خبرگزاری ایکنا نوشت: گفتوگو با مردی از جنس دیپلماسی و متخصص عالی حوزه انرژی هستهای در حوزه فرهنگ دینی و قرآنی شاید در نگاه اول سخت و غیرممکن به نظر رسد، اما تربیت علیاکبر صالحی در یک خانواده اصیل روحانیپرور و انس ایشان با قرآن و دین گفتوگو در این موضوع را به کاری شیرین و دوستداشتنی تبدیل میکند؛ به خصوص آنجا که از چرایی نهادینه نشدن سبک زندگی دینی در کشور و معرفی سخت و پیچیده دین به نسل جوان و آفات آن صحبت میکند، دغدغههای فرهنگی وی بیشتر و بیشتر روشن میشود.
حضور صالحی در ایکنا فرصتی شد که با ایشان در زمینه جایگاه فرهنگ و سبک زندگی دینی در کشور و تجربیات شخصی او درباره تبلیغ و معرفی دین گفتوگویی انجام دهیم که به شرح ذیل است:
با توجه به اینکه شما در خانوادهای مأنوس با قرآن و دین پرورش و تربیت یافتید چگونه این آموزهها را در حوزههای کاری و شخصی به کار میبندید؟
ــ بسم الله الرحمن الرحیم. ابتدا از مجموعه گرانقدر ایکنا در مقام رسانه قرآنی کشور تشکر میکنم که زمینه این گفتوگو را فراهم کردند. به شما عزیزانی که در این مجموعه کار میکنید خدا قوت و تبریک میگویم که در مجموعهای که مرتبط با مقدسترین متنی که بشر در اختیار دارد و آن هم قرآن است فعالیت میکنید.
قبل از اینکه به پاسخ به سؤال شما بپردازم میخواهم درباره مسائل قرآنی نکاتی را بیان کنم. قرآن حلقه وصل مخلوق و خالق است. مخلوق خیلی دوست دارد خالق خودش را بشناسد، ببیند و درک کند. ما قرار نیست با چشم ظاهر خداوند متعال را ببینیم؛ خداوند در سوره بقره میفرماید: « اَلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ »، میتوان خدا را از طریق قرآن درک کرد و از این جهت است که میگویم حلقه وصل است. این مخلوق که در برابر عظمت جهان هستی ناچیز و کوچک تلقی میشود ولی خالق برای اینکه انسان را اشرف مخلوقات میداند این امتیاز را برای او قائل شده و قرآن را واسط بین انسان و خودش قرار داده است.
برای اینکه بتوان قرآن را به خوبی فهمید و درک کرد نیاز به ابزارهایی داریم؛ قرآن به زبان عربی است. پس شایسته است که این زبان را به خوبی فراگرفت. اگر عربی نمیدانیم باید ترجمه قرآن را با دقت مورد مطالعه قرار دهیم. ضمن اینکه آیات قرآن به گونهای است که شأن نزول دارد؛ یعنی اگر زبان عربی را هم بدانید ممکن است آیات قرآن را بخوانید اما موضوع چندان برای شما روشن نباشد تا اینکه شأن نزول آن آیه شریفه مشخص شود. علاوه بر آن برای اینکه بتوان قرآن را به نسل جوان تفهیم کرد ضروری است از تمامی ابزارهای روز، ابتکارات، ابداعات و نوآوریها استفاده کنیم تا پیام دلنشین قرآن را در دل مستمعین جوان و نوجوان بنشانیم. فکر میکنم این مجموعه (ایکنا) با امکاناتی که دارد میتواند در این بخش کارهای فراوانی کند. این کار مستلزم ابتکار، نوآوری و ابداع است تا جوانان را به طرق مختلف جذب مفاهیم قرآنی کرد. وقتی جوان جذب شد و طعم آن را چشید دیگر آن را رها نخواهد کرد.
درباره سؤالی که بیان کردید بنده از طرف مادر و پدر در خانوادهای روحانی به دنیا آمدم. نسب پدری من به حاج ملا صالح برغانی و حاج ملا محمد تقی برغانی ملقب به شهید ثالث میرسد. تا آنجا که اطلاع دارم خوشبختانه سلسله و شجره طیبه پدری و مادری من همه روحانی بودند. تنها کسی که در این بین روحانی نبود پدر بنده بود که آن هم به اقتضای شرایط جنگ جهانی دوم بود و من هم متأسفانه توفیق نیافتم تا در کسوت روحانیت قرار گیرم، اما آن حال و هوای روحانیت در خانواده وجود داشت. آنچه من از این فضا درک کردم به دهههای گذشته برمیگردد. از زمانی که بنده خودم را از حدود ۶ و ۷ سالگی شناختم رفتار پدربزرگان خودم را که هر دو روحانی بودند مشاهده کردم و آنها معنی زندگی را واقعاً با رفتارشان برای من تبیین کردند بدون اینکه بخواهند بر گفتار تکیه کنند. من آنجا صداقت، اخلاص و تلاش را کاملاً دیدم. هر دو پدربزرگ بنده با اینکه در کسوت روحانی بودند اما برای معیشت خود به طور عادی کار میکردند و این خیلی برای من جالب بود. در مجموع آن عشق، علاقه و باوری که در وجود آنها بود در ذهن و ضمیر ما نشست. نکتهای که از آنها آموختم و بیش از هر چیز دیگر برای من ارزشمند بود همان نکتهای بود که حضرت امام(ره) فرمودند؛ «عالم محضر خداست». من از دو پدربزرگم آموختم که خداوند همواره ناظر بر رفتار ماست و لذا بنده همیشه احساس میکنم که بالاخره یک کسی همیشه ناظر بر ماست و نه تنها ناظر بر رفتار جلی، بلکه ناظر بر رفتار خفی ما هم هست و لذا گاهی که ذهن به دلیل طیار بودن به سمت و سو و جهات مختلف جولان پیدا میکند ناخودآگاه به خود نهیب میزنیم.
به نظر من این میراث خوبی است که انسان میتواند در بستر آموزههای دینی بیاموزد؛ دین انسان را مهار میکند. خداوند متعال میفرماید که در ذات انسان کششهای اغواگرانه مختلفی هست؛ حب جاه، حب مال و حب خیلی چیزهای دیگر. علتش هم این است که انسان دائماً در معرض امتحان است و اگر این کششها نباشد امتحان دیگر معنا ندارد. خداوند میخواهد ببیند با وجود این جاذبهها و کششها انسان چقدر مقید به رعایت دستورات الهی است تا فراتر از آن حریم تعیینشده، گام ننهد؛ «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ»، همه در معرض فتنه هستیم. فتنه از امتحان مقداری شدیدتر است، چون اغواگری در آن مستتر است و امتحان ممکن است مقداری بسیطتر باشد. این مسائل را نمیتوان نادیده گرفت چون فلسفه زندگی است. باید ببینیم چگونه میتوانیم خودمان را مهار کنیم.
زمانی انسان میتواند بر خودش مسلط شود که یک سری ابزارهای معرفتی را در درون خودش تعبیه کند. از طریق دوربینهای بیرونی بالاخره سرعت ماشین را کم میکنیم چون میترسیم جریمه شویم اما سرعت درون را برای نرفتن به سمت برخی از اغواگریها چگونه باید کند کرد. این نیاز به وجدان بیدار دارد که جز با کسب معرفت الهی میسر نمیشود. انسان بر نفس خودش بصیرت دارد. لذا بزرگترین خدمتی که میتوان به یک فرد کرد این است که وجدان او را همیشه بیدار نگه داریم که این وجدان همواره به انسان نهیب بزند. این به مفهوم خطا نکردن انسان نیست، انسان جایزالخطاست و اصلاً مگر میشود که خطا نکند؟ انسان گاهی غافل میشود، گاهی اسیر اغواگریها میشود و ... این گونه نیست که بخواهیم معصوم بپرورانیم اما در حد «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفسًا إِلّا وُسعَها» باشد. هر نفسی ظرفیتی دارد و خداوند بر هیچ نفسی بیش از ظرفیتش چیزی را تحمیل نمیکند. اگر بتوان آحاد جامعه را این گونه تربیت کرد خیلی از مشکلات جامعه تقریباً حل میشود. مثلاً همین دوربینهای راهنمایی و رانندگی امروز نسبت به سی سال پیش تخلفات را به مقدار زیادی کاهش داده است. جلوگیری از رفتارهای نادرست جلی شاید آسان باشد ولی جلوگیری از رفتارهای نادرست خفی خیلی سخت است. اینجاست که کار امثال شما شروع میشود که چگونه احکام و حدود الهی را برای جوانان و نوجوانان تبیین کنید.
بیان مسائل و ارائه توصیههای مفید از طریق صدا و سیما لازم است ولی کافی نیست. باید از شیوههای گوناگون رسانهای مانند فیلم و سریال به طور غیرمستقیم نسل جوان را در مسیر درست قرار دهیم. فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی اگر در این زمینه هوشمندانه عمل کنند میتوانند بسیار اثرگذار باشند. مثلاً در فیلمها و سریالهای ما متأسفانه کلمات و عباراتی ناگهان باب میشود که کلمات خفیفی است و جوانان زود یاد میگیرند. نسل جدید ما یک سری عبارات را استفاده میکند که بنده باید برای فهم منظور آنها، سؤال بپرسم و اینها را به راحتی از همین تولیدات سینمایی و تلویزیونی یاد گرفتهاند. نمونه دیگر شوخیهایی است که در مجموعههای نمایشی نشان داده میشود که غالباً همراه با شکستن حرمتهاست در حالی که میتوانند با لطافت و ظرافت، آن شوخی را مطرح کنند و در عین حال وزین باشد. صداوسیما و سینمای ما میتواند در این باره مؤثر عمل کند. متأسفانه محتوا و دیالوگ فیلمها غالباً هدایتگر نیستند. مثال گویاتری بیان میکنم، کارتونهای سالهای دوری که در تلویزیون نمایش داده میشد بیشتر تولید کشور ژاپن بود که تاریخ ژاپن را در قالب کارتون نمایش میداد. بچههای کوچک آن زمان نام امپراتورهای ژاپن و تاریخ آن کشور را میدانستند اما نام اعضای خانواده پیامبر گرامی اسلام(ص) را نمیدانستند. خود ما این همه داستانهای زیبا و گیرا داریم و از طرفی میدانیم که کودکان و نوجوانان ذهن جوالی دارند که ماجراجویی را دوست دارد. در داستانهای ملی و بومی ما ماجراها و حکایتهای فراوانی است که میتوان به فیلم تبدیل کرد و از این طریق تاریخ، شیوه بیان و اخلاقیات را به کودکان و نوجوانان آموزش داد. خیلی از داستانها و مثالهای ما درسآموز است. بیشتر اشعار شعرای ما مانند سعدی و مولانا آموزنده است و مثلاً از همین اشعار مولانا میتوان کلیپ تهیه کرد، به گونهای که برای نوباوگان ما دلنشین و جذاب باشد.
با توجه به اینکه انقلاب مقدس ما بستر اسلامی را برای حرکت ملت فراهم کرده، ابزارهایی مانند مجموعه ایکنا و ابزارهای متعدد دیگر، باید هوشمندانه به کار گرفته شود تا در نهاد نوجوانان از همان ابتدا معرفت الهی و دینی را نهادینه کنیم و طعمش را به آنها بچشانیم که اگر آن را بچشند آن قدر دلنشین است که دیگر خودشان راه درست را پیدا میکنند و بعد از مدتی مصون از لغزشهای بزرگ خواهند بود. به هر حال امیدواریم شما عزیزان بتوانید در این مسیر قدمهای بلندی را با ابتکار، نوآوری و ابداع بردارید.
یکی از مشکلات جامعه این است که با وجود شعارهای فراوان نتوانستهایم سبک زندگی قرآنی و دینی را در جامعه نهادینه کنیم، در حالی که در کشورهای غیراسلامی میتوان اجرای برخی اصول و مؤلفههای مهم این سبک زندگی را مشاهده کرد. اشکال کار کجاست؟
ــ این سؤال عمیقی است که شاید جواب آن یک کتاب باشد. در تاریخ اسلام روایت شده است که پیامبر اکرم(ص)، حضرت علی(ع) و تعدادی از صحابه را برای تبلیغ اسلام در یمن مأمور میکنند. پیامبر(ص) برای این کار توصیهای میفرمایند که «یسِّروا ولا تعسِّروا»؛ دین را آسان جلوه دهید و پیچیده نکنید. باید اساس دین را فهمید. گام اول این است که قائل به «لا اله الا الله» باشیم. در قرآن کریم آمده است که خداوند همه گناهان را میبخشد جز شرک به خدا. شرک به خدا بزرگترین ظلم است. اینکه انسان خلقت دنیا، کهکشانها، نظم موجود در جهان و... را ببیند بعد خدا را انکار کند، این ظلم بزرگی است زیرا انکار واضح آیات الهی است.
دومین نکته مهم در دین این است که انسانها در جایگاه مخلوقات خداوند به همدیگر کمک کنند تا زندگی مادی انسانها در روی زمین زندگی آرامی باشد؛ «عبادت به جز خدمت خلق نیست». در واقع پس از شناخت خدا به منزله اساس دین، خدمت به خلق دومین گام در فهم و عمل به دین است. بقیه مسائل دینی یک سری دستورات عبادی مانند نماز، روزه، زکات، خمس و ... است که بسیار مهم و تابع اصل توحید است. با این اوصاف کلمه دین یعنی نظام زندگی. در این نظام زندگی اول باید فلسفه آن روشن شود که برای ما مسلمانان بنیان این فلسفه، «لا اله الا الله محمدا رسول الله» است. دوم شیوههایی است که باید در زندگی خود و دیگران به کار گرفته شود و این همان دستوراتی است که در احکام شرعی آمده است.
حال اگر دین را از صدر اسلام تا به امروز رصد کنیم مشاهده میکنیم چقدر به آن زوائد اضافه شده است. برای مثال مانند چوب لباسی که می توان ۳ لباس بر روی آن آویزان کرد اما صد لباس روی آن قرار دادیم به طوری که لباسهای اصلی هم دیگر دیده نمیشود. در واقع دین را سخت کردهایم. به عبارتی قبل از اینکه معنای دین را بشناسانیم بیشتر قشر دین را معرفی کردیم و از طرفی قشر دین را آنقدر ضخیم کردیم که فرد دیگر به معنای گوهری و اساسی دین یا نمیرسد و یا به سختی دست پیدا میکند.
ابتدای بعثت پیامبر اکرم(ص) و زمانی که دعوت به اسلام به صورت مخفیانه بود، افراد، به ویژه جوانانی که مسلمان میشدند چند ویژگی پیدا میکردند که بسیار جالب بود. اول اینکه لباسهای تمیز و آراسته میپوشیدند و این یکی از راههای شناسایی افراد مسلمانشده بود. ویژگی بعدی عطر زدن و داشتن بوی خوش بود. سومین ویژگی سنجیده صحبت کردن و سخن لغو و بیهوده نگفتن بود. به عبارتی علائم دینداری خوشلباسی، ظاهر تمیز و معطر و بیان و ادبیات خوب بود. یادم میآید اوایل انقلاب، همراه با شهید عباسپور به زندان اوین رفته بودیم که اوضاع نامرتب و بینظمی داشت. در آنجا یک نفر افراد دیگر را با اسامی گوناگون و به نحوی که در شأن نبود خطاب میکرد و مدیریت مغشوش بود و این موجب اعتراض شهید عباسپور واقع شد که این چه طرز صحبت کردن و مدیریت است. حال زمان پیامبر(ص) را با این زمان مقایسه کنید. خلاصه حرف من این است که دین ساده و در عین حال عمیق و سازنده شخصیت افراد بود. مطالعه تاریخ حیات مدنی و سیاسی اسلام در زمان حضور پیامبر اکرم(ص) در مدینه، مانند نحوه زندگی و پوشش مردم، وضعیت اقلیتها و ...، بسیار جالب است. الان عمل به دین را تا حدودی سخت کردهایم، آن هم در عصر و دنیایی که هجمه فرهنگی با استفاده از ابزارهای گوناگون به سمت ما بسیج شده و باید جوانانمان را در برابر این هجمه مصون کنیم. اولین نکتهای که باید به جوانان تفهیم شود این است که هدف اصلی دین همان «لا اله الا الله محمدا رسول الله» است. گفتن این دو عبارت آسان است ولی منظور من درک آن است. اگر این هدف برای جوانان درست تبیین شود، هجمههای این رسانهها کاری از پیش نخواهد برد.
خاطرهای که به یاد دارم این است که وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید عدهای با علاقهمندی زیاد برای تبلیغ اسلام به گوشه و کنار جهان رفتند. من در کشوری مأموریتی داشتم و یکی از عزیزان برای تبلیغ اسلام به آنجا آمده بود. عدهای در آن کشور از نسل سوم و چهارم مسلمانان لبنانی و سوری مهاجر بودند که حدود ۱۰۰، ۱۵۰ سال قبل به آنجا آمده بودند. این افراد از اسلام فقط اسامی اسلامی مانند حسین، زینالعابدین، محمد و ... را میشناختند و چیز دیگری نمیدانستند. در آن کشور با وکیل مسلمانی آشنا شدم. او برای من تعریف کرد که آقای صالحی این چه نوع دعوت به اسلامی است که شما میکنید. به من گفتهاند که کفشهای چرمی که میپوشید نجس است، وقتی هم پرسیدم که حالا چه کار کنم گفتند کفش کتانی بپوش. من وکیل هستم چطور با کت و شلوار، کفش کتانی بپوشم. آخر این فرد در آن کشور از کجا کفش چرمی پیدا کند که پاک باشد. بنده این مسائل و دستورات را نفی نمیکنم اما این به شرطی است که مقدمات دیگر نیز فراهم شده باشد و برای تبلیغ دین نه از انتها، بلکه از ابتدای آن باید شروع کنیم. مثلاً وقتی میخواهیم یک جوان دیندار را معرفی کنیم انتظار داریم نماز شب خوان باشد. بگذاریم جوان نماز صبح را به موقع بخواند بعد از آنکه مزه و طعم نماز را چشید به سمت نماز شب هم خواهد رفت.
خاطره دیگر این است که حدود ۴۶ سال پیش که در آمریکا بودم پاکستانیهای مقیم به زندانهای آمریکا سر میزدند و سیاهپوستان را به اسلام دعوت میکردند و این خیلی کار بزرگی بود. زمانی که این سیاهپوستان مسلمان میشدند رفتارشان تغییر پیدا میکرد و متخلق به اخلاق میشدند به نحوی که طول مدت زندان آنها کاهش پیدا میکرد. من با اینها ارتباط داشتم و برای آنها زبان عربی تدریس میکردم. روزی جوان سیاهپوستی ۲۲ یا ۲۳ سالهای را دیدم که بعد از مسلمان شدن اسم خود را یوسف گذاشته بود. پاکستانیها در دعوت به اسلام بسیار سختگیر عمل میکردند. به عبارتی برای یک سیاهپوست آمریکایی که قبل از مسلمان شدن هر کاری را برای خودش مباح میدانست وقتی مسلمان میشد به او میگفتند مشروب نخور، سیگار نکش و به ویژه سیگار را در مکان تجمع مسلمانان منع میکردند و ... و البته این افراد هم سعی میکردند رعایت کنند. روزی در ورودی سالن یا محل اجتماع مسلمانان بودم و دیدم یوسف وارد نمیشود. پرسیدم یوسف چرا نمیآیی؟ او گفت دیگر نمیخواهم مسلمان باشم. هر کاری از من خواستند انجام دادم مشروب نخوردم، سیگار نکشیدم و ...اما انجام خواسته آخر برای من خیلی سخت است. پرسیدم مگر چه گفتند؟ یوسف پاسخ داد که به من گفتند باید با پای چپ به دستشویی بروی و با پای راست از آن بیرون بیایی، در غیر این صورت مرتکب گناه می شوی. اینها به دستشویی رفتن من هم کار دارند. من دیدم یوسف به خاطر این مسئله در حال کنار گذاشتن کل دین و اساس همان «لا اله الا الله محمدا رسول الله» است لذا به او گفتم چه کسی این حرف را زده و این حرفها را رها کن. این مسائل و توجه به آنها خوب است اما برای کسی که تمام وجودش غرق در اسلام شده و در یک محیط اسلامی زندگی میکند. و اینجاست که دوباره باید آن توصیه حضرت رسول اکرم(ص) را در دعوت به اسلام سرلوحه کار قرارداد. «یسِّروا ولا تعسِّروا».
لذا تأکید من بر روی تفهیم دین به نسل جوان در این فضای پرهجمه است و باید روی آن خیلی کار کنیم و هوشمندانه عمل کنیم و حرفی نزنیم که جوان در همان ابتدا راهش را جدا کند.
گفتوگو از مهدی مخبری
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه