جمعه 31 فروردین، 1403

کدخبر: 40683 20:18 1395/06/30
احمدی نژاد، دن کیشوت و آقای دوربینی

احمدی نژاد، دن کیشوت و آقای دوربینی

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
احمدی نژاد، دن کیشوت و آقای دوربینی

احمدی نژاد، دن کیشوت و آقای دوربینی

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

حسام کریمی- از همان طفولیت، بیش‌تر از آن‌که دلم برای پانچو بسوزد،  برای دن کیشوت افسوس می‌خوردم. پانچو راضی بود از ظرف مکانی زمانی خود. او ماهیت ذاتی خود را و سطح ارتفاع شخصیتیش را با جان و دل پذیرفته بود. او در همان دایره‌ای که که جامعه‌اش به او به عنوان سرنوشت محتوم هستی‌اش، تحمیل کرده بود، زندگانی‌اش را سپری می‌کرد و شکایتی هم نداشت. اما دن کیشوت شاید نمی‌توانست، تمام‌شدن و روبه پایان بودن خود و ارزش‌های اخلاقی هجی شده در اصالت وجودی‌اش را بپذیرد. او با تمام توان خود برای دوباره بودن تلاش کرد. او دوباره عزم شدن کرده بود و به دنبال احیای زندگی رو به زوال و منفعلانه و پوچ خود بود. اما برای این‌که رهسپار این سفر مخاطره‌آمیز و فرسایشی شود، توشه‌ی راه طلب می‌کرد، که مهم‌ترین این توشه، نبرد بود. او باید هدف و غایتی را برای خود بازتعریف می‌کرد و مهره‌هایی را برای پر بودن صحنه نبردش تعبیه می‌کرد. او در اوج ساده لوحی، پایه‌هایی را برای ساختار فکری نوی خود تعریف کرد تا سفرش معنا پیدا کند. درست است که او شاید به جنگ آسیاب‌های بادی که همانا آن‌ها را پرنده‌های مهاجم دشمن شیطانی‌اش می‌دید، می‌رفت، اما مهم برای او آرمان‌اش بود، آرمان توهم‌زده‌ی پلاسیده‌ای که دیگر محیط پیرامونی‌اش آن را بر نمی‌تافت. اگر دن کیشوت به این سفر تهی و بی‌هویت و بی سرانجام پا نمی‌گذاشت و اگر بر بودن و شدن طی مسیر اصرار نمی‌ورزید، به ناچارباید تن به زوال و نیستی می‌دادکه وجه حتمی و عقلانی حیات او بود. باید تن به فراموشی و نابودی در تاریخ می‌داد. پس بر آن شد تا به هر قیمتی، نقطه‌ی عطف دیگری در مسیر هستی‌‌اش برای خود باز بیآفریند. شاید درست نباشد که ما آقای دوربینی‌مان را با دن کیشوت فرنگی به قیاس بگذاریم. آقای دوربینی یک محصول از تولیدات داخلی، چرخه‌ی معیوب کارخانه‌ی اجتماعی ایران است. یک پدیده‌ی اجتماعی ۱۰۰/% وطنی که حتی به جرئت می‌توان ادعا کرد، نمونه‌ی خارجی‌‌اش را نیز کمتر بشود یافت. یادم می‌آید یکبار خبرنگاری از او پرسید برای چه این‌چنین میل وافری به این کار دارد آن‌هم در حالیکه به گفته‌ی خودش این همت گماشتن بر دوربینی شدنش منجر به از هم پاشیده شدن کانون خانواده‌‌اش شده است. پاسخ او آن‌چنان صادقانه و تلخ و دردناک بود و آن‌چنان ذهن را به به ژرفای عمیق تحولات اجتماعی ایران رسوخ می‌دهد، که باید سال‌ها از آن گفت و تحلیلش کرد و به عرصه‌ی بازشناسی جامعه شناسانه‌‌اش گذاشت. او در جواب سوال خبرنگار، گفت عاشق دیده شدنم! وقتی تصویر خودم را بر صحنه‌ی تلویزیون در صف اول می‌بینم لذت می‌برم و احساس خوشحالی می‌کنم. آری او این‌گونه، بودن خود و جایگاهش را در پهنه‌ی جهان هستی‌اش،  برای خود ترجمه کرده است. او برای خود و برای امتداد حیاتش، با همین روی‌کرد به پیش می‌رود تا لااقل تصویر خوشایندی از خود برای خود داشته باشد! حال شاید اگرکمی با دقت بیشتر بنگریم، خواهیم دید که داستان احمدی نژاد شاید ملغمه‌ای از این دو پدیده‌ی اجتماعی باشد. احمدی نژاد آشکارا بر دیده‌شدن آن هم به هر بهایی پای می‌فشارد. او به درستی به این نکته علم پیدا کرده است که اگر از این راهبرد کوتاه مدت غفلت کند، در گرداب تاریخ سیاسی ایران مچاله خواهد شد.  به دست فراموشی سپرده می‌شود. همراهان او مرتبا به او این نکته‌ی حیاتی را گوشزد می‌کنند که از هر گرانیگاه زمانی و مکانی  و از هر واقعه‌ی هر چند کم ارتفاع از بعد ارزشی، دستاویزی ببافد برای باقی ماندن. شاید سفرهای دامنه‌دار او به شهرستان‌های کوچک و وعده‌ی دیدارهایش با اندک حامیان  گفتمان بیمارش آخرین حربه‌ی او باشد تا پالس‌های هر چند ضعیفی  را برای رقبایش  ارسال کند تا آنان را مجاب کند، او هنوز هم توان بازی  را دارد. اما او هم همچون دن کیشوت باید روزی با این حقیقت تلخ خود روبرو شود که عمر کنشگران سیاسی از این دست که ریشه در باد دارند، به کوتاهی دم و بازدمی در تاریخ است. او تمام شده است. اما داستان احمدی نژاد از کجا آغاز شد؟ او مولود کدام سیر اجتماعی فرهنگی بود؟ چه شد که شاهد ظهور و بروز این چنین پدیده‌ی هراسناکی گشتیم؟ وطیفه‌ی مغفول مانده‌ی کارشناسان و نخبگان و جامعه‌شناسان است که به شکلی کاملا علمی و کاربردی روزی به بررسی و کالبد شکافی این واقعه‌ی تلخ تاریخی در ایران بپردازند. پیدا کردن ریشه‌های شکل‌گیری حادثه‌ی سوم تیر ۸۴ و به تبع آن، میوه‌ی این حادثه که تا سال‌ها باید درخت تنومند جمهوری اسلامی را از وجود آفات آن سم‌زدایی کنیم، از اوجب واجبات است تا از دژاوویی خاکستری در صحنه‌ی سیاسی‌مان جلوگیری کنیم.


  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |