خبرگزاری ایکنا نوشت: رهبر معظم انقلاب در بخشی از بیانات اخیر در دیدار مسئولان و کارگزاران حج با انتقاد از برخی افراد که میگویند «حج را سیاسی نکنید»، حج را فریضهای سیاسی مبتنی بر تعالیم اسلامی خواندند و فرمودند: «دفاع از مظلوم خودش یک فریضه است، یک واجب است؛ این [واجب] اتفاق میافتد. یا برائت از مشرکین؛ اگر چنانچه روی مسئله برائت تکیه میکنیم و اصرار میورزیم و آن را انجام میدهیم -که باید به بهترین وجهی انشاءالله همهساله انجام بگیرد- این به خاطر این است که یک فریضه اسلامی است؛ أَنَّ اللَّهَ بَریءٌ مِنَ المُشرِکینَ وَ رَسولُه؛ مؤمنین هم «بُرَآءِ» از مشرکیناند؛ إِنَّا بُرَآؤُا مِنکُم وَ مِمَّا تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُمُ الْعَداوَهُ وَ الْبَغضاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤمِنُوا بِاللَّهِ وَحدَهُ؛ همه اینها مال دین است. بله، سیاست است، در عملِ حج کار سیاسی هست، امّا این کار سیاسی عیناً همان تکلیف دینی است، عیناً همان عبادت است».
رهبر معظم انقلاب در تبیین برائت از مشرکین به منزله یک عمل سیاسی منطبق بر آموزههای اسلامی به آیات ۳ سوره توبه و ۴ سوره ممتحنه استناد کردند. اما این آیات چه بیان میدارند و مفسران پیرامون آنها چه نوشتهاند.
آیه ۳ سوره توبه: «وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِیءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ۙ وَرَسُولُهُ ۚ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ ۗ وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ»
ترجمه: «و [این آیات] اعلامى است از جانب خدا و پیامبرش به مردم در روز حجّ اکبر که خدا و پیامبرش در برابر مشرکین تعهّدى ندارند [با این حال] اگر [از کفر] توبه کنید آن براى شما بهتر است، و اگر روى بگردانید پس بدانید که شما خدا را درمانده نخواهید کرد؛ و کسانى را که کفر ورزیدند از عذابى دردناک خبر ده.»
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان پیرامون این آیه بیان میدارد که «کلمه (اذان) به معناى اعلام است و این آیه تکرار آیه قبلى که فرمود: (برائه من الله و رسوله) نیست زیرا هر چند برگشت هر دو جمله به یک معنا یعنى بیزارى از مشرکین است، ولى آیه اولى برائت و بیزارى از مشرکین را تنها به خود مشرکین اعلام مىکند. به دلیل اینکه در ذیل آن مى فرماید: (الى الذین عاهدتم من المشرکین). بهخلاف آیه دوم که خطاب در آن متوجه مردم است نه خصوص مشرکین تا همه بدانند که خدا و رسول از مشرکین بیزارند و همه براى انفاذ امر خدا یعنى کشتن مشرکین بعد از انقضاء چهار ماه خود را مهیا سازند، چون در این آیه کلمه الى الناس دارد و نیز به دلیل تفریعى که در سه آیه بعد کرده و فرموده : (فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم...).
اما اینکه منظور از (روز حج اکبر) چیست مفسرین در آن اختلاف کردهاند. بعضى گفتهاند: منظور روز دهم ذىالحجه از سال نهم هجرت است؛ چون در آن روز بود که مسلمانان و مشرکین یکجا اجتماع کرده و هر دو طایفه به حج خانه خدا پرداختند و بعد از آن سال دیگر هیچ مشرکى حج خانه خدا نکرد.
این قول مورد تأیید روایاتى است که از ائمه اهل بیت(ع) رسیده و با معناى اعلام برائت، مناسبتر و با عقل نیز سازگارتر از سایر اقوال است، چون آن روز بزرگترین روزى بود که مسلمانان و مشرکین، در منى جمع شدند؛ این معنا از روایاتى از طرق عامه نیز استفاده مىشود، چیزى که هست در آن روایات دارد که منظور از حج اکبر روز دهم از هر سال است نه تنها از سال نهم هجرت و بنا بر آن همه ساله حج اکبر تکرار مىشود، و لیکن از طریق نقل ثابت نشده که اسم روز دهم روز حج اکبر بوده باشد.
بعضى دیگر گفتهاند: منظور از آن، روز عرفه (نهم ذىالحجه) است، چون وقوف در آن روز است و عمره که وقوف در آن نیست حج اصغر است. لیکن این قول صرف استحسان و اعمال سلیقه است، و دلیلى بر آن نیست، و هیچ راهى براى تشخیص صحتش نداریم.
بعضى دیگر گفتهاند: منظور از آن، روز دوم از روز نحر (قربان) است، چون امام مسلمین در آن روز ایراد خطبه مىکند و بىاعتبارى این قول روشن است.
قول دیگر اینکه منظور از آن، تمامى ایام حج است همچنانکه ایام جنگ جمل را روز جمل و حادثه جنگ صفین و جنگ بعاث را روز صفین و روز بعاث مى گویند، که در حقیقت مقصودشان از روز، زمان است پس منظور از روز حج اکبر نیز زمان حج اکبر است و این قول را نباید در مقابل اقوال گذشته قولى جداگانه گرفت، چون با همه آنها مىسازد و همه آن روزها را روز حج اکبر مىداند و اما اینکه چطور حج را حج اکبر نامیده؟ ممکن است آن را نیز به توجیههایى که در بعضى از اقوال قبلى مانند قول اول بود توجیه کرد.
به هر حال بررسى دقیق با این قول نیز سازگار نیست، براى اینکه همه ایام حج نسبت به اعلام برائت که در آیه مورد بحث است یکسان نیستند، و وضع روز دهم طوری است که آیه شریفه را به سوى خود منصرف مىسازد و از شنیدن کلمه (روز حج اکبر) آن روز به ذهن مىرسد، چون تنها روزى که عموم زوار حج را در خود فراگرفته باشد و اعلام برائت به گوش همه برسد همان روز دهم است و وجود چنین روزى در میان روزهاى حج نمى گذارد کلمه (یوم الحج الاکبر) سایر ایام را نیز شامل شود، چون در سایر ایام زوار اجتماع آن روز را ندارند.
خداى تعالى در ذیل آیه مورد بحث بار دیگر خطاب را متوجه مشرکین کرده و میگوید که هرگز نمىتوانند خدا را عاجز کنند. این را تذکر مىدهد تا مشرکین در روش خود روشن شوند همچنانکه به همین منظور در آیه قبلى فرمود: (و اعلموا انکم غیر معجزى الله و ان الله مخزى الکافرین) چیزى که هست در آیه مورد بحث جمله (فان تبتم فهو خیر لکم) را اضافه کرد تا آن نکتهاى را که در آیه قبلى به طور اشاره گنجانیده بود در این آیه آن را صریح بیان کرده باشد.
در حقیقت جمله (شما عاجزکننده خدا نیستید) که در آیه قبلى بود به منزله موعظه و خیرخواهى و هشدار به این بود که مبادا خود را با ادامه شرک به هلاکت بیندازند و در جمله (فان تبتم) که به طور تردید بیان شده همان تهدید و نصیحت و موعظه را به طور روشنتر بیان کرده است.
سپس التفات دیگرى به کار برده و خطاب را متوجه پیغمبرش نموده و به وى دستور داد که کفار را به عذابى دردناک نوید دهد. بیان التفات اولى یعنى التفاتى که در جمله (فان تبتم فهو خیر لکم...)، در ذیل جمله (فسیحوا فى الارض) و اعراض از ورود به دین توحید گذشت و اما وجه التفات دوم یعنى التفاتى که در جمله (و بشر الذین کفروا...)، به کار رفته این است که آیات مورد بحث پیغامهایى است که رسول خدا(ص) باید آنها را از ناحیه خدا به مشرکین برساند و لازمه رسالت این است که شخص رسول را مخاطب قرار بدهند، و بدون آن صورت نمىبندد و عهد و پیمانى که با مشرکینى که به پیمان خود وفادار بودهاند منعقد شده تا پایان مدت محترم است.»
آیتالله مکارم شیرازی نیز در تفسیر نمونه در این باره میگوید: «در این آیات بار دیگر موضوع الغاى پیمانهاى مشرکین با تأکید بیشترى عنوان شده است و حتى تاریخ اعلام آن را تعیین مىکند و مىگوید: (این اعلامى است از طرف خدا و پیامبرش به عموم مردم در روز حج اکبر که خداوند و فرستاده او از مشرکین بیزارند؛ و اذان من الله و رسالهه الى الناس یوم الحج الاکبر ان الله برى من المشرکین و رسوله).
در حقیقت خداوند مىخواهد با این اعلام عمومى در سرزمین مکه و آن هم در آن روز بزرگ راههاى بهانهجویى دشمن را ببندد و زبان بدگویان و مفسدهجویان را قطع کند، تا نگویند ما را غافلگیر ساختند و ناجوانمردانه به ما حمله کردند.
قابل توجه اینکه تعبیر (الى الناس) به جاى (الى المشرکین) نشان مىدهد که لازم بوده است به همه مردمى که در آن روز در مکه حاضر مىشوند این پیام ابلاغ شود تا غیر مشرکین نیز گواه بر این موضوع باشند.
سپس روى سخن را به خود مشرکین کرده و از طریق تشویق و تهدید براى هدایت آنها کوشش مىکند، نخست مىگوید: (اگر توبه کنید و به سوى خدا باز گردید و دست از آئین بت پرستى بردارید به نفع شما است؛ فان تبتم فهو خیرلکم) یعنى قبول آئین توحید به نفع شما و جامعه شما و دنیا و آخرت خودتان است و اگر نیک بیندیشید همه نابسامانیهایتان در پرتو آن، سامان مىیابد، نه اینکه سودى براى خدا و پیامبر در بر داشته باشد.
بعد به مخالفان متعصب و لجوج هشدار مىدهد که (اگر از این فرمان که ضامن سعادت خودتان است سرپیچى کنید بدانید هرگز نمىتوانید خداوند را ناتوان سازید و از قلمرو قدرت او بیرون روید؛ و ان تولیتم فاعلموا انکم غیر معجزى الله). در پایان این آیه به کسانى که با سرسختى مقاومت مىکنند اعلام خطر مىنماید و مىگوید: (کافران بتپرست را به عذاب دردناک بشارت ده؛ و بشر الذین کفروا بعذاب الیم).»
به عبارتی بر مبنای این آیه و تفاسیر مورد اشاره آن، اساسا حج بودن اعلام علنی و رسمی بیزاری و برائت از مشرکین ناتمام است و خود خداوند و پیامبر(ص) اول بار چنین اعلام برائتی را کردهاند. پس بر پیروان پیامبر اکرم(ص) واجب است که با تأسی به ایشان حج را با چنین کیفیت و محتوایی برگزار کنند.
در واقع این آیه مخالفت علنی با نظراتی است که حج را در قالب یک فریضه عبادی و فردگرایانه تعریف میکنند و از حج تنها ثواب اخروی را متصور هستند. در حالی که طبق این آیه، حج باید محلی برای موضعگیری شفاف و بدون مسامحه در مقابل کفار و مستکبران باشد.
حجتالاسلام والمسلمین قرائتی در تفسیر نور نیز در این باره بیان میدارد: «آیه اوّل این سوره، اعلام برائت به خود مشرکین بود و این آیه اعلام برائت از مشرکین به عموم مردم است».
در ادامه تفسیر نور نکات ذیل را درخصوص این آیه برمیشمرد که عبارتاند از: ۱ـ براى جلوگیرى از مظلومنمایى دشمن و تبلیغ علیه شما، مردم را در جریان بگذارید. ۲ـ در تبلیغ، از عنصر زمان و مکان غفلت نکنید. ۳ـ از تشویق و تهدید، هر دو استفاده کنید. ۴ـ هنگام قطع روابط، روزنهاى براى پیوند باقى گذارید.
آیه ۴ سوره ممتحنه نیز با محوریت برائت از مشرکین است و خداوند در این آیه میفرماید: «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ ۖ رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ»
ترجمه آیه: «قطعاً براى شما در [پیروى از] ابراهیم و کسانى که با اویند سرمشقى نیکوست: آنگاه که به قوم خود گفتند: «ما از شما و از آنچه به جاى خدا مىپرستید بیزاریم. به شما کفر مىورزیم و میان ما و شما دشمنى و کینه همیشگى پدیدار شده تا وقتى که فقط به خدا ایمان آورید.» جز [در] سخن ابراهیم [که] به [نا]پدر[ى] خود [گفت:] «حتماً براى تو آمرزش خواهم خواست، با آنکه در برابر خدا اختیار چیزى را براى تو ندارم.» «اى پروردگار ما! بر تو اعتماد کردیم و به سوى تو بازگشتیم و فرجام به سوى توست.»
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه آورده است که «در ایـن جمله خطاب را متوجه مؤمنان کرده و جمله (اسوه حسنه فى ابراهیم ) معنایش اتباع و اقتدای نیکو به ابراهیم است. و جمله (و الذین معه ) به ظاهرش دلالت دارد بر اینکه غیر از لوط و همسر ابراهیم کسانى دیگر نیز به وى ایمان آورده بودند.
(اذ قالوا لقومهم انا برءوا منکم و مما تعبدون من دون اللّه) - یعنى ما از شما و از بتهاى شما بیزاریم و این بیان همان چیزى که باید در آن اسوه و اقتدا داشته باشند.
(کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوه و البغضاء ابدا حتى تومنوا باللّه وحده ) - ایـن قـسـمـت از آیـه برائت را به آثارش معنا مىکند و آثار برائت همین است که به عقیده آنان کفر بورزند و مادام که مشرکاند با آنان دشمنى کنند تا روزى که خداى واحد سبحان را بپرستند.
مـراد از کـفـر ورزیدن بـه آنان، کـفـر ورزیـدن بـه شـرک آنـان اسـت، بـه دلیـل فـرمـوده: (حـتـى تـومـنـوا بـاللّه وحـده) - تـا زمانى که به خداى واحد ایمان بـیاورید و معناى کفر به شرک آنان این است که با شرک آنان عملا مخالفت شود، همچنان که عداوت مخالفت و ناسازگارى قلبى است.
خـود آنان برائتشان از مـشرکین را بـه سه امر تـفـسیر کردهاند: اول مخالفت عملى با شرک آنان، دوم عداوت قلبى باایشان و سوم استمرار این وضع مادام که بر شرک خود باقى اند. مگر اینکه دست از شرک برداشته، به خداى واحد ایمان آورند.
(الا قـول ابـراهـیـم لابـیـه لاسـتـغـفـرن لک و مـا امـلک لک من اللّه من شى) - این جمله استثنایى است از کلیتى که جملههاى قبل بر آن دلالت مىکرد و آن این بود که ابراهیم و مؤمنـیـنـى که با وى بودند، از قوم مشرک خود به طور کلى و مطلق، تبرى جستند، و هر رابـطـهاى کـه ایـشـان را بـه آنـان پیوسته کند قطع نمودند، به جز یک رابطه، و آن گفتار ابراهیم به پدرش بود که گفت: (لاستغفرن لک...).
این جمله معنایش اظهار دوستى ابراهیم(ع) نسبت به پدر نیست، بلکه وعدهاى است به وى داده، تـا شـایـد از شـرک تـوبـه کـنـد و بـه خـداى یـگـانـه ایـمـان آورد، بـه دلیـل ایـنـکـه قـرآن کریم در جاى دیگر فرموده: (و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن مـوعـده وعـدهـا ایـاه فـلما تبین له انه عدو لله تبرء منه ) که از آن استفاده مىشود وقتى ابـراهـیـم بـه پـدرش وعـده اسـتغفار داده که برایش روشن نبوده که وى دشمن خدا است و دشمنى با خدا در دلش رسوخ یافته و در شرک ثابتقدم است، بدین جهت امیدوار بوده کـه از شـرک بـه سـوى خـدا بـرگـردد و ایـمـان بـیـاورد و وقتى برایش معلوم شد که عـداوتـش بـا خدا در دلش رسوخ یافته و در نتیجه از ایمانش مأیوس شد، از او بیزارى جست.
