جمعه 31 فروردین، 1403

کدخبر: 46899 19:07 1395/08/30
عاشقان در راه، جامانده های عاشق

عاشقان در راه، جامانده های عاشق

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
عاشقان در راه، جامانده های عاشق

عاشقان در راه، جامانده های عاشق

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

با عرض سلام و وقت بخیر ع هستم، ۲۴ ساله از تهران. روز تولد من مصادف با تولد امام حسین (ع) در یک روز برفی بود و به خاطر اینکه نام پدرم حسین بود، مرا به این نام نگذاشتند. برای پدر و مادرم بسیار حساس بودم، زیرا فرزند قبلشان در همان نوزادی فوت کرده بود و به دنیا آمدن من برای یک پدر و مادر جوان بسیار اهمیت داشت. برای همین پدر و مادرم برای سالم ماندن من نذری کردند که هر سال محرم برایم نذری بدهند. اما بعد.... کار من روزنامه نگاری است و از این کار نهایت لذت را می برم. اما چند روزی است حال مناسبی ندارم و لذت نمی برم. حالم دگرگون است. یادم است امسال هنگام نذری دادن از جان مایه گذاشتم و به خدا قسم ذره ای منت نمی گذارم. اما در هنگام نوکری با خود گفتم، امسال اسم من هم در روز اربعین به عنوان زایر در خواهد آمد. منتظر بودم. اتفاقی نیفتاد. هر چه به اربعین نزدیک شدیم دلهره من بیشتر شد. تنها کار من این شده بود که اینستاگرامم را باز کنم و ببینم دوستانم عازم شهر عشاقند. آنها می نوشتند «حلالم کنید، عازمم.» دیگری نوشته بود «بالاخره اسم من هم برای کربلا درآمد.» اما تنها کاری که می توانستم بکنم این بود که کامنت بگذارم، داداش رفتی اونجا، یادی از ما هم بکن. همه می گفتند حتما ع جان، اما من بعید می دانم، مگر می شود لا به لای بیست میلیون آدم باشی و در یک خیابانی که از هر طرفش بوی بهشت می آید کسی از من هم یادی کند. همان که هر کس چشمش  به آنجا می خورد بیهوش نشود شانس به کمکش آمده بود. من باید فکری به حال خودم می کردم اما دستانم بسته بود. در دفتر کار می نشستم و چشم می دوختم به صفحه تلویزیون و می دیدم عاشقانی که کودکشان را کول کرده اند، معلولانی که با تمام تلاش حرکت می کنند، پیرمردی و پیرزنی که در کنار هم سر به پایین و محکم رو به جلو حرکت می کنند. من طبق هر سال چشمم به همین عاشقان بود و باید حسرت می خوردم. راستش را بخواهید از حسین گله کردی کردم. نمی دانم خلوتم با حسین را بگویم یا نه؟ اما شاید خالی از لطف نباشد. با خود نشسته بودم، به حسین با چشمانی اشک بار می گفتم، حسین جان؟ نا سلامتی تولدمان که یکی است، هر سال برایت نوکری می کنم، برایت اشک می ریزم چرا مرا لایق نمی دانی و به خانه ات دعوت کنی؟ به خدا قسم ذره ای سرت منت نمی گذارم و لی گله می کنم. من هم آدمم و دل دارم. در همین حال و هوا بودم که تنها از دفتر روزنامه بیرون آمدم. شب بود و هیچ کس در خیابان ها نبود. آلودگی هوا نفس ها را تنگ کرده بود و همه را به خانه ها کشانده بود من ولی دلم خواست تا خانه پیاده بروم. از دفتر در خانه پیاده ۱ ساعت راه است. هوا بسیار آلوه بود اما خواستم با خود باز هم خلوت کنم شاید آلودگی وجود در این مسیر زدوده شود. خیابان ها را می دیدم. خلوت بود و تک و نوک آدم در پیاده رو تردد می کرد. منتظر معجزه ای بودم ولی هیچ اتفاقی نیفتاد. شب که به خانه رسیدم مادر غذا را آماده کرده بود. غذا جلوی من بود و باز هم تلویزیون پیاده روی اربعین را نشان می داد. اشتهایم کور شد. غذای مورد علاقه ام در بشقاب بود ولی من با قاشق و چنگال با برنج تپه درست می کردم. بی حوصله غذا را رها کردم. مادر متعجب علتش را پرسید ولی همان جواب کلیشه ای را دادم، حوصله ندارم. به اتاق رفتم. در را بستم و روی تخت دراز کشیدم. گاهی پای راستم را روی پای چپ و گاهی پای چپ را روی پای راست می گذاشتم و فکر می کردم. نمی دانم چه شد که خوابم برد اما صبح که از خواب بلند شدم دیدم چراغ خاموش است و متوجه شدم مادرم طبق معمول متوجه خوابیدن من در عین بیداری چراغ شده و سریعا به جان کلید برق افتاده و نور چراغ را ستانده. صبح از خواب بیدار شدم. چند دقیقه ای بی خبر از حال دیشب و چند شب گذشته بودم که باز هم هنگام خوردن صبحانه تلویزیون به راه پیمایی اربعین پرداخته بود. بعد از خوردن اندکی صبحانه برای جان گرفتن بیرون زدم. به سر کار که رسیدم یکی از همکاران گفت، ویژه نامه ای برای اربعین قرار است چاپ شود و اگر می توانی بخشی از آن را تو بنویس. شوکه شدم. گویی قافله مرا صدا می زند. بدون معطلی قبول کردم.از موضع جویا شدم واین بار تلویزیون را با اشتیاق روشن کردم. می خواستم خودم را در میان زایران حس کنم و بعد قلم بزنم. کمی که با حال و هوا عجین شدم به پشت دستگاه خود رفتم. هدفون را در گوش گذاشتم و شروع به شنیدن این نوحه کردم. کنار قدم های جابر...... دستانم لرزیئ، چشمان پر از اشک شد که چه بنویسم و چه تیتر بزنم که ناگاه جرقه ای به ذهنم رسید و متن را با تیتر شروع کردم. تیتر این شد: عاشقان در راه، جامانده های عاشق. *این مطلب جهت درج در ویژنامه اربعین که با همکاری دوازده نشریه روز شنبه منتشر شد، به رشته تحریر در آمده است.  


  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |