جمعه 31 فروردین، 1403

کدخبر: 73709 20:29 1396/09/07
تحلیل روانشناختی کتاب سایه ی باد

تحلیل روانشناختی کتاب سایه ی باد

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
تحلیل روانشناختی کتاب سایه ی باد

تحلیل روانشناختی کتاب سایه ی باد

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

ترنم حسین آبادی- ترانه سرا و روانشناس بالینی تحلیل روانشناختی سعی بر این دارد تا جریان باطنی و احوال درونی شاعر را درک و بیان کند.تا از طریق آن نیروی عواطف و قدرت تخیلات شاعر را در به تصویر کشیدن تاثیراتی که محیط بر وی گذاشته است و باعث ایجاد الگوی فردی و اعتقادات بنیادین در قالب شعر و شعریت شده را بررسی کند. از این قرار می توان گفت که هنر از لحاظ روانشناسی عبارت است از تناسب و تعادل بین قوه ی تخیل و قوه ی درک شاعر. در شعرمی توان دریافت که عواطف و احساسات شاعر چیست؟ محرک های او در اندیشه و الهاماتش کدام است؟ صفات و احوال نفسانی قالب بر روان او و هم عصرانش را نیز می توان شناخت. تجربه ی هر فرد در زندگی نتیجه و محصول تاثیر متقابل میان آن فرد و محیط اوست و با توجه به تعریف گوردون آلپورت در رابطه با شخصیت که می گوید: شخصیت سازمان پویا از منظومه های روانی است که سازگاری بی همتای فرد با محیطش را موجب می شود. برای شاعران برقرار کردن این سازگاری و به تعادل رساندن محیط و منظومه های روانی در قالب شعر به منصه ی ظهور می رسد.شعری که با ذوق و قریحه ی شاعری به تعارضات روانی شاعر می پردازد. شعری که بیانگر دغدغه و نشانگر قالب تفکر شاعر است. مجموعه شعر سایه ی باد مهدی علیمرادی ما را مستقیما به سمت مفاهیم اگزیستانسیال می برد، پرداختن به این مفاهیم وجودی شبیه پوسته ای سراسر این ابیات را در برگرفته. دغدغه ی شاعر و دست و پنجه نرم کردن او با این چهاربعد وجودی )که در ادامه به آنها اشاره خواهم کرد( به وضوح قابل رویت است. و اما اگزیستانسیال چیست؟ اگزیستانسیال در ابتدا به صورت مکتب فلسفی ظهور کرد که سردمدار این جریان سورن کیرکگور بود که بعدتر هایدگر و یاسپرس، سارترو ... از آن بار گرفتند. اما این رویکرد توسط ویکتور فرانکل روانپزشک وینی به حیطه ی درمان پا گذاشت که از اون به بعد آن را با عنوان درمان وجودی می خواندند و پس از او رولو می و دکتر اروین یالوم از دیگر پایه گذاران این رویکردرمانی هستند. به اعتقاد رولو می روان درمانی باید به افراد کمک کند تا به معنی زندگی خود پی ببرند و باید به جای حل مساله، به مسائل بپردازد. به عقیده ی می، چالش واقعی برای افراد این است که بتوانند در دنیایی که تنها هستند و سرانجام مجبورند با مرگ روبه رو شوند، زندگی کنند. این رویکرد، در مورد ماهیت انسان و ماهیت اضطراب، ناامیدی، اندوه، تنهایی، انزوا و بی هنجاری سوال های عمیقی را می پرسد. که ما در شعر علامت سوال سایه ی باد مهدی علیمرادی به روشنی با این قبیل سوالات روبرو می شویم. مرگ واضح ترین و قابل درک ترین دلواپسی غایی است. اکنون وجود داریم ولی روزی می رسد که دیگر نیستیم. مرگ خواهد آمد و گریزی از آن نیست. حقیقت هولناکی ست و ما با وحشت مرگ به آن پاسخ می دهیم. به قول اسپینوزا: "همه چیز در تقلای بقا و زنده ماندن است" که در همین راستا مهدی علیمرادی می پرسد درختی که جوانه می زند در کما چه چیز دیده است؟ و آیا چراغ خیابان که در روز روشن مانده است به خورشید شدن فکر می کند؟ سوالاتی در رابطه با مرگ نقش عمده ای در تجربه ی درونی شاعر سایه ی باد دارد، ذهنش را به طرز بی بدیلی تسخیر کرده است، و مدام زیر پوستش در غرش است و حضوری تیره و آشفته در حاشیه ی خودآگاهی او دارد. مسافری که در قطار می میرد/ دست آخر روحش/ در کدام ایستگاه پیاده می شود؟ و مرگ/ از اعتراف کشتن کدام مان / به گریه خواهد افتاد؟ پرنده ها وقتی بمیرند/ روحشان می تواند پرواز کند؟ ماشین ها در قبرستانشان/ روزی چند خاطره با هم می گویند؟ مرگ سرچشمه ی اصلی اضطراب است و شاعر با این گونه پرسشگری صریح در رابطه با مرگ سعی بر کاهش این اضطراب وجودی دارد. و پرداخت واضح و روشن او به مرگ در واقع به نوعی نشانگر قدرت چالشش با مرگ است، قدرت نمایی که در اصل ناشی از اضطراب او با این مفهوم و این اتفاق است. درگیری ذهنی مهدی علیمرادی با این مفاهیم وجودی در سراسر کتابش به خوبی قابل رویت است و چیزی که نظر من را به خود جلب کرده است عدم انکار این مفاهیم است. انکار یک مکانیسم دفاعی ست توسط ناخودآگاه به منظور کاهش اضطراب از طریق تغییر در ادراک واقعیت است. مکانیسم های دفاعی رخدادهایی هستند که افراد در برابر اتفاقات اضطراب آور به کار می برند. انکار در دسته بندی مکانیسم های دفاعی در دسته ی مکانیسم های نابالغ قرار دارد. یکی از مهم ترین روش های ما برای انکار مرگ آن است که باور کنیم استثنا هستیم و برای ما اتفاق نخواهد افتاد و زندگی با همان خشونتی که با دیگران رفتار کرده با ما تا نمی کند. اما در هیچ کدام از ابیات سایه ی باد ما با انکار مرگ روبه رو نمی شویم بلکه شاعر با پذیرشی واقع بینانه با مرگ روبرو می شود. مانند زمانی که می گوید: سکوت / مرگی موقتی است/ ما بارها می میریم/ بی انکه نفس بند بیاید/ چشم مان به تاریکی عادت کند/ و چه کسی می داند/ وقتی مرگ بیاید/ هنوز کلمه ها/ سر از سرم در می آورند یا نه... یا در شعر ساعت شنی که می گوید: قبل از این دنیا جایی زندگی می کردم/ با تاریخ تولدی نا معلوم/ آن جا که مردم/ این جا به دنیا آمدم/ اینجا که بمیرم/ جایی دیگر متولد می شوم یا درشعر ترس: مرگ ماهی/آب را راکد می کند/ مرگ پرنده / آسمان را بدون باد/ و مرگ هر انسان دل زمین را زیرو رو می کند/ می ترسم/ یک روز صبح/ در آینه دو نفر را ببینم/ و ندانم به کدام یک سلام بدهم/که خودم نباشم. این قبیل مثال ها رو می تونیم به وفور در این کتاب ببینیم. که البته پذیرفتن این ناپایداری زندگی به شور و شوق ما برای زیستن می افزاید، همانطور که فروید می گوید: " محدودیت در امکان بهره مندی از لذت، به ارزش لذت می افزاید". در واقع وقتی مرگ را طرد می کنیم، وقتی توجهمان را به مخاطرات مرگبار از دست می دهیم، زندگی فقر زده و مایه باخته می شود. انکار مرگ در هر سطحی انکار ماهیت اساسی انسان است. مهدی علیمرادی در این کتاب به هر چهار دغدغه ی وجودی که پایه گذاران اگزیستانسیال به آنها اشاره کرده اند نظر دارد. که به صورت پراکنده در سراسر کتاب جاری ست اما در شعر علامت سوال ما می بینیم که هر چهار مفهوم به صورت کلی در کنار هم قرار دارند به شکلی انسجام یافته حجت را تمام میکند. مسئولیت اگزیستانسیال که رو در روی آزادی و اختیار انسان قرار می گیرد یکی دیگر از مشغله های ذهنی مهدی علیمرادی در سایه ی باد است که او با پرسشگری شاعرانه در شعر علامت سوال می خواهد سهم خود را از این مسئولیت بردارد و با سوالهای متعدد به دنبال معنا در هستی می گردد. سارتر در رمان تهوع که یکی از برترین های ادبیات مدرن است، این لحظه ی روشن بینی را لحظه ی کشف مسئولیت می نامد. درگیری ذهنی شاعر با این سوالات وجودی آنقدر واضح و صریح است که حتی در قسمت پایانی همان شعر علامت سوال به وضوح به دو بعد دیگر رویکرد وجودی یا اگزیستانسیال می پردازد، یعنی بعد تنهایی و بعد پوچی. تجربه ی تنهایی اگزیستانسیال مانند هر نوع ملال، وضعیت ذهنی بسیار ناخوشایندی پدید می آورد و به مدت طولانی برای فرد قابل تحمل نیست. اما در زندگی حقیقی و خارج از دنیای شعر انسان ها برای تجربه نکردن این درد دست به دامان مکانیسم های دفاعی روانی می شوند که به "انکار" که یک نوع از آن مکانیسم هاست پیش تر اشاره کردم. انسان ها میخواهند با دفاع روانی این تجربه را از دایره ی خودآگاهی خارج کنند. به قول مارتین بوبر این تنهایی "چون امواج سرگردان در فضا همواره در حال غریدن است، این ما هستیم که گاهی اوقات گیرنده هایمان را خاموش می کنیم" یعنی در واقع خودمان را به آن راه می زنیم. اما گویا مهدی علیمرادی دفاع را کنار گذاشته و با پذیرش این درد طاقت فرسا به صحبت راجع به آن می پردازد. و می گوید: درست از همین جا به بعد تنها می شویم/ انگار میان گفتگو با سوال ها/ کسی سیم تلفن را قیچی می کند. یا در شعر بلند شهد شهر کتاب سایه ی باد می گوید: خرچنگی اما در کافه سیگاری از پاکت در آورده بود و کتابی را ورق می زد/ دست گذاشته بود/ بر شکل کلمه ی تنهایی/ و از لاک پشت پرسیده بود/ چیست این شکل پر تکرار؟ لاک پشت پیر/ ساعته ها خودش را به مردن زد/ و با چشم بازخیره ماند/ به رقص دو ماهی در کافه/ به هم آغوشی دو مار در تخت/ و به تصویر خودش بر شیشه ی روی میز/ خرچنگ اما/ تنهایی را نمی فهمید. اشاره ی مهدی علیمرادی به رقص دو ماهی و هم آغوشی دو مار در حالیکه دغدغه ی ذهنی اش فهمیدن مفهوم تنهاییست تناقضی بی بدیل رو به نمایش می گذارد همانطور که در جایی دیگر از این کتاب می گوید ما دو سلول انفرادی هستیم/ شانه به شانه ی هم که سایه شان تنها زمین بیشتری را خنک می کند. و در ابیات بعدی همین شعر "علامت سوال" که من آن را به عنوان نمونه ای جامع تر برای بیان کلیت کتاب در نظر گرفته م به مساله پوچی یا معنا در زندگی پرداخته است. فرم شناسنامه/ فرم مدرسه/ فرم دانشگاه/ سربازی/ ازدواج/ و مرگ/ در کدام یک از اینها خودم را پر نکرده ام. اشاره ی مهدی علیمرادی به پر نکردن زندگی از جوانب مختلف و تشبیه آن به فرم های اداری و اجباری و در نهایت و مکررا رسیدن به مرگ، همه چیز را برای ما روشن میکند و اینها نشانه های اثبات عمقی نگری این شاعر به مفاهیم زندگی ست که بسیاری از ما به راحتی از مقابل آنها عبور می کنیم و یا سعی در انکارشان داریم. در آخر می توان گفت سایه ی باد کتاب شعری اگزیستانسیال است که صحبت کردن در رابطه با این مفهوم و پرداختن به تمام ابیات فرصتی زیاد می خواهد که در این مجال نمی گنجد. این تحلیل را با نام "عشق" آغاز کردم و در پایان با جمله ای از دکتر اروین یالوم کلامم را به پایان می رسانم. «هیچ رابطه ای قادر به از میان بردن تنهایی نیست، هریک از ما در هستی تنهاییم ولی می توانیم در تنهایی یکدیگر شریک شویم همانطور که "عشق" درد تنهایی را جبران می کند.»    


  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |