غلامرضا رحیمی
کارشناس مدیریت پروژه
طی بررسی ورود بازاریابی تجاری به عالم سیاست و انتخابات، آنهم بدون پالایش نظری و اخلاقی، نوشتم که تکرار روشهای تجاری جلب مشتری در برخورد با صاحبان رای و در مباحث اجتماعی و سیاسی نه تنها عواقبی شبیه به دنیای تجارت نداشته که بدلیل همهگیر بودن آن میتواند دامنهای پیچیده وگسترده داشته باشد. در دنیای تجاری طرح و برنامه بازاریابی خود تابع طرح و برنامه کلانتر و اهداف بزرگتر آن مجموعه تجاری است. درست است که هدف نهایی کسب سود و در آمد بیشتر است، اما مثلا اگر اهداف عمومیتر آن مجموعه کسب سود از طریق تغییر و انحراف نیازهای فلان بخش از بازار است، بازاریابی هّم خود را صرف آن میکند. پس اینکه فقط گفته شود، هدف افزایش سود است کفایت نکرده و باید طرحی بزرگتر دنبال شده و در این ارتباط به پرسشهای بیشتری برای تهیه برنامه بازاریابی پاسخ داد. بیانصافی نکنم در تعمیم این متد به سیاست اشتباهی روی نداده و قطعا کسانی که بدنبال جلب حمایت مردم هستند، باید همانند تاجران به پرسشهای مشابه بیشتری فکر کرده واز این بابت بازاریابی کمک حال آنان است. پس اینکه فقط بگوییم هدف جلب رای بیشتر است، چون توضیحی برای درک طرح اصلی در آن نیست کمکی به ازدیاد طرفدار نمیکند. باید اقرار کنم که بازاریابان و بسیاری از فعالان این حوزه درک کاملتری از درخواستهای اجتماعی دارند زیرا که بخوبی حتی آنرا جهت داده و در مواردی حتی باصطلاح تولید نیاز میکنند. یعنی نیازی را که وجود نداشته بوجود میآورند. بگذریم که بسیاری از مدرسان بازاریابی این اصطلاح را قبول نداشته و به آن قدرت کشف بازار نام میگذراند اما در هر صورت این رویکرد وجود دارد. مثلا هوای شهر باندازه کافی با سواریهای حتی کوچک مشکل دارد اما خودروسازان با نوعی خاص از بازاریابی مردم را تشویق به سوار شدن بر غولهای اندازه یک مینیبوس برای ترددهای یکنفره روزانه شهریشان میکنند. خب تناژ بیشتر سود بیشتر. اما درسیاست تولید نیاز نه برای تناژ بیشتر که برای ترسیم فصول مشترک بزرگتر است، بلکه بتوان با شعار، تعداد بیشتری حامی جلب کرد و البته اینجا هم ظاهرا مهم نیست که موضوع آن شعار دردِ مردم نباشد، خیلی شبیه به خودروسازِ آلایندهساز.