جمعه 31 فروردین، 1403

کدخبر: 53776 21:17 1395/11/18
   بنیان ناسازنماهای مدیریت استراتژیک

  بنیان ناسازنماهای مدیریت استراتژیک

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
   بنیان ناسازنماهای مدیریت استراتژیک

  بنیان ناسازنماهای مدیریت استراتژیک

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

  علیرضا ورچه-گروه فرهنگی دفتر پژوهشهای فرهنگی به تازگی کتابی را با عنوان « بنیان ناسازنماهای مدیریت استراتژیک» منتشر کرده است. در پیشگفتار این کتاب به نویسندگی آندریاس راشه و ترجمه دکتر سید محمد اعرابی و دکتر سید علیرضا هاشمی آمده است: «نقد و بررسی تحقیقات بنیادی( تئوری پردازی مانند تئوری های استراتژی)، تحقیقات توسعه ای (الگوسازی مانند الگوهای استراتژی) و تحقیقات کاربردی( تصمیم سازی مانند تصمیم های استراتژی) در سطح استراتژیک بر اساس الگوی سه شاخگی در ابعاد سه گانه بستر، فرآیند و محتوای استراتژی صورت می پذیرد. بستر استراتژی به شرایط و موقعیت هایی(کجایی) اشاره دارد که به فرآیند و محتوای استرتژی سازمان تاثیر می گذارد. این طور تصور شده است که محیط و سازمان دو هویت جدا از یکدیگر هستند، در صورتی که سازمان ها برای انطباق با محیطی رو به رو می شوند که وجودش از سازمان ها است که این حالت یک ناسازنما محسوب می شود. این ناسازنما از تقابل زیربنایی(دو قطبی) بین محسط و سازمان رخ می دهد. پژوهشگران، به منظور حل این ناسازنما، محیط را قطب مقدم در این تقابل در نظر گرفته و منط حاکم یا غالب(گرایشات فراگیر و ناملموس نسبت به هر مسئله علمی خاص است) به نام (الزام تطبیق) را بر مبنای تئوری تطبیق گرایی یا تطبیق محوری مطرح کرده اند. توری تطبیق گرایی به تئوری بازارگرایی یا بازار محوری و تئوری منبع گرایی یا منبع محوری توسعه یافته است. تئوری بازارگرایی(نمونه: مطالعات پورتر) به این معنی است که توانمندی از محیط و مشتریان حاصل می شود. تئوری منبع گرایی(نمونه: مطالعات همل و پراهالاد) به این معنی است که توانمندی از منابع متمایز حاصل می شود. این استدلال نه تنها موجب از بین رفتن این ناسازنما نمی شود بلکه موجب پنهان شدن آن شده و شرایط و موقعیت های امکان پذیری(تقویت کننده) هم زمان به امکان ناپذیری(محدود کننده) منجر می شود. فرآیند استراتژی به مراحل (چگونگی) تدوین، اجرا و کنترل استراتژی اشاره دارد.این طور تصور شده است که این مراحل هویت های جدا از یکدیگر هستند و اولویت های استراتژی اولویت های اجرا را هدایت می کنند. در صورتی که سازمان های برای تدوین استراتژی با فضایی اجرایی سازمان رو به رو هستندکه از آن تاثیر می پذیرند که این حالت یک ناسازنما محسوب می شود. این ناسازنما از تقابل زیربنایی (دو قطبی) بین تدوین و اجرا یا تفکر و عمل رخ می دهد.» این کتاب ۸ فصل دارد.  فصل اول: درآمدی بر مطالعات ما در این فصل به مسائل زیر بنایی و هدف و پژوهش، مطالعه پیش رو و فلسفه علم، محدودیت های مطالعه و ساختار تحلیل می پردازد. فصل دوم: مدیریت استراتژیک به عنوان عرصه ای برای مطالعه این فصل مفهوم استراتژی را مورد بررسی قرار می دهد و تیاز مدیریت مدیریت به استراتژیک را شرح می دهد. در فصل دوم استرتژی را از دیدگاه های مختلف را بیان می کند و دسته بندی های پارادایمی مسکن را توضیح می دهد. فصل سوم با عنوان منطق های غالب در استراتژی پژوهشی مخاطب را دعوت به خواند می کند. این فصل نیز به بستر استراتژی، فرآیند استراتژی  و محتوای استراتژی اشاره می کند. گرچه این فصل به مبحث استراتژی در ابعاد مختلف به صورت مفصل می پردازد. فصل چهار به ساختار شکنی و نه این، نه آن می پردازد و معناداری یا بی معنایی پسامدرن باوری، گفتمان فلسفی پیرامون پسامدرن باوری  و پسامدرن باوری در نظریه سازمان را شرح می دهد. فصل پنج واقعیت استراتژیک-نقش ناسازنما است که موضوعاتی از قبیل تدوین استراتژی با وجود ناسازنما و واقعیت های استراتژیک به دلیل وجود ناسازنما را دنبال می کند. فصل ششم ساختار شکنی واقعیت های استراتژیک است که در زیر مجموعه این فصل، بستر استراتژی، پیامدهای ضمنی ساختار شکنی بستر استراتژی و... توضیح داده شده است. فصل هفت با این عنوان، «پس از دریدا»-استراتژی به منزله عمل معرفی می شود که در زیر مجموعه خود، اعمال اجتماع، استرتژی به منزله عمل، انجمن های شکل گیری استراتژی را بررسی می کند. در آخرین فصل، یعنی فصل هشتم، شاهد عنوان تاملات نهایی-پس نگری و پیش نگری هستیم که پس نگری-تفکر دوباره در مورد واقعیت های استراتژیک، پیش نگری-پرورش پژوهشی مشارکتی شامل زیر مجموعه این فصل می باشد.


  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |