنار گذاشته و آغوشمان را بر روی ملت باز کنیم. قبول کنیم که حکومت متعلق به مردم است و هیچ شخص و نهادی حق ندارد خود را فراتر از ملت ببیند.

قریب به 12 سال پیش، محمد بوعزیزی تونسی در اعتراض به رفتار پلیس اقدام به خودسوزی کرد و بهار عربی را در مناطق وسیعی از خاورمیانه و شمال آفریقا رقم زد. علیرغم برخی تحولات سیاسی مثبت، بهار عربی در نهایت به خزان گرایید. امید که بهار ایرانی به شکوفه نشیند و ملت ایران، یک دل و یک صدا در مسیر توسعه و رفاه گام بردارد.



  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |