"به بهانه حذف تیم فوتبال پرسپولیس از ادامه رقابتها"
سعید خاتمی: به راستی چه زمانی خسارات مالی و اعتباری ناشی از ضعف و نا کارآمدی مدیریتی در ساختارهای مختلف کشور پایان می پذیرد؟
کافی است به چند نمونه واقعی زیر توجه شود تا عمق ضایعه و عارضه موجود در ساختار مدیریتی ورزش کشور( که به دلیل وجه تشابه آن قابلیت تعمیم به سایر ساختار های کلان را نیز دارا میباشد) معلوم گردد:
- ۲۰۱۷) جریمه مالی، محرومیت بازیکن و محرومیت باشگاه پرسپولیس از نقل و انتقالات (دلیل ؛ عدم درایت و دقت لازم در جذب بازیکنی که ملزم به انجام تعهد قرارداد قبلی خود بوده!)
-۲۰۱۷) محرومیت باشگاههای استقلال و تراکتورسازی از نقل و انتقالات ( دلیل ؛ بی توجهی به اخطار فیفا در خصوص لزوم تسویه حساب با بازیکنان قبلی خود !)
- ۲۰۱۰) حذف تیم المپیک ایران از ادامه رقابتها (دلیل؛ استفاده از بازیکن دواخطاره !)
- ۲۰۰۸) کسر امتیاز از باشگاه پرسپولیس و پرداخت غرامت به بازیکن قبلی خود (دلیل ؛ عدم تسویه به موقع مالی)
-۲۰۰۷) محرومیت باشگاه استقلال از شرکت در مسابقات قهرمانی آسیا (دلیل ؛ عدم ارسال به موقع لیست اسامی بازیکنان به AFC!)
و .......
با کمی دقت به دلایل وقوع موارد فوق ، به خوبی می توان ضعف شدید مدیریتی در ساختار های مربوطه را که از اصول بدوی و اولیه دانش مدیریت نیز محروم مانده اند درک نمود. مثالهای ورزشی فوق صرفا" بهانه ایست که به واسطه بازتاب و نمود محسوس آن در سطح جامعه مورد نظر واقع شده ، اگرنه این مدل مدیریتی ناقص و ناکارآمد را به خوبی می توان به سایرحوزه های اقتصادی، اجتماعی و .... مانند نظام بانکی ، اداری ، تعاونی ها و... نیز تسری داده و همین نتیجه را مشاهده نمود .
عدم شفافیت ، عدم پاسخگویی ، عدم احساس مسئولیت ، عدم نظارت پذیری و..... ویژگیهای این سبک مدیریتی رایج است که نه تنها با این خصوصیات ، از اصول مدیریتی نوین به شدت فاصله گرفته بلکه قابلیت اطلاق مدیریت سنتی را نیز دیگر دارا نمی باشد .
مدل مدیریتی که در ابعاد تخصصی و اخلاقی همواره مدعی است اما فاقد کمترین بهره ای از این حوزه هاست ! مدیریتی که منافع ملی جز شعار تبلیغاتی ، برایش از ارزش واعتباری برخوردار نبوده و در عوض خزانه ملی و اعتبار اجتماعی جامعه برایش حکم ثروت و اعتبار شخصی را داشته که در مسیر منافع خویش بی محابا آنرا به تاراج میگذارد .
اگر در گذشته این سبک مدیرتی با تکیه بر تئوری توطئه ، ناکامی های خود را به خارج از مرزها ارجاع میداد ، مدتی است با محدودتر نمودن دایره خود محوری خویش و گسترش توهم اش ، سمت و سوی این تئوری را به داخل کشور نیز سوق داده تا عدم کارایی خود را به اخلال دیگران منتسب نموده و هیچگونه نقدی را موجه نداند .
مدیریتی که در تکرار اشتباهات فاحش ، بی پرواست چرا که خود را در امنیت کامل در برابرهرگونه نظارت و پاسخ گویی دیده و حداکثر تاوان قابل پرداخت ناکارآمدیش را تنها در تغییر حیطه و حوزه فعالیت مدیریتی خود می داند.
این نوع مدیریت اگرچه در شعار، خود را خادم جامعه خویش معرفی می نماید ولی در عمل با ایفای نقش ارباب و سروری ، خود را تافته جدا بافته ای دانسته که ذره ای نیاز به کسب مشروعیت ازهیچ پایگاه اجتماعی احساس نمی کند .
سبک مدیریتی که نه دانش محور است و نه اخلاق گرا ، نه عاقبت اندیش است و نه نتیجه گرا ! مدلی ناقص که با پشتوانه ای نامشخص چندی است در حوزه مدیریتی جامعه حاکم گردیده و با مرور زمان خود را تبدیل به نوعی فرهنگ مدیریتی نیز نموده است !
پرداخت هزینه های کلان مالی و اعتباری از خزانه ملی ، بدلیل ناکارآمدی این سبک مدیریتی در ساختارهای مختلف ( اقتصادی ، ورزشی و....) اگرچه بحث جدیدی نبوده اما مایه تأثر فراوان در این جاست که این روش مدیریتی ناکارآمد تبدیل به نوعی مدل استاندارد و پذیرفته شده در سطوح مختلف مدیریتی جامعه نیز گردیده است.
به بیان دیگر؛ اینکه ناکارآمدی این شیوه مدیریت در سطوح مختلف کشور سالهاست موجب بروز خسارات مختلف و غیر قابل جبران در ابعاد مالی ، اعتبار اجتماعی و ... شده موضوع جدیدی نیست اما نکته با اهمیت و خطرناک که این نوع عارضه را نسبت به سایر مشکلات مدیریتی متمایز میکند، عادی شدن و تبدیل آن به نوعی روش و سبک مدیرتی متداول و پذیرفته شده است که رفع آن را به سادگی میسر نخواهد ساخت .
اگر در گذشته راهکار اصلی و اساسی در نجات بخشی ساختارهای مختلف کشور را در تجویز مدل اقتصاد آزاد وخصوصی سازی می دانستیم ، با توجه به عمق مشکلات موجود ( ناشی از این عارضه در حوزه مدیریتی کشور) ، دیگر هیچ اطمینانی جهت رفع این نوع ناکارآمدی ، در بکارگیری این راه کارها در کوتاه مدت وجود نخواهد داشت .
در همین راستا باید پذیرفت که این نوع مدیریت حاکم بر اغلب ساختارهای کشور نه سبک است و نه مدل مدیریتی ، بلکه بیماری مهلکی است که به صورتی عمیق در لایه های مختلف ساختارهای جامعه ریشه دوانده و تبدیل به نوعی بیماری مزمن گردیده است.
بیماری که بیش از هر چیز ریشه اخلاقی داشته تا بن مایه علمی وتخصصی ! بیماری که مزمن است چون کهنه و دیرینه شده و نتیجتا" علاج آن نیز بسیار دشوار !
پس از پذیرش موجودیت این بیماری مزمن در ساختارهای مدیریتی کشور ( و بعنوان اولین گام جهت درمان آن) ، گام دوم را چنین می توان انگاشت که :
" درمان اساسی این عارضه مهلک تنها زمانی میسر است که عزمی ملی در ابعاد اخلاقی و فرهنگی به مقابله با آن برخیزد !"