جمعه 10 فروردین، 1403

کدخبر: 72468 18:22 1396/08/15
اثرگذاری حلقه گم‌شده رسانه‌ها

اثرگذاری حلقه گم‌شده رسانه‌ها

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
اثرگذاری حلقه گم‌شده رسانه‌ها

اثرگذاری حلقه گم‌شده رسانه‌ها

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

مصطفی مالکی تهرانی – کارشناس اقتصادی هر سال به بهانه نمایشگاه مطبوعات فرصتی پیش می آید تا از نقش این ابزار در توسعه فردی و اجتماعی ، سخن به میان بیاوریم ، اما شاهد عدم اثر گذاری واقعی مطبوعات در جامعه هستیم . شاید به جرات بتوان گفت رسالت اصلی انسان، ایجاد تغییر در دنیا است اما برای رسیدن به این هنر نیازمند سطوح مختلف آگاهی است ، اطلاعات اولین سطحی است که می‌تواند مبنای تغییرات باشد ، از آنجا که انسانها به طور ذاتی کل نگر هستند و نه جزء نگر دسترسی به اطلاعات تنها باعث می‌گردد که سوالات حوزه " چیستی " سطح اول آگاهی را به جوابهای توصیفی به دست آوریم ، همچنین به دلیل آنکه تصویری که ما از دنیا در ذهنمان داریم ، آن چیزی است که قبلا از طریق اطلاعات به دست آورده ایم و این اطلاعات همان علایق و سلایق ما است که با ابزارهای در دسترس به آن رسیده ایم ، لذا دنیا را آن چنان می بینیم که می خواهیم ، نه آنچنان که می باید . این تعارض فکری نه در عصر حاضر که در قرون پیش نیز به عنوان یک چالش اساسی در فلسفه مدیریت ، به بیان های مختلف ابراز شده است . داستان معروف فیل و نابینا که نه تنها در ادبیات فاخر ایران و از زبان شیوای سنائی غزنوی و یک قرن بعد از آن در مثنوی مولوی و بعدها در دیگر آثار ادبیات جهان آمده است ، خود نشان از اهیمت این مهم دارد که : از نظر که، گفتشان شد مختلف آن یکی دالش لقب داد این الف در کف هریک اگر شمعی بدی اختلاف از گفتشان بیرون شدی از سوئی دیگر اطلاعات باید باعث افزایش سطح منش در افراد جامعه بشود تا جامعه آمادگی ورود به مرحله دوم سطح اگهی را پیدا کند . شمعی که مولوی بدان اشاره دارد ، همان سطح دوم آگاهی یعنی دانش است . دانش گمشده عصر اطلاعات می باشد ، رسالت مطبوعات در افزایش سطح اطلاعات نیست بلکه باید در راستای افزایش سطح دانش که به " چگونگی " موضوع می پردازد و سوالات این حوزه را با پاسخ های تحلیلی مورد واکاوی قرار می دهد ، می باشد . دو سطح فوق از آگاهی متعلق به طیف عموم جامعه بوده و دو سطح دیگر که به "فلسفه علم" و" سطح انکار واقعیت " معروف است ، متعلق به حاکمیت می باشد . لذا جوامع پیشرفته به این تفکیک نگرش و دسترسی به سطوح آگاهی و همچنین تعریف شرح وظایف صحیح ارکان نظام به منظور ایجاد توسعه پایدار در تمام بخش ها اعم از فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی و .... ، همت گذارده اند و با درک صحیح از این مهم سعی در ایجاد ساختار های " خود اصلاح گر " نموده اند ، که در این نوع ساختار رسالت مدارس و دانشگاه ها افزایش سطح دانش و نقش مطبوعات ، افزایش سطح اطلاعات می باشد ، همچنین باید توجه داشته باشیم که تغییرات در دنیای واقعی با سرعت بسیار در حال اتفاق است و اگر به موقع و در زمان ، متوجه این تغییرات نگردیم ، تصویر ذهنی ما از دنیا با آنچه در واقعیت وجود دارد دچار تفاوت عمده می شود و این پارادکس باعث ایجاد اخلال در سطح تحلیل ذهن از آنچه می‌باشد و آنچه باید باشد می‌شود که این مهم باعث از دست دادن فرصتها و ایجاد محدودیتهای ذهنی ، معارض با رشد را سبب میگردد . سوالی که گاهی اوقات برای ذهن های فعال به وجود می آید این است که مدارس و مطبوعات به عنوان دو جزء اصلی توسعه پایدار ، هر یک به وظایف ذاتی و سازمانی خود ، آنچنان که باید و شاید همت گمارده و نحو درست و صحیح آن را به انجام می رسانند اما ماحصل این فرآیند که باید منجر به ایجاد توسه پایدار در جامعه شود ، محقق نیمی گردد ، لذا برخی این تئوری را مطرح می کنند که اشکال در این است که تفاوت میان " خوب کار کردن " و " کار خوب کردن " قائل نیستیم و اذعان می دارند که این ارکان " خوب کار می کنند " و شاید اصولا کار خوب ، انجام نمی دهند ! و یا به عبارتی دیگر " کار بد را خوب انجام می دهند " مانند خودروی خرابی که خوب دود می کند ، عمل می کنند ! در واکاوی این پرسش در حوزه اجتماعی ، قائل به این مطلب نیستم و پاسخ را در پیوند بین اجزا می بینم نه خود اجزا. یک سازمان( خواه یک نظام آموزشی باشد و یا یک رسانه اجتماعی )  به عنوان یک جزء از کلی  میباشد که خود آن کل نیز جزئی از کل دیگر است و این نظام تو در تو ، اساس هستی و خلقت را تشکیل میدهد ، این اجزا تا زمانیکه به صورت منفرد و جدای از یکدیگر فعالیت می کنند شاید بدون عیب و نقص باشند اما وقتی در کنار هم و در یک کل که به نام جامعه میشناسیم قرار میگرند ، فاقد کارکرد صحیح و منطقی می شوند و این تعارض به وجود می آید که چرا این اجزاء کارکرد مناسب خود را از دست می دهند ؟ و دلیل آن را به موضوعات فرا فکری ربط می دهیم ، در حالیکه  با شناخت اجزاء یک جامعه و نظام نمی توان افراد آن جامعه را شناخت بلکه برای شناخت آن اجزاء باید به عاملی نامرئی پیوند دهنده آنها که موجب پیوند ارکان و اجزاء یک کل می شود پرداخت که چیزی نیست جز مجموعه ارزش ها ، روحیات ، خلقیات و به طور کلی ، فرهنگ آن جامعه . باید دید ارکان یک نظام " چرا " و با چه منظوری در کنار هم گرد آمده اند  ، آنگاه می توان ، فارغ از خصوصیات فردی آن جزء ، نقش اجتماعی آن را مورد واکاوی قرار داد و بررسی نمود که آیا عملکرد این جزء با توجه به عامل پیوند دهنده آن با دیگر اجزاء ، در راستای نیل به مقاصد است یا خیر ! در نهایت می توان گفت اثرگذاری مطبوعات زمانی می تواند حداکثری گرددکه ، نخست در جهت افزایش سطح اطلاعات و همسو با اجزاء افزایش دهنده سطح دانش و با عامل پیوند فرهنگ غنی  باشد ، در غیر اینصورت به همان اندازه که از این اصول دور شوند ، میزان اثرگذاری آنها نیز کمرنگ تر می گردد .        


  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |