غلامرضارحیمی
reza37.rahimi@gmail.com
در یادداشتهای اخیر به مرور مجموعه رفتاری پرداختم که بنظرم اهمیت و وزن آن در نظام تصمیمگیری سازمانها آنرا تبدیل به مانعی مهم و اثرگذار در برابر افزایش بهرهوری نموده است.
از ساختارهای دایرهای گفتم که مدیران بالاتر برای اداره تشکیلات خود استفاده میکنند. ساختاری که طی آن مقررات و رویههای اداره امور یا با واژه مگر و یا با موادی، منوط به تایید بالاتر شده و این خود موجب کم اختیاری مدیران میانی و کم اهمیت شدن نظرات کارشناسی در اداره امور و اجرای کارها میگردد. اینکه چرا ساختارهای اداری سازمانهای ما به اندازه پیشرفت فناوری توسعه نیافته و نظارت و راهبری مورد نیاز و الزامی مدیران ارشد هنوز به سیاق چندین دهه قبل شکل و ماهیتی یکسویه و از بالا به پایین دارد، موضوع این یادداشت نبوده که در اینجا بیشتر به نتایج این پدیده نگاه شد.
یکی از اولین نتایجی را که ناشی از این تمرکز سازمانی دانسته و اشاره کردم، تبعیت مدیران میانی و کارشناسان از این رویه کهنه و همراهی با آن بود که گفتم یا از وسوسه چربی روی نان است و یا نگاه به پلکان ترقی و اشاره کردم که به همین دلیل پنهان نمودن کم اختیاری برای این گروه گناه نبوده که معمول است. یکی دیگر از نتایج این تمرکز غیرضروری تشکیلاتی سازمان ها،که باید گفت بیشترین اثر را بر نتیجه کار آنها دارد، تفسیر جدید این دسته از مفهوم مسئولیت است.
اجازه دهید از زاویهای دیگر به موضوع نگاه کنیم، از بیرون، از چشم کسی که دنبال نتیجه کار این سازمان است، نامش را بگذارید مشتری، مردم و یا به واژه امروزی آن ذینفعان. اینان میبینند که مسئولی و مدیری و یا کارشناسی که به نمایندگی از سازمان قصد دارد خدمتی به او ارائه دهد در انجام وظایف آن سازمان وقت کشی کرده و در مورد مسئول انجام آن کار اظهار تردید میکند، صاحب آن نگاه بیرونی چه برداشتی از آن سازمان خواهد داشت؟
حالا برگردیم به ذهن آن مدیر و مسئول در حال پاسخگویی، آیا از خود نمیپرسد، رئیس بالاتر که دایم در همه امورات دخالت میکند، با این تصمیم موافق است؟ و این تفسیری جدید از مسئولیت نبوده که برای فرار، آنهم بدلیل رویه جاری مدیریت مرسوم شده است.