پنج شنبه 06 اردیبهشت، 1403

کدخبر: 51649 15:31 1395/10/29
از ها شمی ... تا ... هاشمی و درس‌های آن

از ها شمی ... تا ... هاشمی و درس‌های آن

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
از ها شمی ... تا ... هاشمی و درس‌های آن

از ها شمی ... تا ... هاشمی و درس‌های آن

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

محمدرضا حاتمی ورنوسفادرانی؛ توسعه دهنده مهارت‌های مدیریتی و ادارکی اول – تجربه به من ثابت کرده است و هم‌چنین نگرش سیستمی‌ام نیز آن‌را تأیید می‌کند که زمانی‌که بخواهم انسانی را مورد نقد و بررسی خویش قرار دهم، علاوه بر ویژگی‌های انسانی‌اش که دارای پیچیدگی‌هایی پر رمز و راز است، با موضوع پدیده و پدیده‌شناسی آن‌هم بطور اصولی سر و کار خواهم داشت. دوم – ما عادت کرده‌ایم تا اگر حداقل خود را منصف بدانیم ... آدم‌ها را از "آغاز تا پایان" توضیح دهیم. ولی چون عدم قضاوت کردن در هر مطلبی برای ما ایرانی‌ها دل‌چسب نیست، بنابراین خواه و ناخواه به حوزه توصیف کشیده می‌شویم و کاری می‌کنیم که در نهایت یا تصویری آسمانی و عرشی و... یا ... تصویری خاکی و پستی از آن فرد ارائه می‌دهیم . اول که تو آمدی کسی چون تو نبود       آخر تو چنان شدی که کس چون تو مباد اشکال اساسی کار در این است که ما موضوع پدیده و پدیده شناسی را در مورد بررسی کردن آدم‌ها رعایت نمی‌کنیم . سوم – آدم‌ها را می‌توان به دو گونه استراتژی شناخت : استراتژی اول .... از آغاز به پایان ... از تولد به مرگ استراتژی دوم ... از پایان به آغاز ...  از مرگ تا تولد عموماً سطح بررسی حداکثری چه در حوزه تاریخی و چه در حوزه سیاسی و اجتماعی در شاخه استراتژی یک صورت می‌پذیرد. اما استفاده از استراتژی دوم در مورد آدم‌ها ما را به حوزه پدیده و پدیده شناسی می‌کشاند . چهارم – در حوزه استراتژی اول، محور دینامیک شناسایی آدمی بر روی خود شخص استوار و نهاده شده است. اما در حوزه دوم استراتژی محور دینامیک‌شناسی آدمی بر روی بستر تحولات و آگاهی‌ها بنا نهاده شده است. به‌سادگی این موضوع را می‌توان بدین شرح تبیین نمود که در این نگرش آدمی محصور شده در "واقعیت "(زمان ، مکان ، حوادث ...) و مردمان (ارتباطات، سطح شعور و ... و آگاهی عموم) محاصره و محصور شده است و این عوامل محیط و محاط بر آدمی گردیده‌اند . پنجم – آدمی در برخورد با این دو حوزه "واقعیت " و "مردمان" جایگاهی را برای خود مشخص و ترسیم می‌نماید و در طول زمان عمر خویش یا به نگهبانی و حفاظت از آن مشغول شده و متعاقب و به‌دنبال آن همه چیزش را فدا کرده و یا به فکر از دست دادن جایگاه فعلی‌اش برای رسیدن به جایگاه بعدی‌اش که از نظر او جایگاه برتر و بالاتری است؛ می‌زند. در این کار یا دست به معامله‌ی مصلحت‌جویانه و یا به کسب مهارت‌ها و توانایی‌ها و پرورش درون برای رسیدن به بیرون می کند . بهر حال در این ازدست دادن‌ها و بدست آوردن‌ها با خود و واقعیت و مردمان دست به معامله می‌زند. ششم – همه آدم‌ها از... آدم گرفته ... تا ... خاتم ، چه آگاهانه و یا چه ناآگاهانه جایگاه خود را مشخص می‌کنند ... این عملیات "جایگاه شناسی" و "جایگاه‌یابی" باعث می‌شود تا عملکرد فرد مشخص‌تر شده و به تعبیر امروزی در ضمیر ناخودآگاه مردمان "برند" آن مشخص شود و عملکرد آن مورد ارزیابی و قضاوت نهایی قرار گیرد و بدان نمره تعلق گیرد. جالب است بدانیم که در طول زمان این نمرات منفی و یا مثبت می‌شوند. وجدان عمومی و خرد جمعی حاکم بر هر اجتماعی شاخص درست در اندازه‌گیری عملکرد یک آدمی است و آن اشتباه نمی‌کند. این شاخص همیشه و در همه حال برای خردمندان دارای ارزش و اعتباری ویژه است. با توجه به توضیحات داده شده بگذارید تا آقای هاشمی را از این زاویه مورد ارزیابی قرار دهیم : الف – به باور من وجه تمایز آقای هاشمی در مابین تمامی عملکردهایش، رسیدن به نقطه عطف بزرگی بود که در سال ۱۳۷۶ بدان رسید. او زمانی‌که به بالاترین حد قدرت خود در حاکمیت رسید، متوجه شد که تخت قدرت بسیار لغزنده است و با استفاده از هوش خود و شخصیت عملگرای فرآیند ساز و سیاست ساز خویش به جایگاه جدیدی وارد شد. هاشمی این نکته را بخوبی فهمید که ضعف تاریخی توسعه در ایران زمین جایگاه مغفول شده "مابین حاکمیت و مردمان" است. این باور نگارنده است و نیز بارها در طول تاریخ نمونه‌های بسیاری از آن نیز موجود است که ضعف بزرگ توسعه در ایران عدم شناخت رهبران از یک‌سو و نخبگان مردم و روشنفکران از دیگر سو از این "فضای پلاسمایی" مابین حاکمیت و مردمان است. این‌که چرا ایده‌های رهبران سیاسی که توسعه امر فرموده را دستور داده‌اند اجرا نمی‌شود!؟ و این‌که چرا روشنفکران و نخبگان جامعه نمی‌توانند ایده های خود را به حکم ضرورت نزد رهبران جامعه به مقبولیت برسانند و آن‌ها را بدین درک وافر و حظ جامع برسانند که این ایده‌ها در حکم ضرورت آنی است .... ناشی از عدم شناخت این " فضای پلاسمایی پخت تغییر" است . ب – قرار گرفتن در این جایگاه برای آقای هاشمی و پس از آن عملکردهای متفاوتی را در همه حوزه‌ها به‌همراه داشت. او می‌دانست زمانی قافله توسعه در ایران می‌تواند از پیچ‌های تند توسعه بخوبی عبور کند که قشر روحانیت دارای اندیشه‌های نو و برداشت‌های جدید منطبق بر روز باشد و بدین لحاظ برای اولین بار بعد از حاکمیت جمهوری اسلامی دست به تفسیر قرآن مجید به اتفاق بزرگان این امر زد تا از لحاظ معرفتی بتواند بر مفاهیم و معانی نوگرایانه متمرکز شده و پایه‌های این اندیشه را درست سازد که به اتفاق بسیاری از آگاهان اهل فن یکی از بهترین تفسیرهایی است که نگاشته شده است. ج - لازم است تا این‌جای مطلب که در حوصله خواننده در روبرو می‌گنجد  جمع‌بندی مهمی انجام پذیرد. مهم‌ترین نتیجه‌ای که از این مبحث گرفته می‌شود و می‌توان آن‌را در زیر نور افکن اندیشه قرارداد این است‌که : .... ما به‌عنوان پیش‌قراولان و یا دست‌اندرکاران بازار کسب و کار .... و یا .... ما به‌عنوان روشنفکران و نخبگان جامعه ... و یا .... ما به‌عنوان معلمان و آموزگاران وتولید‌کنندگان محتوا... و یا .... ما به‌عنوان کارمندان ... و یا .... ما به‌عنوان کار‌آفرینان و ارزش‌آفرینان ... و یا ... دیگر اقشار عموم جامعه وجه تمایز ما برای شناخت این "فضای پلاسمایی پخت" در بازار ... در اجتماع ... در سیاست ... و در اقتصاد چیست؟  این پرسش مهمی است که من محمدرضا حاتمی ورنوسفادرانی سال‌ها به‌عنوان مشاور توسعه دهنده فردی و سازمانی از خود ... دیگران ... شرکت‌ها ... و ... سازمان‌ها می‌نمایم و تمامی تلاشم برای به مدیریت کردن این "فضای مقدس" است.


  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |