شنبه 01 اردیبهشت، 1403

کدخبر: 134934 18:06 1399/12/09
صورت بندی های سیاسی در ایران؛ کدام راست، به چپ چپ!

صورت بندی های سیاسی در ایران؛ کدام راست، به چپ چپ!

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
صورت بندی های سیاسی در ایران؛ کدام راست، به چپ چپ!

صورت بندی های سیاسی در ایران؛ کدام راست، به چپ چپ!

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

محمدباقر فرهند - کارشناس سیاسی

در بررسی صورت بندی های سیاسی ایران طی حدود 200 سال اخیر شاید به جرات بتوان گفت مهمترین چالش پیش روی جامعه ایرانی چالش بین سنت و تجدد بوده که تا به امروز نیز ادامه داشته است، از درون این چالش راهبردی دو شکاف در محیط های اجتماعی و نیز ایدئولوژیک به وجود امد که ناشی از نوع قرائت فعالین ونخبگان جامعه ایرانی از موضوعات اجتماعی و دینی است. یادداشت تحلیلی پیش روی قصد دارد به صورت چکیده و با ادبیاتی ساده به این حوزه وارد شده و به تبیین این چالش و اثرات آن در تشکیل گروه ها و جریانات سیاسی امروز ایران بپردازد. نکته دگیر که به نظر بنده قبل از بیان ارایه مطلب باید به ان اشاره کنم این است که در تدوین چنین مباحثی صرفا نگاه علمی است با رویکرد تاریخ نگاری و نه حمایت و یا تخریب جریان سیاسی خاصی در کشور، چراکه اساسا بنده نه عضو جریان خاصی هستم ونه هوادار و به عنوان یک دانش آموخته کوچک علوم سیاسی آنچه را که در محضر اساتید خود فراگرفته ام به صورت برداشتی آزاد در قالب سطور زیر بیان می کنم، باشد تا غنی سازی این ادبیات در میان نسل امروز و جوان موثر واقع شود.

در درون چالش مهم اشاره شده، سنت و تجدد میان نخبگان جامعه ایرانی، چهار پرسش اساسی مطرح است که می توان به پاسخگویی به این چهار موضوع، از اساس تفاوت های مورد نظر را که منجر به چالش شده اند را درک و تبیین نمود :

1- شکاف بین حکومت دینی و حکومت غیر دینی یا سکولار

2- نوع حکومت دموکراتیک و یا غیر دموکراتیک

3- تاکید بر مولفه های ناسیونالیسم و بومی گرایی و یا نگاه جهانی

4- تاکید بر مولفه های دولت گرایی در تصمیمات و یا خصوصی سازی

در پاسخ به محورهای 4 گانه فوق، سه جریان سیاسی در ایران به وجود امده است که در هر دوران به تناسب گاهی در اولویت و گاهی در انتهای محور فعالیت می نموده است.

جریان اول را می توان جریانات لیبرالیسم دانست که توسط برخی از دانش اموختگان و تحصیلکرده های ایرانی در اروپا به ایران وارد شد و تلاش کردند تا رابطه ای از درون لایه های جامعه سنتی ایران به حوزه دولت ایجاد کنند و در قالب فعالیت های انتخاباتی و یا راه اندازی نشریات و مصادیقی اینچنینی، فعالیت های خود را انجام دادند، نگارنده به جزء چند مورد کوتاه توفیقی در این نگاه در ایران ؛ احساس نمی کنم و بر این باورم که هیچگاه، حتی تا به امروز نیز دیدگاه های لیبرالی و حامیان آن در ایران به قدرت نرسیده اند و اینکه برخی، دیگری را به داشتن تفکرات لیبرالی متهم می نمایند ناشی از ضعف شناخت در حوزه جامعه شناسی سیاسی و جریان شناسی ایران در دوران معاصر است.

جریان دوم را می بایست تحت تاثیر تفکرات مارکسیسم از همسایه شمالی ایران دانست که در آرزوی حکومت بر ایران تا به امروز نیز به سر می برد، این دیدگاه با بهره گیری از ظرفیت های بومی ایران سالهای سال دوام آورد، هرچند که به دلیل جنگ قدرت های بزرگ در این سرزمین نتوانست به قدرت عالی سیاسی در مدیریت کشور دست پیدا کند، اما با راه اندازی تنها حزب ایران از آغاز تا به امروز ( به معنای سیاسی آن در حوزه جامعه شناسی ) تحت عنوان حزب توده نقش موثری در رونق فضای تحزب گرایی در ایران قبل از وقوع انقلاب اسلامی داشته و نخبگان، فعالین سیاسی و اجتماعی و رسانه ای و حتی برخی از مذهبیون اصطلاحا دگر اندیش را به جامعه نوپای مدنی ایران تحویل داد که بعدها برخی از آنان منشاء خیر و البته بخش قابل توجهی نیز منشاء شرارت های سیاسی و جناحی در کشور گردیدند.

نکته بسیار مهم در این میان این است که جریانات چپ ( مارکسیست ها ) در ایران و حامیان انها در رسیدن به قدرت بسیار موفق تر عمل کرده و نخبگان سیاسی و برخی مذهبیون، دانشگاهیان و... را تحت تاثیر قرار داده است. بنده بر این باورم که فعالین سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران حتی در بسیاری موارد تا به امروز به تفکر چپ بسیار نزدیک تر بوده اند و هستند و می توان این مدل را در نحوه اداره عمومی امور و یا حتی نوع تصمیم گیری ها تا به امروز نیز در فضای مدنی و دولتی ایران دید. به بیان بهتر انچه امروز در ادبیات سیاسی ما به عنوان گروه های چپ و راست شهرت یافته اند، بیش از آنکه تحت تاثیر غرب باشند، تحت تاثیر شرق بوده اند و در پاسخ به 4 سوال فوق نزدیک تر به جریان چپ عمل کرده اند تا غرب. نکته دیگری که می بایست قبل از پرداختن به جریان سوم صورت بندی های سیاسی در ایران به ان اشاره کرد این است که اصطلاحا چپ و راست امروزی اگر حوزه نگاه به دین اسلام را از انان بگیریم، روندی بسیار جالب را طی کرده اند به نحویکه می شود به جای واژه های چپ و راست به آنان گفت چپ های سنتی و چپ های مدرن که در این خصوص مجددا به توضیح خواهم پرداخت.

جریان سوم یا اسلام نیز خود دارای سه بخش اصلی است. بخش اول جریان سوم اصطلاحا دارای تفکرات اسلامی بود، اما ان را در قالب جریانات سیاسی تعریف نمی کردو همانند مارکسیست ها و لیبرال ها خواهان جدایی دین از سیاست بود. این جریان بدون در نظر گرفتن حامیان آن هیچگاه در ایران به قدرت نرسید و صرفا در محیط های بسته تبیین شد.

نگاه دیگری که در قرائت اسلام سیاسی از جریان سوم به وجود آمد را می توان جریانی دانست که دارای تفکرات دموکراتیک تر بودند، یعنی به تعبیری اسلام حداقلی را با مولفه های نظیر واگذاری امور به شهروندان، قانون شهروندی اولی بر قوانین دیگر، نگاه کارکرد گرایی مدنی به دین داشتند این تفکر را می شود از دیدگاه علامه نائینی دانست که بعدها در جریان به اصطلاح اصلاح طلبی ! خود را متبلور نمود و می توان نماینده این نگاه را جریانات ملی گرایی و یا حزب مشارکت ایران اسلامی دانست که در دوران ریاست جمهوری دکتر محمود احمدی نژاد و پس از حوادث تلخ سال 1388 منحل گردید و در ماه های اخیر درصدد بازیابی خود در ادبیات سیاسی ایران است.

نگاه سوم در جریان اسلام سیاسی نیز، تفکری مبتنی بر پذیرش اسلام حداکثری است، این تفکر معتقد بود که باید به اصول بنیادین اسلام بازگشت کرده و مشروعیت از آن خداوند است و شهروندان صرفا می توانند مقبولیت را به حاکمیت بدهند و نه مشروعیت را ! در این تفکر حکومت بر جمهوریت ارجحیت دارد و اسلام در تمامی شئونات زندگی انسان به صورت حداکثری می بایست خود را نشان دهد. نماینده این جریان را در دوران فعلی می توان دیدگاه های آیت ا... مصباح یزدی دانست که در گروه های سیاسی نظیر جبهه پایداری خود را نمایش می دهد و بخش های قابل توجهی از حکومت را در کشور به خود اختصاص داده است.

البته طی انتخابات اخیر ریاست جمهوری و پیروزی دکتر روحانی دیدگاه تعادل نیز در میان جریانات فوق، وارد شده که به نظر به لحاظ مبانی فکری و پایه های اندیشه ای هنوز نتوانسته است به چشم انداز و راهبردی دقیق از آنچه که می خواهد و آنچه که نمی خواهد برسد. این جریان برای رسیدن به هستی شناختی و معرفت شناختی خود راهی بس دشوار را دارد.

پس، از آنچه که بیان شد می توان درک کرد که در جریان سوم نقطه اشتراک نگاه اسلام سیاسی است و نقطه اختلاف در میزان بهره گیری از این اسلام در شئونات زندگی اجتماعی – فردی و سیاسی است. موضوع قابل توجه بعدی این است که بسیاری از شکاف های اجتماعی ایران از درون همین چالش ها به وجود آمده است. گروه های سیاسی در ایران به منظور پرکردن خلاء طبقه متوسط به وجود آمدند و هر کدام در تلاش بوده اند تا این بخش از جامعه را برای خود همراه داشته باشند مثل مدل رفتاری حزب کارگزاران سازندگی و یا حتی حزب توده !

در این خصوص می بایست به این نکته اشاره کنم که شکاف ها در نیروهای دینی حتی تا به آنجا پیش رفت که به دستور حضرت امام خمینی (ره) انحلال حزب جمهوری اسلامی اعلام شد تا درگیری ها خاتمه پیدا کند و کشور در حوزه سیاسی به دو بخش مدیریتی تقسیم شد که در سطح تفکرات اسلام حداقلی و اسلام حداکثری تعریف می شود و به تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام منجر گردید. البته فروپاشی نظام شوروی سابق نیز بر زوال برخی تفکرات چپ ها در ایران تاثیر گذار بود، تاثیراتی نظیر اتمام دولت گرایی، پایان تفکرات سنتی و قدرت نمایی چپ های مدرن با بهره گیری از عناصری در لیبرالیسم در نحوه مدیریت و برنامه ها، نهایت این نگاه توانست فضای سیاسی کشور را در 2 خرداد 1376 از ان خود کند و وارد قدرت شد پس درگیری میان چپ های سنتی و چپ های مدرن است که صورت بندی نیروهای سیاسی در ایران امروز را نشان می دهد. البته جایگاه رهبری نظام در ایران به واسطه نگاه بالادستی و ارزشی آن هیچگاه وارد این درگیری ها نشده و در بسیاری مواقع وزنه و نقطه تعادل میان این درگیری ها بوده است، در این راستی نگارنده بر این باور است که مدیریت عالی کشور طی سالهای اخیر با تمامی مسایل و مشکلاتی که بوده توانسته است نمره قبولی با رتبه عالی را در میان سیاسیون کسب نماید.

البته در تعریف و تحلیل این صورت بندی ها می بایست به مولفه های تاثیر گذار اصلی در تغییر رفتار چپ های سنتی و چپ های مدرن در کشور نیز اشاره داشت ؛ مولفه هایی نظیر حوزه های معرفتی و بینشی مثل : تفسیرهای دینی در چالش های فراروی فقه در جامعه ،مدرنیته و تاثیرات جهانی شدن ،نگاه به مشروعیت، دموکراسی ،مردم ،تعامل با غرب و دولت گرایی یا خصوصی سازی توسط هر نگاه متفاوت است.

به عنوان مثال می توان به تعریف و نگاه جریان چپ در دهه 60 شمسی به موضوعاتی نظیر موارد زیر اشاره داشت :

1- در حوزه سطح قرائت از اسلام در مدیریت جامعه : قائل به اسلام حداکثری و تقویت جایگاه ولایت فقیه

2- در حوزه سیاست خارجی : تقابل با غرب و امریکا ( نه شرقی و نه غربی )

3- در حوزه مدیریت داخلی کشور نیز معتقد به دیدگاه دولت گرایی بوده و به تعبیری بر این باور بودند که دولت می بایست در تمامی شئونات زندگی مردم حضور داشته باشد.

اما همین افراد با جرخشی سیصد و شصت درجه به واسطه تغییر در علایق طبقه متوسط از دوم خرداد 76 به بعد

1. در حوزه سطح قرائت از اسلام در مدیریت جامعه : قائل به اسلام حداقلی و تفسیرات دموکراتیک از آن

2. حوزه سیاست خارجی : تعامل و گفتگو با غرب و آمریکا و تلاش برای فعالیت در حوزه دیدگاه جهانی شدن

3. در حوزه مدیریت داخلی کشور نیز معتقد به دیدگاه خصوصی گرایی بوده و به تعبیری بر این باور بودند که دولت نمی بایست در تمامی شئونات زندگی مردم حضور داشته باشد و نهادها و سازمان های غیر دولتی و دیگر مولفه های جامعه به اصطلاح مدنی می بایست نقش های بیشتری را داشته باشند. (مدارا)

به موارد فوق اشاره کرده و منافع و مصالح جریان چپ مدرن را در آن جستجو کردند. برخی نیز بر باورهای چپ های سنتی ماندند و به نظر جریان دیگری را تشکیل دادند. به هر حال از سال 1376 به بعد جریانات چپ و راست در ایران نابود شده و به اصلاح طلبان و اصولگرایان تغییر نام یافتند که همان چپ های مدرن و چپ های سنتی هستند.

نکته دیگر نیز توجه به موضوعاتی نظیر رشد شهرنشینی از دهه 70 به بعد در کشور، موضوعات نوسازی سیاسی و اقتصادی ایران بعد از جنگ، دسترسی به امکانات و فنآوری های نوین اطلاعاتی و ارتباطاتی، میزان رضایتمندی مردم از خدمات دولتی، افزایش عرصه خصوصی شهروندان و آستانه تحمل پذیری نیروهای سیاسی و حاکمیت و... بوده و در مباحث اقتصادی نیز وقوع بحران های اقتصادی و تاثیرات جدی ان بر حوزه سیاسی تبدیل به دغدغه جدی افکار عمومی شهروندان شده است. در میان نخبگان نیز مسایلی چون تقدم توسعه سیاسی بر اقتصاد و یا برعکس، شکاف های طبقاتی، تورم، افزایش رشد اقتصادی، تحریم ها و... دارای اهمیت ویژه است که جریانات سیاسی می بایست برای هر کدام از انان دارای برنامه های باشند تا سطح انتظارات فزآینده مردم را مدیریتی بر اساس توان و امکانات نمایند. تحلیل نگارنده نیز بر این است که اگر دولت فعلی نیز نتواند برای انتظارت و خواسته های طبقه سنگین و فربه متوسط ایران برنامه ای عملی و واقعی ارایه دهد، سرمایه اجتماعی به مفهوم وسیع کلمه در ایران تنزل پیدا کرده و بازگشت آن امری بسیار دشوار و پرهزینه خواهد بود و می تواند تبعات سخت و غیر قابل جبرانی را بر ماهیت و کارکرد جریانات سیاسی در ایران بگذارد.

در پایان نیز می بایست به این نکات اشاره شود که در تحلیل صورت بندی های سیاسی در ایران، مدل های غربی به هیچ عنوان راهگشا نبوده و ساختارهای مبتنی بر تحزب جوابگو ناست. جایگاه احزاب در ایران معاصر کماکان در هاله ای از ابهام است و در تحلیل ها به نظر می بایست به 3 مولفه فرهنگ سیاسی، شرایط زمانی و شرایط مکانی حوادث در جامعه به شدت سیاست زده ایران توجه کرد و ظرف آن را مبتنی بر انها طراحی نمود.

علی ایحال ایران آزمایشگاه بزرگ علوم انسانی است و به سختی می توان تئوری جدی و قابل تعمیمی در فضای سیاسی و اجتماعی و حتی اقتصادی ایران بیان داشت.



  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |