غلامرضا رحیمی
در ادامه چند یادداشت اخیر در باره موضوع طولانی شدن دوره اجرای پروژه، باید بگویم که همه مشکلات فقط مربوط به نبودِ برنامهریزی مالی و نبود تأمین به موقع سرمایه و پول مورد نیاز پروژهها نبوده که این داستان قهرمانان دیگری هم دارد. عجیب نخواهد بود که یک طرح عمرانی بهجای چهار سال، بیست و اندی سال به درازا کشیده شود، اهداف آن هم باید مورد تجدیدنظر قرار گیرد. یعنی اینکه گذشت زمان بر اهداف طرح هم اثر گذاشته و همه از جمله مدیران جدید را نیز ناچار به تغییر اهداف طرح و جزئیات فنی آن نماید. حالا تصورش را بکنید که طرح شروع شده درصدی هم پیشرفت داشته، قراردادهای متعددی با سازندگان، پیمانکاران و مشاوران داشته و آنها هم بر اساس آن تعاملاتی با شرکتها و اشخاص دیگری داشته که مهمترین آنها کارکنانشان است، و به آنان اعلام شود ببخشید قرار است طرح مورد بازنگری قرار گرفته فعلا بروید به خانه تا ببینیم ادامه کار چه میشود، برای حقوق معوقهتان هم در فکریم.
حالا مردم هم که هر روز با طرحی نیمه کاره با کارگران و کارمندانی اخراج شده که حقوق معوق خود را نگرفته مواجه میشوند چه فکر خواهند کرد؟ همانی را نخواهند گفت که همه شنیدهایم؟ فساد، و این را نیز بهصورت طنز همهگیر کرده و کمکم به باوری عمومیتبدیل شده که طرحهای عمرانی محل فساد است؟
و این وضعیت، همه زیر سر ایدهای است که هم فکر میکند میتوان یک هواپیمای در حال پرواز را ساخت. داستان وقتی غم انگیزتر میشود که بدانیم این طرحها خود دلیل طرحهای دیگر هم هستند. مثلا ساخت یک واحد پتروشیمیدر فلان شهرستان معمولا درگیر پروژههای جاده سازی، گازرسانی، آبرسانی و تولید برق است. طرحهایی که بهدلیل طولانی شدن پروژه اصلی بلاتکلیف میمانند، چرا که محصول این کارخانه دیگر با استاندارد روز منطبق نبوده و باید تغییر یابد و این یعنی بلاتکلیفی پروژه و سایر طرحها و مردم مرتبط با آن. در این میان خیل منتظران فرصت، عموما البته در میان مدیران، با خلاقیتها و ابتکارات بدیع خود بر پیچیدگیهای داستان اضافه کرده و در نهایت کارگاه هواپیماسازی تو هوا، میشود شاهدی مستند برای لطیفه مردم و ضعف مدیران.