عـلاوه بـر ایـنـکـه از آیـهاى کـه داسـتـان احـتـجـاج ابـراهـیـم بـا پـدرش را نـقـل مـىکـنـد و مـى فـرمـایـد: (قـال سلام علیک ساستغفر لک ربى انه کان بى حفیا و اعـتـزلکم و ما تدعون من دون اللّه ) استفاده مىشود که در همان مجلسى که وعده استغفار بـه پـدرش مىدهد، بلافاصله مىگوید: من از شما و آنچه به جاى خدا مىخوانید کنارهگیرى مىکنم و اگر وعده استغفار از روى محبت و دوستى پدر بود، جا داشت بگوید (و من از قوم کناره گیرى مىکنم ) نه اینکه بفرماید: (من از همه شما کناره گیرى مىکنم و پدر را هم داخل قوم کند) و از همه کنارهگیرى کند که همان تبرى است.
(و مـا امـلک لک مـن اللّه مـن شـى ء)؛ ایـن جـمـله تتمه گفتار ابراهیم(ع) و بیان حقیقت امر در مسئله طلب مغفرت است، و اینکه اگر از خدا جهت پدر طلب مغفرت کردم، نـه چون طلب هر طلبکار از بدهکار خویش بود، بلکه منشأ آن فقر عبودیت و ذلت آن در بـرابـر غـنـاى ربـوبـیـت و عـزت او است و این خداى تعالى است که یا به وجه کریمش اقبال نموده و بر بندهاش ترحم مىکند و یا اعراض نموده از رحمت دریغ مىدارد، چون احدى از خدا مالک و طلبکار چیزى نیست و او مـالک هـر چـیـز اسـت، هـمـچـنـان کـه خـودش فـرمـوده: (قل فمن یملک من اللّه شیئا).
کـوتـاه سخن اینکه: جمله (لا املک...)، یک نوع اعتراف به عجز در مقامى است که ممکن اسـت کـسـى از شـنـیـدن (ساستغفر لک ربى) بویى از اثبات قدرت استشمام کند، لذا بـراى دفـع این تو هم بلافاصله به عجز خود اعتراف کرد، نظیر کلام شعیب که بعد از گـفـتـن (ان اریـد الا الاصـلاح مـا استطعت - من جز این نمى خواهم که تا آنجا که بتوانم اصلاح کنم ) بلافاصله گفت: و (ما توفیقى الا باللّه) تا اصالت و استقلالى را که ممکن کسى از جمله اولش استفاده کند از خود نفى کرده باشد و بفهماند که هیچ گونه قدرت و استطاعتى از خود ندارد.
(ربنا علیک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر) - این جمله نیز تتمه کلامى است که قرآن کریم از ابراهیم و مؤمنان به وى نقل کرده بود، و مسلمانان را به تأسى به وى وا مـىداشـت و جـمـله دعـایى اسـت از نـامـبـردگـان بـه درگـاه پروردگارشان، و مناجاتى دنـبال آن تبرى که از قوم خود کردند، چون تبرى جستن آنهم به آن شدت، ممکن است آثار سوئى به بار آورد، و ایمان را از آدمى سلب کند، لذا دعا کردند که پروردگارا به تو توکل مىکنیم، و به سوى تو توبه مىآوریم و بازگشت به سوى تو است.
جـمـله مذکور مقدمهاى است براى دعائى که بعدا مىآید، در حقیقت دعاى خود را با این مقدمه افـتـتـاح کردند و در آن مقدمه موقعیتى را که در بیزارى از اعداء دارند ذکر کرده، گفتند (پروردگارا توکل ما بر تو است، و به سوى تو برمى گردیم) و منظورشان این بـوده کـه ما در موقعیتى از زندگى قرار داریم که ممکن است فکر کنیم زمام نفس ما در دست خـود ماست و خود ما هستیم که امور خود را تدبیر مىکنیم، ولى ما نسبت به نفس خود به تـو رو مىآوریم و آن را به تو رجوع مىدهیم و نسبت به امورمان که باید تدبیرش کـنـیـم، آن را هـم به خود تو وا مى گذاریم و خلاصه مشیت تو را جایگزین مشیت خود مىسازیم، تویى وکیل ما در امور، آن را به هر گونه که خودت مىخواهى تدبیر فرما.
آنـگـاه گـفـتـنـد: (و الیـک المـصـیـر) و مـنـظـورشـان ایـن بوده که بازگشت هر چیز چه فعل و چه فاعل فعل به سوى تو است. و خلاصه اگر در انابه آوردنمان به سوى تو خـود را بـه تـو سـپـردیـم، و در تـوکـلمـان بـر تـو تدبیر امورمان را به تو وا گذار نمودیم، راهى را پیش گرفتیم که مطابق با حقیقت امر است، چون حقیقت امر است بازگشت همه امور به تو است.»
نکتهای که در خصوص این آیه به مانند آیه ۳ سوره توبه قابل مشاهده است اهمیت تصریح و تأکید بر برائت از مشرکین و متمای ساختن حد و مرز خود با آنان است و اینجا نیز الگویی مانند حضرت ابراهیم(ع) برای مؤمنین در راستای بیزاری جستن دائمی از مشرکین و اعلام صریح آن معرفی شده و البته باز به مانند آیه ۳ سوره توبه، ایمان آوردن مشرکین به خدا تنها راه این برائت و بیراری برشمرده شده است.
درباره این آیه نیز حجتالاسلام و المسلمین قرائتی در تفسیر نور نماتی را ذکر کرده که به شرح ذیل است: ۱ـ در تربیت و تبلیغ، ارائه نمونه عینى و عملى و الگو لازم است. ۲ـ هم انبیا الگو هستند و هم پیروان و تربیت شدگان آن بزرگواران. ۳ـ گذشت زمان، نقش الگوهاى دینى و معنوى را کمرنگ نمىکند. حضرت ابراهیم مىتواند براى امروز ما الگو باشد. ۴ـ بستگانِ منحرفِ الگوها، دلیلى بر ترک آنها نیست. ۵ـ همگامى، همراهى و هماهنگى فکرى و عملى با رهبران الهى لازم است. ۶ـ صلابت و صراحت در اظهار برائت از مشرکین، یک ارزش است. ۷ـ پروندههاى قومى و روابط اجتماعى نباید مانع اظهار حق شود. ۸ـ محور برائت، شرک و اسباب شرک و دورى از خداست. ۹ـ برائت باید مکتبى و هدفدار باشد نه انتقامى. ۱۰ـ برائت تنها با لفظ نیست، «إِنَّا بُرَآؤُا» بلکه داراى مرحله لفظى، مرحله قلبى و مرحله عملى است. ۱۱ـ یمان، باید از هرگونه شرک، خالص باشد. ۱۲ـ جبههگیرى و قاطعیّت در برابر کفر و شرک، به توکّل، نیایش و توجّه به معاد نیاز دارد. ۱۳ـ معناى توکّل گوشهگیرى و انفعال نیست، بلکه در کنار اعلام برائت صریح و موضعگیرى شدید نسبت به مشرکین، توکّل معنا دارد. ۱۴ـ توکّل داروى رفع نگرانىهاست. چون اعلام برائت آن هم با قاطعیّت و صراحت ممکن است آثار سویى را در پى داشته باشد، توکّل لازم است. ۱۵ـ هر کجا سخنى مىگویید و تصمیمى از خود نشان مىدهید، نفس خود را با یاد خدا مهار کنید.
در مجموع باید گفت از این آیات مشخص میشود که مقولهای مانند برائت از مشرکین برخلاف برخی القائات و تبلیغات دشمنان ساخته و پرداخته نظام جمهوری اسلامی نبوده و دستوری کاملاً قرآنی است که از سوی امام خمینی(ره) احیا و رهبر معظم انقلاب بر آن تأکید و تصریح دارند و این در راستای حفظ حج بر مدار همان محتوای اصیلی است که قرآن و تعالیم پیامبر اکرم(ص) دستور دادهاند و اتفاقاً این سیاست شیطانی و ضد قرآنی آلسعود است که در پوشش مقابله با سیاسیکاری در حج، معنازدایی از این فریضه را دنبال میکند تا جهان اسلام را از برکات و دستاوردهای عظیم آن، همچون تقویت وحدت اسلامی، دشمنشناسی و مقابله مشترک با دشمنان واقعی جهان اسلام محروم سازد.
-
دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
-
افزودن دیدگاه