کدخبر: 32851
20:47
1395/02/28
نگاهی به «بادیگارد» حاتمی کیا : در محاصره دغدغهها و تشکیکها
نگاهی به «بادیگارد» حاتمی کیا : در محاصره دغدغهها و تشکیکها
عفت السادات میرمعینی- ابراهیم حاتمیکیا فیلمسازی است که علیرغم طرح موضوعات متفاوت توانسته به راحتی فیلم بسازد یعنی مسایلی را درفیلمهایش مطرح کند که دیگران اجازه نداشتهاند. حاتمیکیا از نیروهای متعهد به نظام محسوب میشود که در عین داشتن دغدغه ارزشهای رایج، در فیلمهایش به مسایل چالشی هم نیم نگاهی دارد.
حاتمیکیا در عین حال دچار پارادوکسهای جدی ذهنی است که شواهد آن را در فیلمها و سخنان حاشیهای او که بعضا پررنگتر از فیلمهایش مینماید، میتوان مشاهده نمود. تعارض جدی بین نگاه نوگرایانه و منتقدانهاش به گذشته، با چارچوبها و نگرش های پیشین.
آخرین ساختهاش، بادیگارد؛ موضوعات جدی مربوط به حدود چهار دهه گذشته را به چالش کشیدهاست لکن به دلیل گفتهشده و به واسطه کلیشههای فکری در نهایت نتیجهای مبتنی بر "نگاه بادیگاردی" را ارائه میدهد.
حاج حیدر نماد تفکر حاتمیکیاست که در عین وفاداری، به گذشته خود نگاهی واقع بینانه به آن دارد، نقد میکند، به خود نهیب میزند، احساس گناه میکند، عذاب وجدان دارد و از سویی از قدرناشناسی شکوه میکند و به کار خود در مقابل نگاه وظیفهمدارانه دیگران، نگاه ارزشی و معناگرایانه دارد. حاج حیدر نماد نسلی است که با به دوش کشیدن بار اصلی انقلاب و جنگ، روزهای سخت و رنجهای بسیاررا تحمل نموده و همچنان بیتوقع و به دور از منفعتطلبیهای رایج و با نگاهی مبتنی بر ضرورت پاسداری از نظام، آن هم نه از حیث وظیفه شغلی که عاشقانه و معنوی انجام وظیفه نموده و از این رو به خود میبالد و آن را با هیچ مزد و پاداشی برابر نمیداند ولی از سوی دیگر از نگاه قدرناشناسانه گلهمند است، آنجا که فیش حقوقی را درقبال کار خود بیارزش میانگارد و یا در جایی دیگر از داستان از عدم درک دهه نودیها شاکی است. اما نکته جالب توجه تردیدهایی است که به ذهن حاج حیدر رسوخ کردهاست و چراهایی که برای او چالش ذهنی و بحران روحی ایجاد میکند و اوج آن جایی است که می گوید: "من چگونه در صحرای محشر توان پاسخگویی این همه خونهای به ناحق ریخته را خواهم داشت"، اما بلافاصله این نگاه نقادانه به "دسته گل حاج حیدر" که ذهن را به آب دادنش میکشاند و نیز "گل به خودی" و "بمبی که ترکشهایش از بمب دشمن بیشتر است" تعبیر میشود و نوعی تقابل با نقد گذشته شکل میگیرد. این تنها تردید است، تردیدهایی که میتواند منجر به نگاه عاری از تعصب و منتقدانه به گذشته و نهایتا چراغی پیش روی آینده گردد که ظاهرا در این حد هم تحمل نمیشود.
حاج حیدر دچار تردید شده ولی هنوز در بند تفکری است که حتی به کلمات، تعابیر، عناوین، وظایف و ... بار معنایی خاص میبخشد تا آنجا که محافظ و بادیگارد از دید او دو امر متفاوت هستند، یکی ارزشی و معنوی و دیگری شغلی، وظیفه ای و "مزدور"ی.
اما دکتر صولتی بادیگارد، نماد هویت نظام است، شخصیتی علمی، سیاسی، مهربان و مورد احترام و اقبال مردم، در اوج ایثارگری، هر جا لازم است به مردم خدمت میکند، گاهی در کرسی استادی و گاهی در مناصب سیاسی و در راه خدمت و عشق به مردم هم آسیب میبیند، تمامی بخش ابتدایی داستان حول محافظت از او و بخشی دیگر به پاسخگویی در قبال کوتاهی ها نسبت به اوست.
حاج حیدر حاتمی کیا اما خود را صاحب و حافظ انقلاب و نظام میداند و علیرغم اطمینان از انجام وظیفه، آرزو میکند به جای شخصیت نظام روی تخت بیمارستان میخوابید و از این بابت خود را به شدت سرزنش میکند.
حاتمی کیا توانسته تنها گوشهای از انبوه دغدغهها، تردیدها و تشکیکهای نسلی که در نزدیک به چهار دهه گذشته در بطن طوفان حوادث و وقایع قرار داشته و برای دستیابی به آرمانهایی چون آزادی و عدالت رنج کشیده و هزینه داده است را نشان دهد، طرح سوالاتی جدی از جمله اینکه "آیا نمیشد بهتر عمل کرد؟"، سوالی که کارگردان در ابهام مطرح میکند.
اما حاتمی کیا همچنان بر دفاع از گذشته و حال پافشاری دارد و همین تفکر تا پایان داستان علیرغم وجود نواندیشی و تحولخواهی نسل جدید، حاج حیدر را محافظ و منجی معرفی میکند و البته دهه نودی ناچار است به این تفکر تفوقمآبانه تن دهد و اینجاست که حاتمی کیا برداشت و دریافت نسل جدید را به چالش میکشد، همیشه محافظان چیزهایی میفهمند که دیگران نمیفهمند بنابراین برای حفظ نظام باید به زندگی تحت حفاظتهای سخت تن داد حتی اگر منجر به سلب آزادیهای معمول گرد.
حاتمیکیا در فیلمش به شکاف نسلی هم اشاره میکند، نسلهای دهه شصت و نود از هم فاصله دارند نگاهشان به مسایل بسیار متفاوت است و طبیعی است که درک متفاوت از دنیای پیرامونشان را به همراه دارد، این تفاوت از دنیای بیرونی تا درون خانواده حاج حیدر نمود پیدا کرده است، ذهنیت و نگاه دختر حاج حیدر و نهایتا دامادش به مسایلی که برای نسل حاج حیدر همه چیز بود و تفاوت در تصور و تفکر آنان به زندگی، اوج گلهمندی حاتمیکیا نسبت به نسل جدید است و نتیجه منطقی آن ناکامی در انتقال ارزشهای این نسل حتی به فرزندان صاحبان آن است. نگاه بدبینانه او به تحولات عصر جدید در ارتباط دختران و پسران که وجود حتمی عامل فسادی مانند مواد مخدر را قطعی میداند به اوج خود میرسد و نسل حامی و محافظ همچنان نگران و مداخله گر، آن هم به شیوههای خشن.
اما دو نکته جالب توجه و ظریفی که حاتمیکیا به آن پرداخته یکی معرفی نسلی است که هم اکنون کودکی خود را در دامان ما میگذراند، نسلی کاملا متفاوت که در عین کودکی جسورانه ابراز نظر کرده و بسیاری از محدودیتهای خود ساخته گذشتگان را زیر پا میگذارد و این هشداری جدی است مبنی بر لزوم تعریف و تبیین مناسبات درخور با این نسل.
نکته بعدی پرداختن به معترضین موتورسواری است که نماد گروههای فشارند و آزادانه و بدون محدودیت و با رفتارهای غیرمعمول و بکارگیری ادبیاتی نازل آرامش جامعه را بهم میزنند و در صحنهای دیگر از داستان، نیروهای خیبری و موتوری از هم تفکیک میشوند
اما صادقانهترین توصیف حاتمی کیا در این فیلم به تصویر کشیدن مردم عادی است مردمی که در عین صمیمیت، سادگی، کمتوقعی و علیرغم محرومیت، به نظام و شخصیتهای آن عشق میورزند، در حاشیهاند و بیاطلاع از مناسبات سیاسی و امنیتی، آنجا که در کمال بیگناهی خونشان ریخته میشود و پس از تحمل رنجهای بسیار نیز رویشان گشاده و قدردانند.
به هر ترتیب بادیگارد فیلم قابل ستایشی است هم از بابت فیلمنامه و هم از حیث هنرنمایی بازیگر ارزشمند سینمای ایران، پرویز پرستویی. هر چند آثار حاتمی کیا شواهدی از تحول فکری او را نشان میدهد لکن بازگشت به عقب آفت این تحول است، او در فیلمهایش نقد میکند، نهیب میزند به چالش میکشد اما بیدرنگ خودش پاسخ میدهد و جایی برای نتیجهگیری بیننده باقی نمیگذارد، لذا نمیتوان تناقضات و تعارضات جدی موجود در بادیگارد را نادیده گرفت.
اما نقد دیگری که تقریبا به تمامی آثار حاتمیکیا وارد است ارائه نتیجه به مخاطب در پایان داستان است. شاید یکی از پارامترهای مهم در ارزیابی فیلم، باز بودن نسبی پایان داستان و اجازه به مخاطب برای برداشت و نتیجهگیری است، به عبارتی فیلم باید پنجرهای باز کند تا مخاطب از زاویه آن موضوع را نگریسته و نهایتا خود به نتیجهگیری بپردازد و قدرت یک اثر آنجا مشخص خواهد شد که پردازش داستان به قدری قوی باشد که ذهن غالب مخاطبین را به آن نتیجهای که فیلمساز میخواهد هدایت کند، لکن بادیگارد در پایان نتیجهگیری مد نظر کارگردان را به صراحت به مخاطب القاء میکند.
بدیهی است سیر تحول و تغییر بسترهای فکری آدمها تابع الگوهای متنوعی است و حاتمیکیا از آنانی است که تغییراتی بسیار بطئی و در عین حال با تردیدهای فراوان و سینوسی داشته است. معالوصف علیرغم انتقادات جدی که به آثارایشان مترتب است، فیلمساز ارزشمندی است و پتانسیل تکامل و تغییرات مثبت و پیشرفت را دارد، به این امید که شاهد آثار بهتری از ایشان در عرصه سینما باشیم.
در آخر امیدواریم فرصتها و امکانات پیش روی حاتمی کیا برای سایر فیلمسازان مطرح و قدرتمند سینما هم ایجاد شود تا با خلق آثار ارزشمند، زمینه بالندگی فرهنگی جامعه به عنوان مهمترین زیر ساخت توسعه جامعه فراهم گردد