طبقه متوسط و جامعه بحرانزده ایران(۵)
سجاد بهزادی- دانش آموخته دکتری جامعهشناسی سیاسی- طبقه متوسط جدید جامعه ایران به شدت زمینگیر شده است و بهنظر میرسد تعارض ارزشهای این طبقه با ارزشهای رسمی دولت و سیستم کنونی یکی از مهمترین دلایل این مسئله در طول زمان بوده است. براین اساس نویسنده با تبیین وضعیت طبقه متوسط در جامعه بحران زده امروز ایران، در هریادداشت که همگی مستقل از هم نوشته میشوند یک پرسش جداگانهای را طرح میکند؟
پرسش پنجم: آیا دولتها میتوانند یک طبقه متوسط خودساخته و دست پروده را تقویت کنند؟
برای پاسخ به این پرسش میبایست ارزشهای طبقه متوسط جدید ایران را با هم مرور کنیم تا ببینیم این ارزشها چقدر در تعارض با منافع طبقه حاکم بوده است؟
ارزشهای طبقه متوسط جدید جامعه ایران چه ویژگیهایی دارد و عامل به چه مسائلی بوده است که برخی دولتها را بر آن داشته، از این طبقه عبور کنند و یک طبقه متوسط خودساخته و یا دست پرورده را تقویت کنند؟
یکمین: مطیع نبودن و بیپروایی
طبقه متوسط جدید جامعه ایران، طبقه مطیعی نبود و برعکس طبقه فقیر جامعه که با نیازهای معیشتی دست و پنجه نرم می کند از یک طرف و طبقه ثروتمند که بسیار محافظهکار است از طرفی دیگر؛ در عرصه عمومی و مدنی مشارکت جدی داشت.این ویژگی بر خلاف طبقه دست پروردهای از جامعه است که خود را مطیع و سرسپرده میداند و کاملا در چارچوب سیاستهای رسمی دولت و سیستم قرار دارد.
دومین: خسیس نبودن و هزینه کردن
طبقه متوسط جامعه ایران برای رسیدن به آرمانهایش، از هر آنچه اندوخته مالی برایش مانده بود هزینه میکرد. روزنامه و کتاب میخواند، به سینما میرفت و در عرصه عمومی فعال بود. امروز هم گفته میشود پهنه وسیعی از مهاجران امروز جامعه ایران نیز همان طبقه متوسط جدیدی تشکیل میدهند که تمام داراییهای خود را به دلار تبدیل کردهاند و در سودای زندگی بهتر کشور را ترک میکنند.
گفته میشود استیو سیبولد برای تالیف کتابش «ثروتمندان چگونه فکر میکنند» طی ۳۰ سال با بیش از ۱۲۰۰ نفر از ثروتمندترین افراد جهان مصاحبه کرد و بنا به گفته وی بین دیدگاه افراد ثروتمند و افراد طبقه متوسط در مورد پول و شیوه هزینه کرد آن در زندگی، بیش از ۱۰۰ تفاوت وجود دارد.
یکی از مهمترین تفاوتها این بود که افراد طبقه متوسط، از سرمایه اندکی که دارد، حتی برای احساس و هیجانات خود نیز استفاده میکنند؛ ولی افراد ثروتمند نگاهی حسابگر و آنگونه که مارکس میگفت با هدف «انباشت سرمایه» برای ثروت خود برنامهریزی میکنند.
این ویژگی طبقه ثروتمند جامعه، همان ویژگی است که «طبقه متوسط دست پرورده» نیز دارد.این طبقه به جهت وابستگی شدید که به دولت رانتیر دارد و مدام مورد عنایت مالی این سیستم است، دائم میخواهد سرمایه خود را در کنترل داشته باشد و آن را در شکلی کاذب تقویت کند و برای آن هدفهای امن و پایداری میخواهد.
سومین: چموش بودن و بیقراری
طبقه متوسط جدید جامعه ایران، اگر چه حاصل یکدولت رانتیر بود اما به قول سعید لیلاز این طبقه مانند «اسب چموشی بود که سوارش را همواره بر زمین میزند.»
طبقه متوسط جدید ایران، طبقهای دست پرورده نبود که رام دولتها باشد.این طبقه بیقرار بود و بسیاری از مسائل را به چالش میکشید و مدام به دنبال تغییر بود.
تغییر همیشه مورد ستایش کشورهای توسعه یافته بوده است. اساس کمال انسانی نیز بر تغییر است. گفته میشود یکی از نتایج ملاقات شمس با مولانا آن بود که فهمید تنها اصل ثابت جهان، بیثباتی است. فقط بیثباتی است که ثبات دارد و ما مدام در حال نقض این مهمترین قانون جهان هستیم، مدام میخواهیم قرار و ثبات را حفظ کنیم درحالی که اصل جهان بر بیثباتی و تغییر است.
جمله بیقراریات از طلبِ قرار توست
طالب بیقرار شو تا که قرار آیدت (مولانا)
چهارمین:خانوادهها هستهای و منادی ارزشهای فردی
طبقه متوسط جدید جامعه ایران شدیدا طرفدار یک خانواده کوچک هستهای بود که ارزشهای فردی را گرامی می داشت.موضوعی که بهنظر میرسد برای سیاستهای کنونی سیستم یک آفت باشد و اکنون نیز به یک چالش و مسئله تبدیل شده است.
سیستم و دولت کنونی، طبقه متوسط دست پروردهای میخواهد که به هر آنچه او «مسئله» میداند، چشم بسته لبیک گفته شود و اجابت شود.
این درحالی است که طبقه متوسط دست پرورده تنها به شکلی فریبکارانه و محدود، از سیاستهایی که در تعارض با امیالش است طبعیت میکند؛ هر چقدر هم که سرسپرده باشد.
وقتی یک جریانی شکلی واقعی نداشت و سمبلیک شکل گرفت، رفتارهای عوامل آن نیز جنبه ظاهرسازی به خود خواهد گرفت.
به هرحال دولتها نمیتوانند با زمین خوردن طبقه متوسط واقعی در جامعه؛ درسودای یک طبقه متوسط دست پروردهای باشند و دیگر با آن تعارض منافعی نداشته باشند، به خیال اینکه دیگر همه امور یک دست شده است. این روند دولت را هم زمین خواهد زد.
همانطور که ارسطو در سیاست بیان کرد «دولتهایی به خوبی اداره میشوند، که طبقه متوسط جامعه آنها بزرگ و در صورت امکان قویتر از هر دو طبقه دیگر است».
در جایی که طبقه متوسط بزرگ است، تعادل بیشتر است و برعکس؛ اگر طبقه متوسط فربه و پویایی وجود نداشته باشد، توازن هم برقرار نمیشود، بحرانها انباشته میشوند و در نهایت دولت به بنبست و پایان میرسد.
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه