جمعه 10 فروردین، 1403

کدخبر: 40505 19:57 1395/06/27
فروشنده زمان ما!

فروشنده زمان ما!

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
فروشنده زمان ما!

فروشنده زمان ما!

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

جواد رنجبر-تماشای فیلم فروشنده آقای اصفر فرهادی چنان تاثیری در بیننده می گذارد که تا ساعت ها و شاید روزها ادامه داشته باشد. این تاثیرگذاری از کجا می آید؟ فیلم دو ساعتی فروشنده حتی یک صحنه خنده دار یا گریه دار ندارد. انگار فرهادی تمام صحنه های احساس برانگیز فیلم را از فیلمنامه حذف کرده است. این نکته در فیلمنامه نویسی و کارگردانی فرهادی بسیار مهم است. فیلم فروشنده و سایر فیلم های او، کم و بیش، نه صحنه های شورانگیز و احساس برانگیز دارد و نه خسته کننده و کسالت بار است. رسیدن به این درجه از موفقیت محصول نبوغ نویسنده و ممارست اوست. هر چند تماشاگر عادی به گریستن دردمندانه رعنا واکنشی عاطفی نشان می دهد و یا به صحنه های بازی پسر بچه می خندد اما در کل فروشنده فیلمی عاری از هر نوع احساس سطحی است. فقدان احساسات سطحی در فیلم راه را برای تاثیرگذاری عمیق آن باز می کند. به عبارت دیگر وجه ممیزه فروشنده با سایر آثار ملودرام در این است که ملودرام ها بیننده را چنان تحت تاثیر عواطف قرار می دهند که او با کوله باری از غم یا شادی سینما را ترک می کند اما فروشنده هرگز چنین ره توشه ای به مخاطب خود نمی دهد. بدیهی است تماشاگر ملودرام در اولین مواجه عاطفی، در دنیای واقعی خارج از سالن، فیلم را فراموش می کند و احساس واقعی را جایگزین احساسات سینمایی می کند. اما تاثیر فروشنده از نوعی نیست که در خارج از سالن فراموش شود. فیلم نه تنها فکر آدم را درگیر می کند بلکه روحش را هم گرفتار می کند و تمام داشته های ذهنی اش را به چالش می کشد. بنابراین ممکن است سال ها در ته ذهن او جاگیر شود. در عین حال فروشنده بیننده را سرگرم هم می کند و داستان جذابی برای او روایت می کند که تمام اجزای سینمایی اش، اعم از بازیگری و کارگردانی و صحنه آرایی و تدوین، درست و به جا و دقیق است. فیلم با دلهره شروع می شود. فروریختن یک ساختمان. همه کسانی که تجربه زلزله را دارند می دانند که فروریختن یک ساختمان چیست و چه بلایی است. وقتی که خانه و محل آسایش انسان تکان می خورد و ثبات خود را از دست می دهد، و ممکن است همه چیز در آنی از میان برود، انگار زندگی به طور کلی متزلزل شده است. فیلم به خوبی با دوربین روی دست و باز بدون هر نوع افکت صوتی و تصویری، مثل جیغ زدن زنان و بچه ها، دلهره را در جان مخاطب می نشاند. نقطه پایان این دلهره و شاید نقطه تشدید آن لحظه ای است که می فهممیم همه این لرزش ها و خانه خراب شدن ها به خاطر خاکبرداری احتمالا غیر اصولی همسایه است. معضلی که امروز در شهرها زیاد پیدا می شود و یکی از صدها مصداق همسایه آزاری و مردم آزاری است. فرهادی با دقتی کم نظیر به این زشتی های کوچک اجتماع توجه دارد. همین زشتی های کوچک است که در جامعه فجایع بزرگ می آفریند. زندگی عماد و رعنا یکی از مصداق های قربانیان این فجایع است. عماد یک معلم ادبیات و بازیگر تئاتر است و با رعنا، بازیگر تئاتر، زندگی می کند. زندگی آن ها پر از نمادهای روشنفکری و تعلقات طبقه متوسط است. از گذر این تعلقات نام زنده یاد غلامحسین ساعدی و فیلم گاو ساخته استاد داریوش مهرجویی می آید که تحسین آمیز است و نشانه بزرگی اصغر فرهادی است چه، بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتى برد! یادآوری این بزرگان شبیه یادآوری استاد شجریان در فیلم جدایی نادر از سیمین یادآوری ارزشمندی است. فرهادی، دارنده اسکار، ظاهرا بیش از هر فیلمساز میانمایه دیگری به اهمیت کار کسانی چون ساعدی و مهرجویی واقف است. اما فیلم گاو و نمایشنامه مرگ فروشنده آرتور میلر از یادآوری صرف فراتر می رود و به  بخشی از درام تبدیل می شود. از این رو طبیعی است و باسمه ای نیست. مرگ فروشنده و گاو هر دو داستان تحول است. دگردیسی انسان و جامعه؛ و هر دو دگردیسی به سوی بدبختی. ویلی مرگ فروشنده و مشد حسن گاو هر دو سقوط می کنند و در نهایت می میرند. این تحول و تغییر در قامت امروزین آن در بیل مکانیکی خاکبرداری، زن پر رفت و آمد، موبایل دانش آموز، بابک کارگردان تئاتر و در اوج همه آن ها در پیرمرد متجاوز پدیدار می شود. پیرمرد متجاوز کسی است که فاجعه را می سازد. فروشنده ای دوره گرد و بیمار که با زن پر رفت و آمد مراوده داشته و شب فاجعه به هوای او یا به تحریک او وارد خانه می شود. الماس درخشان فیلم فرهادی پس از واکاوی رفتار عماد و رعنا در برابر متجاوز پدیدار می شود. آن ها روش مرسوم برخورد با مجرمین را کنار می گذارند. این راه دراز و پر سنگلاخ است. دست کم بسیاری از افراد دیگر از ماجرا باخبر خواهند شد و دور نیست که هزاران تفسیر بر ماجرا بگویند. پس از آن نیز زندان و اعدام شاید تاثیر چندانی در ریشه کنی این نوع فسادها نداشته باشد. راه انتقام شخصی هم روش عماد و رعنا نیست. آن ها روشنفکران جامعه هستند و بخشش، حتی به قیمت بسیاری چیزها، مشخصه روشنفکری است. مساله این است که متجاوز خود قربانی است. یکی مثل ویلی یا مشد حسن است. متجاوز قدرتمند نیست. اگر پیرمرد یکی از اصحاب قدرت بود و عماد و رعنا او را به راحتی می بخشیدند نه تنها وظیفه روشنفکری خود را انجام نداده بودند بلکه به نوعی با قدرتمند متجاوز شریک شده بودند. متجاوز فروشنده شرط بخشیده شدن را دارد. قربانی است و از این رو زوج فیلم او را می بخشند. بر این بخشش دو نکته شایان ذکر است. اول این که تماشاگر عادی آیا آن را می فهمد؟ در زمانه ای که همه چیز در کینه و انتقام خلاصه می شود و حتی بخشش و خویشتنداری چند ثانیه ای در یک چهارراه برای عبور خودرو دیگری مرسوم نیست بخشش بزرگ عماد و رعنا جا نمی افتد. برای همین است، شاید، که برخی تماشاگران وقتی عماد سیلی محکمی به صورت پیرمرد می زند دست می زنند. بنابراین ضرورت ترویج خویشتنداری و بخشش در جامعه بسیار احساس می شود. نکته دوم این است که با وجود بخشش رعنا و عماد زندگی آن ها به حالت قبلی برنمی گردد. دیگر آن ها دو جوان خوشبخت و سرزنده و فعال نخواهند بود. فاجعه درخت زندگی آن ها را برید. تصاویر نهایی فیلم گویای این واقعیت تلخ است. اما می شود استدلال کرد که تلخکامی عماد و رعنا بسیار کم تر از زمانی است که دست به انتقام می زدند. در راه بخشش آن دو بار جامعه ای رو به سقوط را که پیرمرد نمادی از آن است بر دوش می کشند. اما اگر انتقام می گرفتند خود به تقویت چرخه خشونت برخاسته بودند و رنج و عذاب درونی بیشتری را باید تحمل می کردند. فروشنده به ما می گوید انسان موجودی جایز الخطاست به ویژه اگر شرایط اجتماعی نامناسبی قرار داشته باشد. بخشیدن چنین انسانی نه یک ایثار بزرگ که یک وظیفه انسانی است. فروشنده فیلم مهمی در تاریخ سینمای ایران است. امیدوارم اصغر فرهادی سال های سال تندرست و پایدار باشد و فیلم هایی از این دست بسازد.    


  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |