غلامرضا رحیمی
کارشناس مدیریت پروژه
مدتی است که در مقام نماینده یک شرکت قدیمی پیگیر حل و فصل اختلافات با یک کارفرمای شبهدولتی هستم. نشست و برخاستهای متعدد با مدیران آن کارفرما، موجب آشنایی بیشتر با طرز فکر و نوع نگاه آنان در مورد راه مطلوب مدیریت مشکلات صنعت شده است.
تا چندی پیش که صحبتها بیشتر رسمی بود و هنوز احتیاطی در کلام بود،این همکاران شبهِدولتی حرفهای مرسوم مدیران کلان دولتی را تکرار کرده و لزوم واگذاری امور به بخش خصوصی را انکار نمیکردند. باگذشت زمان و بالا و پایین رفتن صداها و آشتیهای بعد از آن، تعارفات معمول به کنار رفت. روزی به مدیر این سازمان گفتم، خوب، میدانید که شرکت ما بسیار قدیمیتر و با تجربهتر از سازمان شماست، فکر نمیکنید حضور پر رنگ شما در این صنعت، مغایر شعارهای مربوط به واگذاری امور به شرکتهای خصوصی همچون ماست؟ پاسخ داد حضور ما نشانه شکست شماست و گرنه دلیلی نداشت که بانکها وارد صنعت شما شوند.گفتم یعنی بانکها از روی احساس مسئولیت و نه سودجویی وارد این صنعت شدهاند؟ گفت مطمئنا بانکها بدنبال سود هم هستند اما این ورود بدون اذن مدیران کلان نبوده و این یعنی اینکه آنها از بخش خصوصی ناامید شدهاند.گفتم یعنی فکر میکنید قوانینی که همه جای دنیا کار میکند اینجا کارکرد ندارد؟ گفت اگر منظورتان از قوانین، همان حرفهای قدیمی مثل سرمایهداری و بخش خصوصی و بهرهوری بیشتر و از این حرفها است، نه ما فکر میکنیم تمایل سودطلبی بخش خصوصی مانع از بلوغ مدیریتی آنها شده است.گفتم خوب، یعنی اینکه چون بخش خصوصی دنبال نفع طلبی است دنبال علم روز نمیرود؟ پاسخ داد که در واقع فکر میکنم آنها خیلی بلند مدت فکر نمیکنند در نتیجه کمتر دنبال علم روز هستند.گفتم اما اینکه مغایر همانی است که در مورد علت ورود شبهدولتیها به عرصه بخش خصوصی گفتید. پرسید چطور؟ گفتم شما دلیل ورود بانکها به عرصه شرکتداری را سود آن میدانید، مگر اثر منفعتطلبی بر روی بخش شبهدولتی با اثر آن بر روی بخش خصوصی فرق دارد یا شاید این اراده مدیران شرکتهای شبه دولتی است که مافوق دولتی، چشمانش را بر آن بسته است؟