چهارشنبه 05 اردیبهشت، 1403

کدخبر: 73217 19:32 1396/08/28
آقای ظریف وزیر امورِ خارجه‌ی چه کشوری ا‌ست؟

آقای ظریف وزیر امورِ خارجه‌ی چه کشوری ا‌ست؟

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی
آقای ظریف وزیر امورِ خارجه‌ی چه کشوری ا‌ست؟

آقای ظریف وزیر امورِ خارجه‌ی چه کشوری ا‌ست؟

دسته‌بندی: بدون دسته‌بندی

مسعود میری-حقوقدان منتظر بودم جوانمردی به ادب، وزیر امور خارجه را زینهار دهد : اَینَ تذهبون؟ این راهی که می‌روی و می‌رویم و از قفا نیز رفته‌ایم ، بدراهی‌ست. آقای وزیر در توئیتِ خود فرمودند : "ما در این زلزله به کمک خارجی نیازی نداریم ". روز شنبه روزنامه‌ی شرق یادداشتی از مصطفی ملکوتی(یادداشتِ بالا) به چاپ رسانیده‌است با عنوانِ  " ایستادن مقابلِ کمک‌هایِ خارجی به زلزله‌زدگان" . یادداشتی که کام مرا تلخ کرد ، و دانستم از این بلا که در آنیم راهِ رستگاری بدشواری گشوده می‌شود‌. وقت آن است که از امکانِ ناچیزی که در اختیار داریم  - همین رسانه‌ی‌فست‌فودیِ تلگرام و غیر آن - به غیر ستیزی و بیگانه‌سازیِ همسایه،  یعنی هر انسانِ دیگری که در عشیره و قبیله‌ی ما نیست ، اعتراض کنیم. چرا؟ از آن بابت که ما در جزایر نامرئی محصور می‌شویم و از دو بابت ضرر می‌کنیم.یکم ، برخورداری از دانش و توانایی‌های مادی و تمدنیِ جامعه‌ی انسانی ، دوم،  محرومیت از حاصل تربیتِ انسانی برایِ آرامش و معنویت! زیانِ اول، مرگِ تدریجیِ بنیه‌ی اجتماعی و اقتصادی را می‌آورد ، و فروپاشیِ سازمانِ تمدنی و سیاسی را تحمیل می‌کند. نمونه‌اش قبایلی هستند که هرگز نتوانستند به مشترکاتِ تمدنی و انسانیِ خود موانست گیرند ، با همسایه‌ها خصومت ورزیدند و ب‌ِالنهایه از توسعِ فکری ، صنعتی و آیینیِ "دیگری" محروم ماندند. به گمانِ من ، کشورهایی چون افغانستان ، کره شمالی و مانند آن‌ها نمونه‌های تلخی از جزیره‌ای شدن هستند. جالب است که غالبِ کسانی که به این نحو از تفکر دلبستگی دارند ، صدایِ "صیانت از هویت" را بلند کرده‌اند. اما جورچینِ هویت ، خود چهل‌تکه‌ی هو هو کردن‌هایِ گم شده در تاریخ بشر بوده، که اگر دستِ سواکننده‌ی اندیشیدن بکار افتد ، تشتِ مُدَّعیاتِ خلوص از بام خواهد افتاد، چنانکه با بررسی دی‌اِن‌اِی خلوص نژادیِ بشر به هیچ انجامید. افغانستان که همپیکرِ ماست ، نمونه‌ای بهتر است.به محضِ گسستِ تمدنی‌ای‌که توسطِ‌ دسپوتیسمِ‌غلامان ِترک( غزنویان) در ایران ِ شرقی و مرکزی رخ داد ، جامعه‌ی پیشتازِ خراسانِ بزرگ که خود مبعثِ دولت‌هایِ جدیدِ ایرانی بودند ، به علتِ فقرِ نظامِ تجارتی و بازرگانیِ مشخص و فقدانِ طبقه‌ی پایدار ِ اشراف( که هم از شاه حمایت می‌کنند و عطفِ به حمایت، پایداریِ سنتیِ نظامِ اقتصادی را پویا می‌سازند). شاید به وجهِ تسامح گفت ، نقشِ اشرافِ کهن، همانندِ طبقه‌ی متوسطِ شهریِ عصرِ ماست. تنها نفتِ دولت و به تَبَعِ آن سیطره‌ی غولی به نامِ دولتِ یکپارچه نبوده که مانعِ شکل گیریِ طبقه‌ی متوسطِ شهری شده ، بل در دیرینه و سرشت‌واره‌ی نظامِ بندگی و سلطه‌ستاییِ  فرهنگِ ما ، نشان و داغِ آن شناخته‌شدنی‌ست. ایرانِ ما در بدوِ تاسیسِ امپراطوریِ هخامنشی، اگر نه قطعاً اما منطقاً از پیکره‌ای چند گونه برخوردار بوده. منطقاً آن اتخادِ نخستین که با جنگ‌هایی فراهم‌آمده،  اما پایداریِ آن مدیونِ اشکالِ مختلفِ اشرافیت بوده. اشراف در شرق، هم نقشِ سرورانِ اقتصادی را بازی کرده‌اند و هم نقشِ نخبگان را، و دستگردان شدنِ حکومت از اعقابِ کوروش به دیگرانی چون داریوش حاصلِ این مولفه‌است. پس از اسلام ، هم اولین دولتِ ایرانی با هویتِ متکثر با تکیه بر زبان مشترک از خراسان بزرگ ظاهر شد و هم ، دولت‌هایِ انفصام گرا و دسپوتیست . افغان‌ها امروزه، با تمامِ مشترکاتِ زبانی و تمدنی‌ای که با سرزمین‌های دیگر ایرانِ فرهنگی دارند ، حتی در زبان هم مصرند از سفره‌ی زبانِ پارسی خارج شوند و خود را دری-زبان می‌نامند.این شیبِ گریز ، نشیبِ سقوط را رهاورد داشته‌است. در این باب حرف‌هایِ نگفته بر نوک زبان است ، تا جایی دیگر که باید از آن گفت، اما غرض این است که ملت‌هایِ باراومند و پُربُنیه ، حتی در نزاع‌ها و جنگ‌هایشان هم از دشمن می‌آموزند و گاه در اثنایِ جنگ یا پس از آن ، نیرویِ اندیشه یا کنش‌ِ خلاقِ آنان رو از آنِ خود می‌کنند. ایرانیان با تازیان چنین کردند و از به هم درآویختن و امتزاجِ با نیروی آنان ، هم به بازتوانی فرهنگِ خویش نائل آمدند و هم به دیگرخوانیِ آن یاری رساندند. آقایِ ظریف وزیر خارجه‌ی چنین مردمی‌ست. مردمی که فیزیکِ فکرِ بیگانه‌ی متجاسر  را حتی ،با شیمیِ روح و روانِ مداراجویِ خود ، به اقلیمِ ابداعِ زندگی و تمدنِ نو سوق دادند. فقرِ با خود بودنِ ملت‌ها فاجعه‌بار است و در خود ماندگی را تحمیل می‌کند.در یک همکاریِ دو سویه ، فرد و جامعه همدیگر را خَلق می‌کنند. اما خلقتی طبیعی ، و نابرخوردار از تواناییِ اصلاح ، تهذیب ،دریافت و برآیش! طبیعت اگر کامل می‌بود ، انسان این‌همه در خود تصرف نمی‌کرد ،تا به احساسِ امنیت و اسایش دست‌یابَد. تلائُم و لَف بر لَف پیوستنِ " من "  و " دیگری " ست که فرد را از حصارِ خودِ کاذب و ناراستِ "خود " ،  به سرزمین‌های ناشناخته رهنمون می‌شود. ستیزِ با دیگری در فرد به انشقاقِ دردناکی منتهی می‌شود. نحوه‌ی درک و هم‌فهمیِ ما با خود و جهان در درک ما از  دیگری ست. دیگری‌‌هایی که تصویر کاملی از خود ما در اختیار می‌گذارند و یا تصویرِ خیالی از دیگری،  این‌ها طرزِ بود و باشِ ما را با خود و با جهانِ پیرامون تعیین می‌کنند. ما سزاوارِ صلح و همزیستی با خود و دیگری هستیم. تصور ما از دیگری به منزله‌ی خصمی دیرپا ، به جایِ رنگِ نفس، اصلِ نفس را نفی و طرد می‌کند. مگر نفس‌ها چند گون نیستند؟در قرآن نفسِ‌های اَمّاره (کژگو) لوامَه( حق‌گو) مُلهَمَه( سخن گو) مطمئنه(آرامش در بی‌پنداری)، هر یک‌در مرتبتی به کارِ دل مشغولند . بی نفس بودن ، در طریقت زندگان نبست ، نفس را به طُمَئنینَه رسانیدن ، یعنی زندگی را ستودن است. و اما زندگی بی تو و دیگران به جایی سَر فراز نخواهد کرد. ما مردمان زندگی دوستی هستیم، تا آنجا که اگر دیده باشید، طیِ این سنواتِ سخت ، بیشترِ وظایفِ دولت را ملت بر دوش کشیده است. این‌ها نشان می‌دهد که ملت با "دیگری"های خود می‌داند چه سان بسازد ، اما دولت نمی‌داند "چه باید کرد"‌هایش را ، ورنه به اقرارِ یادداشت آقای ملکوتی آن تجربه‌ی تلخ در خصوص خانه‌هایِ پیش‌ساخته‌ی زلزله‌ی بم پیش نمی‌آمد. بهر روی ملت باید به دولت یاد بدهد ، چگونگیِ رفتار با دیگری را . آقایِ وزیرِخارجه‌ی خوبِ ما ! ما به دیگران محتاجیم ، چون زندگی به فنون و حِیَلِ همه‌ی آدمان وابسته‌است. ما دیگری‌ست ، این را آرتور رمبو شاعر بزرگ فرانسوی قرنی پیش گفته است ، آقای وزیر!        


  • دیدگاهی برای این نوشته ثبت نشده است.
  • افزودن دیدگاه


JahanEghtesadNewsPaper

جستجو


  |