جامعه کارگری کشور بهرغم اینکه در مقایسه با دیگر گروهها، کمترین انتفاع از منافع اقتصادی و بالاترین سهم را در به گردش درآوردن چرخ اقتصاد دارد، در مقایسه با دیگر گروهها بیشترین بار سختیها و مشکلات اقتصادی را به دوش میکشد.
در شرایطی که تمامی مدیران سیاسی و اقتصادی کشور به این مهم اذعان دارند که کارگران نقشآفرین اول صحنه اقتصاد کشور هستند، اما برای رفع مشکلات این گروه، انگیزه چندانی ندارند.
افزایش فاصله شکاف طبقاتی که اکثریت جامعه دهکهای پایین را کارگران تشکیل می دهند، فاصله جدی میان کف هزینه و سقف درآمد ایشان که به قرارگرفتن قریب به اکثریت خانوادههای کارگری زیر خط فقر منتهی شدهاست، معیشت این قشر را به شدت تحت تأثیر قرارداده است.
در اقتصادی که رکود فراگیر کمر بازار را خم کرده، وزنکشی توان اقتصادی خانوادههای کارگری که حداقلهایشان به حداقل رسیده، حرکت نمودارهای اقتصادی که تعریف شاخصهای مختلف را برعهده دارند، برای این گروه به سرعت به طرف عدد صفر و در برخی گزینهها، در حال گذشتن از صفر عدد صفر است.
با همه این تفاسیر باید اذعان داشت که همچنان این گروه از جامعه هستند که خواسته و ناخواسته و شاید از سر اجبار در رتبه اول حمایت از تولید ایرانی هستند.
سهم داشتن در چرخه تولید و عالم بودن به مصائب حفظ بنگاههای تولیدی در شرایط کنونی اقتصاد کشور از یک سو و ناتوانی مالی برای پرداخت هزینه خرید محصولات گران قیمت خارجی، ایشان را بزرگترین جامعه مصرفکننده کالای داخلی تبدیل کردهاست.
اگر مسؤلان تصمیمساز، تصمیمگیر و مجری عزمی جدی برای حمایت از کالای ایرانی دارند، شاید بد نباشد بخشی از سیاستهای حمایتی خود را با در نظر گرفتن این جامعه بزرگ تعریف کنند، سیاستهایی که از یک سو میتواند گرههایی هرچند کوچک از کلاف در هم تنیده معشت ایشان را بازکند و تاز طرفی میتواند حرکت چرخ صنعت کشور اندکی سرعت بخشد.