سه شنبه 28 فروردین، 1403

کدخبر: 83790 19:06 1397/04/01
نقد کتاب "لطفن صندلی عقب بنشینید"

نقد کتاب "لطفن صندلی عقب بنشینید"

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
نقد کتاب "لطفن صندلی عقب بنشینید"

نقد کتاب "لطفن صندلی عقب بنشینید"

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

سید احمد حسینی؛ نشر نیماژ-منتقد: سحر عیوضی-مجموعه لطفن صندلی عقب بنشینید. از لحاظ ساختاری مابین شعر و داستان است و در عین حال به هیچ کدام از این دو قالب ادبی تعلق ندارد. اینکه هدف نویسنده از آوردن بحث های اپیزود وار در قالب خودتراش چه بوده با توجه به جمله نخست کتاب نشان دادن برشی از زندگی است . اصولا داستان های کوتاه زاییده زندگی ماشینی و شهری روزگار ماست و رسالت داستان ها کوتاه های کوتاه بیان شخصیت و خط روایی و اتفاق در موثرترین و کوتاه ترین کلمات است. می توان مجموعه زیر را به سه بخش تقسیم کرد. داستان های کوتاه . داستان های اپیزود وار و داستان های شعرگونه در داستان های اپیزود وار با حرفهایی روبه رو هستیم که ساخت ضعیفی از یک رمان  و یا به طور خلاصه یک فیلم کوتاه در مراحل اولیه و حتی شعرهایی بدون ویرایش را دارد. این که چه عواملی یک داستان را جذاب و گیرا می کند نه تنها اولین گام های پرداخت بلکه ساختار و قرم و شخصیت پردازی و و در زمان و مکان مناسب قرار گرفتن شخصیت هاست حتی برخی داستان گونه ها پرداخت ضعیفی دارند و حتی می توان آنها را در قالب یک خاطره گنجاند که نویسنده در جایی دیده و نقل کرده است.کشمکش عنصر مهمی در پیشبرد داستان هاست . شخصیت های داستان های حسینی از اول مغلوب و محکوم به شکست هستند تلاشی برای رهایی ندارند. برای مثال در جمله " روی تخت بیمارستان کنار مرگ دراز کشیده بود" جمله گیرایی برای شروع است اما پیشبرد آن نیاز به کشمکش درونی و فضا سازی دارد . فضای داستان با کلمه  بیمارستان ایجاد می شود اما در ادامه جملات و شعرهایی که مرد بیمار می شنود فدای شخصیت پردازی و کشمکش می شود . نویسنده شخصیتی مغلوب را به تصویر کشیده که به راحتی ساده لوحانه ای  مرگ را می پذیرد که در منطق داستان ضربه غیر قابل جبرانی باقی می گذارد. شتاب زدگی در بیان در بسیاری از اپیزودها دیده می شود . اینکه در داستان های کوتاه و خیلی کوتاه یک نویسنده باید از اول مخاطب را همراه کند و در لحظه نهایی ضربه و شوک نهایی را وارد کند پرداخت ضعیفی دارد. تلنگر های کمی برای مخاطب عام وجود دارد برای نمونه در داستان احمد رضا . احمد رضا می میرد و در انتها نویسنده می گوید که شما تنها کافیست احمد رضا نباشید. این جمله یک تلنگر ضعیف اما گیرا در داستان های خیلی کوتاه است که متاسفانه نظیر آن در داستان واره های اپیزود وار دیگر دیده نمی شود . اینکه زنی از همسر خود خسته شده یا داستان نخ نمای آش و دختر همسایه در انتها هیچ حرف تازه ای برای مخاطب ندارد نمی تواند جذابیت ایجاد کند و آوردن نا مفهوم کلمات برای فدا کردن شخصیت و ساختار نمی تواند چالشی در ذهن خواننده ایجاد کند.  


  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |