سیدتقی کمالی، پژوهشگر جامعه اطلاعاتی و تحلیلگر روندهای آینده: ممکن است هر فردی موافق یا مخالف هر اندیشه یا مکتبی باشد، اما این تفاوت میکند با اینکه واقعیتهای پیرامونی جامعه را نشناسیم و بخواهیم آن را نفی و انکار کنیم. ممکن است با خطوط فکری و مباحث اندیشهای یک مکتب یا ایدئولوژی مخالف باشیم اما نمیتوانیم واقعیت یا اصل وجودی آن را انکار کنیم. در این صورت مخالفت از مدار مدارا، نقد و یا اعتراض به تحجر، حذف و خشونت راهی میشود.
فرهیختگی به واسطه تعالی فرهنگی پدیدار میشود و فرهنگ انسان را از اصرار در قشریت، تعصب و اکنونزدگی رهایی میبخشد. دانش آموختگی که انسانیت را بیدار نکند و فرد را به ملاقات ارزشها نرساند، نتوانسته فرهیختگی را سبب شود. در نظام آموزشی که فرهیختگی جای خود را به کسب مدارج و مدارک بدهد مدارا و مسالمت بر اساس نقد و استدلال جای خود را به خشونت آن هم از نوع علمی میدهد.
ادراک جهانی، فضای شناخت، فهم و تامل است. ممکن است نوع اندیشهای با ارزشها و سطح مطالبات ما متفاوت باشد اما لزوما نمیتوان وجود آن اندیشه را به عنوان یک واقعیت انکار کرد. تنوع فرهنگی و تعدد نحلههای فکری و مکاتب مذهبی در جهان موضوعی متداول و معمول است. تعارض و منازعه در قاموس فرهنگ و اندیشه چنانچه مدیریت نشود و به کنترل در نیاید در صدد هدم و نفی دیگری در عمل میشود و زایش خشونت را به دنبال خواهد داشت.
شکلگیری القاعده، طالبان و داعش نمود تشکیلاتی جریان سلفیگری منبعث از نحله فکری وهابیت ناشی از انشعاب مذهبی در جهان اسلام است. جایی که وفاق بر مبنای همگرایی و مدارا قربانی نفی و انکار واقعیتها، مردود و باطل دانستن دیگری و مبارزه و خشونتطلبی شده است.
برای فهم جهان باید تمام عناصر و مولفههای کلیدی آن را شناخت. وقتی قرار است در یک زیست بوم انسانی زندگی کنیم باید مختصات اندیشهای آنان را نیز فهم کرد. این الزاما پذیرش و تبعیت از آن اندیشهها و نحلهها نیست بلکه تشخیص و تمایز نیاز به شناخت و فهم ماهیت و جایگاه وجودی آن اندیشهها و رویکردها دارد.
نمیتوان در این جهان زیست منطقی داشت اما نتوان با عناصر و اجزای آن ارتباط برقرار کرد. انسانها متن جوامع و شاکلهساز فرهنگ آن هستند. طبیعت در کنار جامعه بنیانهای فلسفی و ادراکی را میسازند. تا نتوانیم با انسانها و طبیعت ارتباط برقرار کنیم این زیست منطقی شکل نمیگیرد بلکه نابهنجاری در ارتباطات ما با جهان مشهود و ملموس خواهد بود که سببساز از هم گسیختگی و چالشهای مستمر شده و در نهایت میتواند به تهدیدی برای بشریت منجر شده و در قالب خشونتها، مبارزات و جنگهای خانمان برانداز بروز پیدا کند.
مواجهه با انبوه اطلاعات به دانش منتهی نمیشود در دانشاندوزی صرف نیز نمیتوان لزوما از بینش و ادراکسراغ گرفت. هنگامی که دانش راه خود را از بینش منفک کند در اثربخشی خود خلل وارد کرده در فهم عالم دچار کژی میشود. سواد پایه آموزش است و آموزش دانش بدون تقویت بینش به یادگیری، درونیسازی، فهم و ادراک منجر نمیشود.
اگر در فرهنگ از حکمت، فرزانگی و خرد سخن به میان میآید یعنی اجتماع دانش و بینش در معنابخشی و ادراک ما نسبت به هستی موثر بوده و به عنوان انسان در رشد و تعالی جامعه نقش آفرین و اثربخش واقع شدهایم.
گاهی خود اطلاعات منشا و عامل ضد ارتباط و سببساز کژکارکردی در تشخیص، فهم و ادراک میشود. انبوه اطلاعات چنانچه در مختصات فکری و اندیشهای ما جور و همراستا نشود نمیتواند در فهم ما از جهان پیرامون مؤثر واقع شود که هیچ خود عامل مزاحم در فهم شدن و برقراری ارتباط با عناصر و وجوه هستی میشود.