جمعه 10 فروردین، 1403

کدخبر: 13041 15:24 1394/03/09
يادداشت‌هاي يک مشاور(26)‏ / کف منحني رکود؟

يادداشت‌هاي يک مشاور(26)‏ / کف منحني رکود؟

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
يادداشت‌هاي يک مشاور(26)‏ / کف منحني رکود؟

يادداشت‌هاي يک مشاور(26)‏ / کف منحني رکود؟

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

غلامرضا رحيمي - مشاور امور مديريت
Iraninsme@gmail.com‎
دوستي که رئيس هيأت مديره يک شرکت خصوصي فعال در زمينه فناوري اطلاعات است، مرا به مراسم بزرگداشت بيستمين سالگرد آن شرکت دعوت کرد. در جريان مراسم متوجه شدم که شرکت با همکاري پنج شريک شروع شده و در حال حاضر بيش از سي نفر سهامدار دارد که همگي در شرکت فعال مي‌باشند. دوست من هم يکي از اعضاي مؤسس پنجگانه آن شرکت است. همچنين با سخنراني افراد مختلف متوجه دشواري کارهاي آنان و سماجتي که براي بقاي آن شرکت از خود نشان داده‌اند، بيشتر آشنا شدم.‏

در لابلاي مراسم، دوست ميزبان من که سال‌ها است که باهم ارتباط داريم، براي من تعريف کرد که در مقطعي حدود پنج سال پيش، آن‌قدر فشار رکود بر آن‌ها زياد شده‌بود که تصميم داشتند شرکت را منحل کنند. گفتم بله هنوز يادم هست، اما چطوري از آن بحران خارج شديد؟ گفت که سه نفر از پنج نفر مؤسس اصرار به انحلال داشتند، من پيشنهاد کردم که سهام‌شان را به جوانترهاي فعال در شرکت منتقل کنند، خب بالاخره اين ريسک را کرديم و از بين کارشناسان جوان چند نفري را گلچين کرديم و به‌صورت قسطي سهام را منتقل کرديم. گفتم با رکود چه کرديد؟ گفت روزهاي سختي بود و هست. بعد هم ادامه داد شرکت را کوچک کرديم، بيشتر کارهاي مديريت و سفارشات عادي توسط سهامداران انجام ميشه و سفارشات خاص را هم به‌صورت پيماني با گروه‌هاي بيرون از شرکت کار مي‌کنيم، حتي کارهاي پشتيباني پس از فروش را هم پيماني کرده‌ايم. گفتم اين اقدامات بر روي کيفيت کارها اثر نگذاشته؟ گفت قطعاً، اما چاره چيست؟ بعد هم با آهي گفت بايد يک‌جوري تا زمان پايان رکود زنده بمونيم. ادامه داد برگزاري اين مراسم هم بيشتر با هدف تقويت روحيه جوان‌ها براي استقامت بيشتر است. تا اين جمله‌‏‎اش تمام شد، جواني را که نزديک ما بود، صدا کرد مرا به عنوان مشاور خود به او معرفي کرده و او را به عنوان مدير بازاريابي شرکت به من معرفي کرد، بعد هم به جوان توصيه کرد که دماي بازار را با من بسنجد. ‏
جوان خوش‌صحبت و خنده‌رو کمي بيشتر خود را معرفي کرده و بعد سعي کرد از من بيشتر بداند. پس از اين آشنايي مختصر پرسيدم بازار را چطور مي‌بيند؟ خيلي کوتاه پاسخ داد پر از بيم و اميد. جوان فکر نمي‌کرد گرفتار يک مشاور پرحرف و سمج‌تر از خودش بشه. به همين دليل زماني که با سيل پرسش‌هاي من براي درک تحليل او از شرايط بازار روبرو شد، گفت من فکر کردم خودم بايد خيلي بپرسم. خنديدم و گفتم آدم مي‌تونه با پاسخ دادن به پرسش‌ها هم، خوب ياد بگيره. خنديد و توضيح داد که بيم او و همکاران‌اش از اين است که شرايط رکود ادامه يابد، که در اين‌صورت، ممکن است نتيجه‌اش تعطيلي شرکت باشه. پس از توضيحات بيشتر، در مورد اميد هم گفت اميد داريم چون بسيار وعده به ما داده اند و راستش فکر نمي‌کنيم ديگر سخت‌تر از اين هم ممکن باشد؛ و آخر سر خنديد و گفت به قول بورسي‌ها ديگر به کف رسيده و بايد منتظر تغيير شيب بود. گفتم خب، اگر تعطيل کنيد شما جوان‌ها چه خواهيدکرد؟ گفت نمي‌دانم اما حتماً يک تعدادي جذب رقباي دولتي و شبه‌دولتي شده و تعدادي خارج رفته و چند نفري هم کارشون را عوض مي‌کنند و مي‌روند مشغول شکستن قفل نرم‌افزارهاي مشابه خارجي و فروش آن‌ها مي‌شوند. گفتم خب در اين اوضاع رکود و بحران کاري، شبه‌دولتي‌ها و دولتي‌ها چطوري ادامه مي‌دهند؟ گفت ساده است، هم از بودجه مي‌خورندف و هم به هم نان قرض مي‌دهند. گفتم چطور؟ گفت هرچه شرايط بازار سخت‌تر شد، مشتريان دولتي و شبه‌دولتي بيشتر جذب رقباي دولتي و شبه‌دولتي ما شدند، بعد هم اضافه کرد آيا اين اتفاقي است؟



  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |