سعید ذاکری
saeed.zakeri@ymail.com کشور انگلستان از دیرباز به عنوان مهد نظریات اقتصادیِ مبتنی بر اصالت بازار شناخته می شود. در قرن هفدهم میلادی جان لاک از بنیانگذاران مکتب لیبرالیسم، که البته کمتر به عنوان یک نظریهپرداز اقتصادی شناخته میشود، حمایت از اقتصاد ملی را وظیفه دولت میدانست؛ اما در بیان مصادیق آن به مواردی مثل لزوم اسکورت کشتیهای تجاری توسط کشتیهای جنگی دولتی و تأمین امنیت تجارت دریایی میپرداخت، که از التفات او به تفاوت میان تصدیگری دولت و حمایت غیرتصدیگرایانه حکایت میکرد. بعد از لاک نیز عمده اقتصاددانهای لیبرال در انگلستان رویکردی داشتند که با اصطلاحات و کلیدواژههایی چون "بگذار بکنند" (Lessez-Fair)، "بگذار بگذرد" (Lessez-Passer) و مهمتر از همه "دست نامرئی" شناختهمیشود. آدام اسمیت پدر علم اقتصاد، معتقد بود که اگر در سازوکار بازار آزاد دخالت نشود، و هر کس به حال خود گذاشتهشود تا به دنبال سود شخصی برود، بیشترین رونق کسبوکار حاصل خواهدشد، و قواعد طبیعی بازار، یا به تعبیر اسمیت "دست نامرئی"، بیشترین سود را نصیب جامعه خواهدکرد. از دید اسمیت افزایش کیفی و کمی تولید جز با رقابت در چارچوب بازار آزاد حاصل نمیشود و هرگاه دخالتی در این مناسبات صورت گیرد، جامعه از فوائد ناشی از رقابت محروم خواهدشد. در مقابل این نظریه، رویکرد دیگری شکل گرفته که با عنوان نظریه نارسایی بازار شناختهمیشود. در این رویکرد، چنان که از اسمش پیداست، به وضعیتی پرداختهمیشود که بازار نهتنها نیروی پیشبرنده تولید و تأمینکننده منافع جامعه نیست، بلکه در فقدان نظارت جامعه و غفلت نهادهای نظارتی همچون دولت و رسانههای مستقل و تشکلهای مدنی...، به مانعی در راه پیشرفت و ترقی جامعه تبدیل میشود. فیلمِ مردی با کت و شلوار سفید ساخته الکساندر مکندریک محصول سال ۱۹۵۱ سینمای انگلستان است. این فیلم با حالوهوای آمیخته از طنز و جدّ به نمایش وضعیت نارسایی بازار میپردازد. در این فیلم قهرمان داستان، جوان باهوش و مستعدی به نام سیدنی (الک گینس) است که در دانشگاه کمبریج درس خوانده و از لحاظ دانش و تخصص، از تمام متخصصان و دانشمندان کارخانه نساجیی که برای آن کار میکند، یک سروگردن بالاتر است. اما از آنجا که موقعیتهای شغلی بر اساس تخصص توزیع نشدهاند، سیدنی در آن کارخانه پستی در حد نظافتچی را اشغال کرده، و در زندگی شخصی نیز با فقر و فلاکت دست به گریبان است.
[caption id="attachment_18960" align="alignleft" width="600"] سرمایهدارها درحال تماشای آزمایشگاه مخفی سیدنی[/caption]سیدنی در آزمایشگاه کارخانه به صورت مخفیانه دست به آزمایشهایی میزند، و روی یک اختراع شگفتانگیز کار میکند. اما وقتی رؤسای کارخانه اتفاقاً میز آزمایش او را میبینند، خشمگین میشوند و بیاعتنا به حاصل تلاش او، اخراجش میکنند. دانشمند جوان با هزار مشقت دوباره به آزمایشگاه راه مییابد و تحقیقاتش را به نتیجه میرساند. نتیجه آزمایشهای او که پس از منجر شدن به چندین انفجار و صرف هزینههای گزاف و البته خوندل خوردن خود او به ثمر رسیدهاست، نوعی پارچه بسیار زیبا و بسیار مقاوم است که نه پاره میشود و نه لکهای روی آن مینشیند. صاحب کارخانه ابتدا از اختراع دانشمند جوان به هیجان میآید، و میخواهد با سرمایهگذاری روی این اختراع، صنعت نساجی را متحول کند. اما خبر دهانبهدهان میپیچد، و سرمایهداران و مالکان کارخانههای نساجی همگی به سراغ او میروند، و به او هشدار میدهند که با این کار، صنعت نساجی را ورشکسته خواهدساخت. جبههگیری اقشار مختلف جامعه در مقابل این اختراع جدید، در دو جمله از دیالوگ فیلم به خوبی نشان دادهشدهاست: سرجان کرلاو کارخانهدار میگوید: خب! یک احمق پارچه خرابنشدنی اختراع کرده؛ اون چقدر پول میخواد؟ خانم واتسون مهمانخانهدار هم خطاب به سیدنی میگوید: چرا شما دانشمندا بیخیالش نمیشین؟ اگر لباسا شستشو لازم نداشتهباشن، تکلیف من بیچاره چیمیشه؟! بالاخره در فضایی طنزآمیز و البته باورپذیر، کارگران و سرمایهداران همگی دستبهدست هم میدهند تا از رسیدن این اختراع به مرحله تولید جلوگیری کنند. در پایان فیلم سرمایهداران و کارگران پس از زدوخوردی که سیدنی را تا یک قدمی مرگ میکشاند، در خیابان به تعقیب دانشمند فراری میپردازند، تا از تماس او با رسانهها و نمایندگان نظارت عمومی ممانعت کنند و این جاییست که بازار در مقابل منافع جامعه شمشیر از رو میبندد. بالاخره سیدنی محاصره میشود. اولین دست کینهجو به گریبان او میآویزد. اما دست متعرض بهجای گریبان، مشتی الیاف از هم گسیخته نصیبش میشود. همه لختی ناباورانه این صحنه را تماشا میکنند. سپس فریادهای شادی از هر سو بر میخیزد. هریک از تعقیبکنندگان تکهای از لباس دانشمند جوان را، که از همان الیاف بسیار مقاوم ساختهشده، میکَنَد و به هوا میافشاند. معلوم میشود که این الیاف به رغم استحکامشان پایدار نیستند و پس از مدتی از هم وا میگسلند.
[caption id="attachment_18949" align="alignleft" width="634"] آنها سیدنی را گیر انداختهاند[/caption]در میان شادی و شعف جمعیت، سیدنی محزون و برهنه برجای خود خشکیده میماند؛ و گویی پس از این شکست، از سرگیری خشونتهای پیشین را به انتظار میایستد. اما کسی که اختراع نبوغآمیزش باد هوا شدهاست، دیگر کینه و عداوت بازار را هم برنمیانگیزد. یکی از همان مهاجمان خشن از سر محبت، بارانی خود را روی دوش او میاندازد و ناگهان از ورای نقشهای زاییده نظام بازار، احساسات انسانی از قبیل ترحّم و نوعدوستی سربلند میکنند، و این تهدید خنثی شده را دلسوزانه در آغوش میکشند. به این ترتیب، عملکرد آزادانه عوامل عرضه و تقاضا در بازار نه تنها نمیتواند طمعکاری و سودجویی بازیگران میدان را به خدمت خود و دراصل به خدمت جامعه بگیرد، بلکه با شکست در مقابل این سودجویی نظامیافته و متشکل، از بهخدمتگیری استعداد و نبوغ دانشمندان در خدمت به جامعه بازمیماند.
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه