ناصر ذاکری
فرض کنید از چند نفر در چهارگوشه جهان بخواهیم که با کلمه سیب اولین جملهای را که به نظرشان میرسد، بگویند. اولی یاد سیبی خواهد افتاد که بر سر نیوتون افتاد و ایده نیروی جاذبه زمین را به ذهن او هدیه داد. دومیبه فکر سیبی خواهد افتاد که استیو جابز و دوستانش گاز زدند و با خلاقیت خود، میدان عظیمی برای کسب و کار و پیشرفت به جهانیان معرفی کردند. و سومی به سیبی خواهد اندیشید که بعضی ها معتقدند همان میوه ممنوعه بود. اما اگر از من که شرایط اقتصاد امروز کشورمان را زیر ذرهبین دارم، چنین سؤالی پرسیده شود، بی تردید و بدون تأمل خواهم گفت: “ای قدرتمندان! ای مدیران ارشد و میانی که به هر تقدیر بر اریکه قدرت تکیه زدهاید! از باغ رعیت سیب نخورید!”
قصد کنایه زدن به متخلفان در عرصه اعطای تسهیلات بانکی آنچنانی و امتیازات ویژه از نوع مجوز واردات و صادرات و … ندارم. حتی منظورم واگذاریهای خاص به افراد خاص، رعایت حق دوستان و ذوی القربی در مرحله واگذاری پستهای مدیریتی سرشار از امتیازات خاص، و یا عدم رعایت تشریفات قانونی در معاملات و نقل و انتقالات نیستند.
هرکدام از موارد بالا معیارها و ضوابط قانونی خود را دارند و طبعاً باید متولیان امر به منظور بازگرداندن حقوق مردم و جامعه وارد میدان شوند و عرصه را بر متخلفان تنگ و تنگتر کنند. منظور من تخلفاتی کوچک در حد خوردن همان سیب و نادیده گرفتن حق مالکان باغ است. این سیب حتی اگر “با نیت خیر”گاز زده شود، موضوع عوض نمیشود، به عنوان مثال، مَلِک یا همان مدیر قدرتمند نه با هدف انتفاع شخصی، سیبی از باغ رعیت چیده و خیرات کند! همین اقدام مثلاً پسندیده خشت اول دیواری میشود که سر به ثریا خواهد کشید.
سادهترین مثالها، صرف منابع شرکتهایی با تعداد کثیر سهامدار برای اهداف فرهنگی و سیاسی است، که شاید مورد تأیید انبوه سهامداران شرکت نباشد. فکرش را بکنید. جامعه ما جامعه ای متکثر شامل گرایشات و سلیقههای متفاوت و همچنین اقلیتهای مذهبی است که قرنها در کنار هم با صلح و صفا زیسته اند. آیا این با اصول عدالت سازگار است که مثلاً یک شرکت سهامی عام که سهامدارانی از هر گروه دارد، بدون توجه به خواست و تأیید سهامداران، برای امور مقدسی همچون تکریم اعیاد مذهبی هرچند مربوط به اکثریت مطلق سهامداران، هزینه کند و از سود صاحبان سهام که شاید رضایتی به این امر ندارند، کم کند؟
شاید بعضی خوانندگان مرا مورد عتاب قرار دهند که با وجود تخلفات هزار میلیاردی که هر چند وقت یک بار به لطف مقامات مسؤول خبرش به گوش مردم میرسد، با وجود رانت خواریهای گستردهای که در مقایسه با آنها، فلان پرونده تخلف میلیاردی تا سطح یک آفتابه دزدی تنزل رتبه پیدا میکند، به یک سیب بند کردهام! امروزه متخلفان، با حمایت گسترده بعضیها، سیب و درختش که سهل است، باغ را به یکباره تملک کرده، و درختانش را به طرفه العینی خشکانده و یک شبه حکم تغییر کاربری هم میگیرند! در دوران سعدی خدا بیامرز، ظاهراً ابعاد تخلفات در حد خوردن سیب بود، و اگر ایشان امروز در قید حیات بود، از بلعیدن کل باغ سخن می گفت، نه این که بگوید:
اگر ز باغِ رعیت مَلِک خورَد سیبی
برآوَرَند غلامان او درخت از بیخ!
هرچند این ایراد وارد است و ظاهراً با وجود تخلفات عظیم با ارقام نجومی، نباید وقت صرف تخلفات کوچک بکنیم. اما نکته اینجاست که همین خطاهای بزرگ از مرحله گاز زدن سیب آغاز شده است. هر مدیری به صرف تکیه زدن بر مسندی، خود را مالک داراییهای تحت امر خود و نه امانتدار مالکان اصلی دانسته است. او با رعایت صرفه و صلاح خود و نه صرفه و صلاح سهامداران و مالکان به صرف مال و هزینه کردن پرداخته است، با منابع شرکت برای نشان دادن “مراتب تعهد و اخلاص” برای مراسم و اعیاد مذهبی هزینه کرده است. با هزینه سهامداران برای خود تبلیغ کرده و البته نتیجه هم گرفته است. در تمام این مراحل هیچ ناظری، هیچ چشم تیزبینی، هیچ بازرسی و هیچ معلم اخلاقی به او هشدار نداده است که: هان! اگر قصد کار خیر داری، با پول خودت … ! به این ترتیب، در طول زمان مرزهای مالکیت و حقوق مالکانه مورد تاخت و تاز قرار گرفته، قُبح تصرف در اموال مردم ریخته و با توجیهاتی به ظاهر زیبا، قداست حق الناس نادیده گرفته شده است!
اوایل دهه ۱۳۷۰ شهرداری تهران نهادی با عنوان سازمان فرهنگی هنری راه انداخت تا در خدمت شهروندان باشد و خدمات فرهنگی به شهر تهران ارائه کند. همان زمان این سؤال برای برخی از نهادهای حکومتی و دولتی مطرح شد که آیا شهرداری تهران مجاز به ورود به این عرصه است یا نه. اینک همین تشکیلات به راحتی پول مردم تهران را خرج خرید خاک تیمم میکند. آیا تحمیل هزینه این خرید به شهروندان وابسته به اقلیتهای مذهبی انصافاً و منطقاً درست است؟ آیا نمیتوان چنین هزینههایی را از محل کمک داوطبانه مردم تأمین کرد تا خیر و برکت چنین اقدامات معنوی رنگ نبازد؟
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه