سه شنبه 28 فروردین، 1403

کدخبر: 7127 16:30 1393/08/30
غلامحسین ساعدی؛ گوهر مرادی که جراح دردهای جامعه شد

غلامحسین ساعدی؛ گوهر مرادی که جراح دردهای جامعه شد

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
غلامحسین ساعدی؛ گوهر مرادی که جراح دردهای جامعه شد

غلامحسین ساعدی؛ گوهر مرادی که جراح دردهای جامعه شد

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

روزنامه نگاری، شاعری، نمایشنامه نویسی، رمان نویسی و سرانجام فیلمنامه نویسی؛ حوزه هایی که در حیطه ادبیات به دست و قلم نویسنده ای فتح شد که تنها دغدغه هایش بازتاب دردها و آسیب های جامعه ای بود که سرگردان میان سنت و مدرنیسم آرام آرام داشت اصالت نابش را به فراموشی می سپرد، او غلامحسین ساعدی نویسنده ای روانپزشک یا روانپزشکی نویسنده بود

غلام حسین ساعدی در تاریخ 24 دی‏ماه سال 1314، در تبریز به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی و دانشگاهی خود را در زادگاهش گذراند و توانست تخصص خود را در گرایش اعصاب و روان از دانشگاه تهران دریافت کند.

ساعدی نخستین آثارش را از سال 1334 در مجلات ادبی به چاپ رساند. او که ابتدا به عنوان نمایشنامه نویس خود را به جامعه فرهنگی و هنری ایران معرفی کرده بود، با نگارش داستان های «گدا»، «دو برادر» و «آرامش در حضور دیگران»، جایگاه خود را به عنوان یکی از خلاق ترین داستان نویسان ایران به ثبت رساند.

«لیلاج ها» نخستین نمایشنامه وی بود که در سال 1336 در مجله «سخن» به چاپ رسید اما دستگاه سانسور حکومت پهلوی با انتشار نخستین نوشته های این چهره فرهنگی نشان داد که با نگاه وی به عنوان یک نویسنده روشنگر مخالف است و ساعدی برای آنکه بتواند رسالت خود در حوزه نگارش را برای بیان آسیب ها و دردهای جامعه به انجام برساند نام مستعار «گوهرمراد» را برای نگارش نمایشنامه هایش انتخاب کرد.

دوره ی دانشجویی ساعدی، مانند اغلب دانشجویان آن دوران با برخی فعالیت های سیاسی مخالف با حکومت پهلوی همراه بود و در این راه آشنایی و همنشینی با افرادی چون صمد بهرنگی، بهروز دهقانی، مفتون امینی، کاظم سعادتی، مناف ملکی بی تاثیر نبود که حاصل این فعالیت های فرهنگی و سیاسی، انتشار کتابی با عنوان «شب نشینی باشکوه» در تبریز بود.

ساعدی بعد از گذراندن خدمت سربازی در تهران به همراه برادر کوچکش به نام «علی اکبر ساعدی» یک مطب در کنار کارخانه سیمان شهر ری و سپس مطبی شبانه روزی در خیایان دلگشا در تهران افتتاح کرد و اغلب بدون گرفتن حق ویزیت بیماران را معاینه می کرد. آرام آرام مطب دلگشا تبدیل به محلی برای رفت و آمد نویسندگان، ادبا و دوستان ساعدی شد.

غلامحسین ساعدی در سال 1353 در نزدیکی سمنان، به سبب آنچه روشنگری در عرصه فرهنگی عنوان شد توسط ساواک دستگیر شد و در فروردین سال 1357 بعد از آزادی از زندان به دعوت انجمن قلم آمریکا به این کشور رفت و سخنرانی‏های متعددی در این کشور انجام داد و سپس در اوایل زمستان این سال به ایران بازگشت.

وی بار دیگر در اواخر سال 1360 به پاریس رفت و سرانجام در روز شنبه 2 آذرماه سال 1364، در آن شهر درگذشت و در آرامگاه «پرلاشز» (آرامگاهی که بسیاری از بزرگان و چهره های فرهنگی فرانسه و دیگر کشورهای جهان در آن دفن شده اند) به خاک سپرده شد .

ساعدی در بین سال های 1332 تا سال 1363 بیش از 60 داستان کوتاه نوشت.

** گوهر مراد از کجا آمد

ساعدی درست در نخستین روز آزادی بعد از اولین بازداشتش (1334) توسط نیروهای ساواک به گورستانی در تبریز می رود و در آنجا سنگ قبری را می بیند که روی آن پر از گل و خاک بود. وی روی قبر را تمیز می‏ کند و نوشته آن را می خواند: «آرامگاه گوهر دختر مراد».

وی با دیدن این نام برای آنکه هم بین فعالیت ژورنالیستی خود و حوزه نمایشنامه نویسی و داستان نویسی اش فاصله ایجاد کند و هم از دست تیغ سانسور حکومت پهلوی اندکی آسوده شود نام مستعار گوهر مراد را برای خود انتخاب کرد و اغلب نمایشنامه های خود را با این نام به چاپ رساند.

** ساعدی و رئالیسم دردناک اجتماعی

ساعدی در نوشته های خود از عوامل وهم انگیز برای ایجاد حال و هوای سرگشتگی و گم ‏گشتگی به عنوان بزرگترین آفت ایران آن زمان که در مرز میان تجدد غربی و سنت ایرانی دست و پا می زد بهره می گرفت و با همین رویکرد در داستان ها و رمان هایش دست به خلق فضاهای مرموزی می زد که در میان داستان های ایرانی تا آن زمان تازگی داشت.

به زبان ساده تر او در اغلب داستان های خود با بازتاب جوهره واقعی آسیب های جامعه به برملا کردن آنها می پرداخت و به همین دلیل بسیاری از کارشناسان و منتقدان ادبی، داستان های وی را اغلب در شاخه رئالیسم دردناک اجتماعی طبقه بندی می کنند.

ساعدی در کنار بی توجهی به تکنیک های نگارش داستانی که بیشترین انتقادهای ادبی کارشناسان را قسمت نوشته های او می کرد بیشتر سعی داشت با قدرت و توانایی در ایجاد و حفظ کنش داستان ها تا رسیدن به نقطه اوج و پایان آنها و اصالت کارهای خود مبتنی بر فضا آفرینی به نیرویی تکان دهنده برای آحاد مردم جامعه دست پیدا کند که از قضا در این امر بسیار موفق بود و از او نویسنده ای صاحب سبک خلق کرد.

بیشتر داستان های وی درون مایه های اقلیمی دارد: «عزاداران بیل»، «توپ» و «ترس و لرز» از سفرها و پژوهش های او در نقاط مختلف ایران مایه گرفته اند.

** خلق شخصیت های آشنا از جنس مردم

شخصیت داستان های ساعدی به جز داستان های «شب نشینی باشکوه»، «شنبه شروع شد» و «آشفته حالان بیدار بخت» که در فضای مجزایی می گذرند و داستان های چندان جدی هم به شمار نمی روند، مردمی متعلق به پایین ترین قشر یک جامعه هستند.

ساعدی اقشار مختلف مردم را خوب می شناسد و آنان را نه تنها از نزدیک دیده بلکه با آنها همنشین و هم صحبت بوده و به دیگر کلام آنکه با آنها زندگی کرده است. او به عنوان یک روانپزشک، دردهای ناگفتنی مردم را دیده و شنیده و به عنوان یک نویسنده تا اعماق حرکات، رابطه ها و فضا های زیستی آنها نقبی هوشیارانه و هدفمند زده است.

در قصه های «ترس و لرز» و «واهمه ها و عزاداران»، فضای مسدود و زندگی باطل و بسته مردم را متصور ساخته و به تدریج آن فضای تباه کننده سهمگین در قصه های دیگر، حالت راز و رمز یافته و ساعدی تلاش می کند تا در ورای قصه ، زوال ارزش های قدیم یک جامعه را مطرح کند که آرزو می کرد آزاد و خوشبخت و مرفه باشند اما در جریان حوادث تحمیل شده بر جامعه، مورد تهاجم قرار گرفته است.



  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |