جمعه 10 فروردین، 1403

کدخبر: 103731 18:04 1398/09/23
مدیریت ورزش کشور: مشتی نمونه خروارها سوء مدیریت

مدیریت ورزش کشور: مشتی نمونه خروارها سوء مدیریت

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
مدیریت ورزش کشور: مشتی نمونه خروارها سوء مدیریت

مدیریت ورزش کشور: مشتی نمونه خروارها سوء مدیریت

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

دکتر هاشم اورعی-رئیس انجمن علمی انرژی بادی ایران-استاد دانشگاه صنعتی شریف-چندین سال پیش قرار بود یک مشت  زن ایرانی در مسابقات بین المللی مشت زنی در یکی از کشورهای شوروی سابق شرکت کند و ایشان به همراه حدود ۱۰ نفر خدم و حشم از جمله مسئولین فدراسیون، سرپرست گروه، مسئول تدارکات، سرمربی و کادر فنی، صد البته حراست و شاید هم یک روحانی جهت حل مسایل شرعی به صورت کاروان ورزشی اعزامی از ایران با سلام و صلوات عازم آن کشور شدند. پس از چند روز اقامت و انجام امور اصلی شامل سیاحت و خرید سوغاتی (ترجیحاً قابل فروش با قیمت بالا پس از مراجعت!) بالاخره روز مسابقه تنها بوکسور ایرانی شرکت کننده در این تور­نمنت بین المللی فرا رسید. تنها چند دقیقه قبل از دعوت مشت زن ایرانی روی رینگ، کاروان متوجه شد که فراموش کرده اند یک دستکش بو­کس با خود بیاورند! این روزها نیز در مدیریت ورزش اول کشور یعنی فوتبال شاهد شرایط مشابهی هستیم. برای تیم ملی کشورمان مربی خارجی می آوریم و تنها پس از چند ماه از ایران می رود. مربی خارجی تیم استقلال با رکورد خیره کننده ۹ برد در ۱۰ بازی پیاپی، یک باره تیم را رها کرده و همراه با کادر فنی خود کشور را ترک می کند و این در حالیست که مربی خارجی تیم پرسپولیس نیز اعلام می کند که چنانچه تعهدات قراردادی تا چند هفته دیگر بطور کامل اجرا نشود ادامه همکاری نخواهد داد. در خرید بازیکن خارجی هم روش معمول آن است که با بازیکن قراردادی چند صد هزار دلاری بسته می شود و تنها چند ده هزار دلار به وی پرداخت می شود. بازیکن هم پس از چند دقیقه بازی  و چند ماه نشستن روی نیمکت در نهایت از تیم جدا شده و با شکایت به فیفا مابقی مبلغ قرارداد را گرفته و بین خود و سایر شرکاء(بخوانید دلالان و رابط هایشان در باشگاه و فدراسیون) تقسیم می کند. مسئولین باشگاه استقلال در ارتباط با جدایی آقای استراماچونی اعلام می کنند که امکان پرداخت وجه قرارداد ایشان فراهم بوده لیکن به دلیل مشکلات بانکی ناشی از تحریم ها موفق به پرداخت آن نشده­اند. سوال اینجاست که دولت آمریکا باشگاه استقلال، فوتبال ویا ورزش را تحریم کرده یا کل شبکه بانکی کشور را؟ پس چگونه است که واحدهای صنعتی و تولیدی علیرغم وجود تحریم هر روز چندین هزار مورد مواد اولیه، ماشین آلات صنعتی و لوازم یدکی از خارج وارد کرده و وجه آن را در خارج از کشور به فروشنده پرداخت می کنند و این همه در شرایط تحریم است. جواب این سوال را باید در چند نکته جستجو کرد. اول اینکه تولید کننده در کار خود حرفه ای عمل کرده و با اتکاء به تجربه، دانش و کادر حرفه ای خود تمام راه کارها را بررسی و حتی در این شرایط دشوار گلیم خود را از آب بیرون می­کشد. نکته دوم هم اینکه تولید کننده پول خود را خرج می کند، پولی که برای هر ریال آن عرقها ریخته شده و لذا واحد تولیدی به هیچ وجه اجازه نخواهد داد زحمات خود و کارگرانش حیف و میل شود. اما در مدیریت ورزش ما شرایط مدیریتی به گونه ای دیگر است. هر سال چند صد میلیارد تومان از جیب ملت خرج فوتبال می شود. البته باید گفت بخش اندکی از آن خرج می شود، بخشی دیگر حیف و بیشتر آن هم میل می شود! تا وقتی که سیستم مدیریت ورزشی چنین باشد انتظار دیگری نمی توان داشت. چگونه می توان قبول کرد که کل مجموعه فوتبال کشور با بودجه سالیانه چند صد میلیاردی نتواند از یک متخصص عقد قرارداد ورزشی بین المللی استفاده کند تا چنین افتضاح هایی یکی پس از دیگری اتفاق نیافتد. مادامی که روابط فردی و سیاسی و نیز تقسیم غنایم ملاک انتخاب مدیران ورزش کشور باشد، نمی توان نتایجی غیر از این انتظار داشت. اما این شرایط تنها در ورزش حاکم است؟ جواب روشن است. تفکر حاکم در کشور آن است که تنها مدیری می تواند فوتبال کشور را به نحو احسن مدیریت کند که خود فوتبالیست بوده باشد، کما اینکه ما وزیر بهداشت مان غالباً پزشک است و رئیس دانشگاه مان استاد دانشگاه است و .... بدین ترتیب بهتر است مسئول بهشت زهرا را از میان درگذشتگان انتخاب کنیم که تجربه کفن  و دفن را داشته باشد. این تفکر یعنی این که ما علمی تحت عنوان مدیریت را به رسمیت نمی شناسیم و واقعاً هم نمی شناسیم. صد البته که این مساله جدید و یا پنهانی نیست. از چهل سال قبل بنا را بر این قرار دادیم که تعهد مقدم بر تخصص باشد، بدون اینکه ملاک و معیار تعهد را درست تعریف کنیم و این یعنی آشفتگی مدیریتی، همان چیزی که مدتهاست شاهد آن هستیم. در میان مردم کوچه و بازار همه ما این جمله را بارها و بارها شنیده ایم که "همه چیز داریم، مدیریت نداریم". جمله درست آن است که بگوییم مدیر داریم ولی نیازی به آن نداریم. یادمان باشد که مدیران ارشد بسیاری از بزرگترین و موفق ترین شرکت های جهان ایرانی هستند. بله، واقعیت تلخ آن است که سیستم دولتی و حکمرانی ما نه تنها نیازی به مدیریت تخصصی و حرفه ای احساس     نمی کند بلکه آن را در مقابل خود می بیند چون چنین مدیرانی با اعتماد به نفس تمام فقط و فقط منافع سازمانی و در نهایت منافع ملی را ملاک تصمیمات خود قرار داده و دیگر نمی توان با یک تلفن و سفارش میلیارد ها وام بدون وثیقه برای آقازاده ها جور کرد و یا به اسم خصوصی سازی کارخانجات تولیدی عظیم کشور را به تاراج برد. مدیر حرفه ای، متخصص و متعهد بدون در نظر گرفتن مسایل اقتصادی، فنی، اجتماعی و زیست محیطی با ساخت فرودگاه در هر شهر و مجتمع فولاد در نقاط کم آب کشور موافقت نمی کند که باجی به نمایندگان مجلس داده و در مقابل آنها نیز چشم خود را در مقابل بی­کفایتی مدیریتی مدیران دولتی فرو بسته و به دنبال آن باشند که میزی برای دوران پسا نمایندگی خود دست و پا کنند. جالب تر از همه اینکه بیشتر این نخبگان هم  بحمدالله مدرک دکترای مدیریت استراتژیک دارند! در اوایل دهه ۸۰ میلادی، وقتی نخست وزیر بریتانیا، خانم مارگارت تاچر قصد داشت مهمترین صنعت بریتانیا یعنی صنعت زغال سنگ را که قوی ترین اتحادیه را نیز داشت خصوصی کند به دنبال فردی به نام آقای ایان مک گرگر اسکاتلندی رفت و از وی خواست که سکان مدیریت این صنعت را به عهده گرفته و ترتیب انتقال آن به بخش خصوصی را بدهد. در آن زمان ایشان قرارداد همکاری با یک شرکت آمریکایی داشت و نخست وزیر انگلستان با پرداخت غرامتی به مبلغ ۵/۱ میلیون پوند در ۴۰ سال پیش، شرایط جذب این مدیر حرفه ای را فراهم آورد. حال این را مقایسه کنیم با مدیران دولتی خودمان که اگر میز مدیریت آنها را بگیریم چیزی از آنها باقی نمی ماند و کسی جواب سلام آنها را نمی­دهد. مخلص کلام اینکه این روزها بی­کفایتی مدیریتی در فوتبال کشور در معرض دید همگان قرار گرفته و مجموعه ورزشی کشور از ارسال چند صد هزار دلار به خارج از کشور ناتوان است. لیکن باور داشته باشیم که این فقط ورزش نیست که در چنین شرایطی به سر می برد بلکه مدیریت ورزشی تنها و تنها مشتی است نمونه خروار. خروارها بی کفایتی که با زدن مهر مدیریت بر پیشانی افراد کوچک و به ظاهر متعهد و نشاندن ایشان پشت میزهای بزرگ، علیرغم برخورداری از منابع عظیم خدادادی، ملت روز به روز فقیر تر شده و در نهایت به کوچه و خیابان بریزند. تا کی       می­خواهیم دلمان را خوش کنیم که اینان همگی خس و خاشاک و اشراری بیش نیستند که توسط دشمنانمان اجیر     شده اند و همه چیز گل و بلبل است. تا کی؟ به قول حضرت حافظ، سحر، کرشمه عشقم بشارتی خوش داد               که کسی همیشه گرفتار غم نخواهد ماند        


  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |