سه شنبه 28 فروردین، 1403

کدخبر: 79305 21:28 1396/12/16
نقد رمان چرک فلامک جنیدی

نقد رمان چرک فلامک جنیدی

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
نقد رمان چرک فلامک جنیدی

نقد رمان چرک فلامک جنیدی

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

سحر عیوضی-منتقد رمان چرک اولین کار بلند خانم فلامک جنیدی، قصه زنی را بازگو می کند که مولفه های انسان اگزیستانسالیسم قرن معاصر را یدک می کشد این مولفه ها سوالاتی هستند که بشر هنوز به انها جواب دقیقی و روشنی نداده و لاجرم با انها مدارا می کند. تنهایی. آزادی . مسئولیت . اضطراب که همراه با مشکلات زندگی شهری و آپارتمانی گره خورده اند، موضوعات و مشکلات جدید و قابل بحثی را مطرح می کنند که می توان در قالب یک رمان به آنها پرداخت. مفهوم تنهایی نخستین مولفه ای بود که در فصل اول به آن پرداخته شده . زنی که در آپارتمان تنها زندگی می کند و یک ساختمان نیمه کاره را توصیف می کند که چون غولی از نقطه ای به سمت آسمان سربرافراشته و خود او که با دندان آبسه کرده شاهد بزرگ شدن این غول است. زن داستان با مشکلات کوچکی مثل دندان درد می تواند کنار بیایید و به ظاهر از این وضعیت گله دارد اما می پذیرد که زندگی همین است. نکته داستان از انجایی اغاز می شود که بشر اگزیستانسالیسم در دنیای خود تنها نیست و برای رفع نیازهایش حتی ابتدایی به کمک و همکاری انسان های دیگر احتیاج دارد. سارتر می گوید" تمامی یک انسان از تمامی انسان ها ساخته شده و برابر همه آنها ارزش دارد و ارزش هر یک از آن ها با او برابر است" زن داستان برای برطرف کردن نیازهای مادی خود معلم خصوصی زبان است هر چند در خود احساس خوبی برای مواجهه با دیگران نمی بیند و حتی تنفر دارد. از دست ندادن با انسانهای جدید بیزار است. قصه اصلی داستان از همین نیاز آغاز می شود. نیاز به مواجه شدن با آدم های جدید و شکل گیری داستان و شخصیت ها . داستان روایت خود را با نمادهای بیرونی ادامه می دهد. اثر بی حسی نمادی از شخصیت تنهایی آزار دهنده است که زن هر چند دردش را تحمل می کند اما شکایت چندانی هم ندارد گویی با تنهای خود خود گرفته است. همزمان با از بین رفتن اثر بی حسی و درد شخصیت های گذشته دوباره وارد زندگی زن می شوند و زن به ناچار باید درد انها را تحمل کند گویی چاره ای جز مواجه شدن با آنها را ندارد.  طاطا شخصیت مادربزرگ که رفتار تند مزاجی دارد و زن بیشتر مواقع از او و خاطراتش بیشتر یاد می کند تا بقیه، یک نوع همزاد پنداری در خود و طاطا می بیند در واقع طاطا می تواند نماد آینده غمگین زن باشد که زن از او فرار می کند در صورتی که یاد و حتی وجود او را در آخر داستان با خود یدک می کشد و از پله ها بالا میبرد. گویی گذشته و اینده این زن با زن قصه عجین شده هر چند زن از او فرار می کند. تنهایی زن حالت وسواس گونه را تشدید می کند و در ادامه شاهد  علائمی چون "رژیم های خطرناک" " پا نگذاشتن روی خطوط سرامیک" " نگرفتن چهارچوب در " " دست ندادن " "شمردن قدم های راه پله"  "شمردن تخمه آفتابگردان" هستیم. جنیدی با ابتکار خوب این نشانه ها را لابه لای قصه بیان می کند. المان های بازگشت به گذشته از گنجشک چوبی ساعت آغاز می شود زن گنجشک را می کند و با خود می برد که با کوکو کردن آن یاد گذشته نیفتد در حالی که گذشته را همراه خود به خانه میبرد. در داستان جنیدی شاهد شخصیت هایی هستیم که به خوبی پرداخته نشده و فقط اشاره می شود و بعد در خلال جریان های دیگر داستان رها می شود. جنیدی بیشتر از ان که به طاطا می پردازد شخصت بهمن همسر سابق زن قصه را فراموش می کند و فقط با یک اشاره گذرا او را رها می کند . علت جدایی زن از بهمن مشخص نیست و حتی خاطراتی در ناخودآگاه زن از زندگی مشترک اشاره نمی شود. پیرزن خوابیده روی تخت و دختری که از منزل فرار می کند هم به همین شکل اشاره ای گذرا وارد داستان می شوند. عجله و شتاب زدگی در پرداخت به شخصیت های جدید در صفحه ۳۱ داستان آغاز می شود جایی که نویسنده تیتر وارد نام شخصیت ها را بیان می کند و در ادامه به صورت ناقص به انها می پردازد و یا اصلا نمی پردازد. مثلا نسیم و کامیار و روزبه و هومن و شبنم فقط یه صورت تیتر وارد اعلام می شود بدون انکه به انها پرداخته شود و رابطه شان با شخصیت زن داستان بیان شود. در ادامه با تعدد ورود شخصیت ها برخی سوالها بدون پاسخ رها می شود . گلاره با زن داستان چه کار کرده بود؟ حتی نسبتش با زن مشخص نیست. چرا نادر بعد از دیدن شخصیت اصلی زن داستان به یکباره تصمیم می گیرد به سفر بی بازگشت برود و طاطا را نزد زن بفرستد؟ منطق داستان در برخی قسمت ها قربانی شتاب زدگی می شود. اینکه گلاره در فاصله نصف روز سر از تیمارستان در می آورد و همزمان رفتن کسرا و مامان شهین به یزد با منطق روایی داستان و خمودگی فصل های اول داستان تضاد و سردرگمی ایجاد کرده است. در انتهای داستان روایت دایی حسن و بتول ناقص رها می شود. نامه های ناخوانده دایی حسن می توانست ضربه نهایی به انتهای داستان وارد کند و ملال انگیز بودن زندگی زن و حتی شخصیت های دیگر را وارد مرحله جدیدی از روایت کند در حالی که فقط شاهد یک عکس ساده از او هستیم که روبه روی کلیسا گرفته شده و حتی نامه ها نخوانده رها می شود.  


  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |