حامد هدائی_اقتصاددان رفتاری و سیاسی
ژاپن دوست میانجی یا شریک تجاری
با خروج یک طرفه دونالد ترامپ از برجام، مناقشات فروانی بر سر روابط تجاری و سیاسی ایران باسایر کشورهای دنیا ایجاد شد. وخامت این موضوع با ایجاد تحریمهای یک طرفه واشنگتن علیه ایران فصلی دیگری از فلسفه اتحاد و مقاوت را در ایران بوجود آورد. امریکا و دولت ترامپ تمام زورشان را خرج این موضوع کردند تا نشان دهند ایران نمیتواند کشور قابل اعتمادی در فرایند دیپلماسی بینالمللی باشد و بهترین بهانه موجود، تلاش ایران در جهت رسیدن به قدرت تسلیحاتی هستهای به منظور برهم زدن نظم خاورمیانه و حتی بینالمللی بود. اما واقعیت چیز دیگری است، ایران در جایی قراردارد که میتواند یک منطقه بزرگ را کنترل کند و این موضوع خوشآیند آنها نیست.
بودن در خاورمیانه به تو میآموزد که چطور منافعت را حفظ کنی، خاورمیانهای بودن یعنی بتوانی قرنها تنش، رشد، شکوفایی، ناملایمات و حکومتهای پیچیده و زایا را یک جا نظاره کنی و در کلیدیترین نقطه جهان روند شکلگیری تاریخ را با تمام وجودت لمس کنی. خاورمیانه جایی است که ایران قلب آن است، مکانی که ثروت و بزرگی تمام تاریخ را در دامان خود حفظ کردهاست. به همین دلیل بیشتر از آن که نیازمند به سایر نقاط دنیا باشد، تبدیل به گنجینهای شدهاست که هر کس طالب به جیب زدن بخش مهمی از آن است. با این حال ما سخاوتمندانه قرنها پذیرای کسانی بودهایم که لباس پارهشان را از داشتههای ما، وصله و پینه کردهاند. قرار نیست فلسفه شکلگیری نزاعهای بینالمللی را شرح دهیم و تمایلی هم به بررسی پیچیدگیهای خاورمیانه نداریم. میخواهم بگوییم که اگر کسی به سمت ما میآید دلیلش سیر کردن شکم ما نیست چون قرنها است سفره قلب خاورمیانه برای حمایت از گرسنگان جهان پهن است.
فرایندهای دیپلماسی مانند هر نوع ارتباط انسانی دیگر بر پایه موضوعاتی میچرخند که هر یک از طرفین بتوانند منافع خودشان را از دوستی به وجود آمده تامینکنند. در بافت دیپلماسی، بعضیها قدرتمندتر هستند و برخی نه، عدهای هم تراز هستند و گروهی دیگر با وجود روابط پیچیدهشان ممکن است با نیت ایجاد منافع مشترک باب دوستی را باز کنند. اما سوال این است که دیدار دوستان چند ده ساله در کجای این معادله قرار میگیرد. این که قرار است از دوست یا دشمن دیگری خبری بیاورند یا فقط دیداری تازه کنند و در خصوص شراکت آتیشان گپ و گفتی داشتهباشند؛ مباحثی که ممکن است در بطن مذاکراتشان مطرح شود یا مورد توجه قرار نگیرد.
اما چرا به این موضوع پرداختهایم، چون امروز قرار است در بافتی پیچیده یک دیدار ساده دوستانه رخ دهد که اذهان عمومی را به شدت درگیر کردهاست. بافت پیچیده یعنی مناقشات ایران و امریکا، یعنی این که مایک پومپئو چند وقت پیش از زبان دونالد ترامپ اعلام کرد که بدون هیچ پیش شرطی حاضر است با ایران مذاکره کند. این که مایل به مذاکره هستند یک موضوع است، اما این که در بافت تهدید آمیز به دنبال مذاکره با حاکم خاورمیانه هستند، موضوع دیگری است. اما واقعیت این است که هر کشوری با تمام امکانات داشته و نداشتهاش، براساس حفظ و بهبود منافع ملی خود وارد یک معاهده سیاسی و یا تجاری میشود و منافع ملی چارچوب و تعریف مشخصی دارد. در معاهده وستفالی تاکید شدیدی بر حفظ حاکمیت کشورها شدهاست، یعنی؛ هیچ کشوری حق دخالت در امور اجرای کشور دیگری ندارد و همچنین حق برهم زدن نظم بینالمللی را هم ندارد. امریکا در بافت تهدید آمیز اصول خود را زیر سوال میبرد و تمایل شدیدی به از میان بردن حقوق یک کشور مثل حق دفاع از خود، ارتباط با سایر کشورها و آزادی در تجارت و سیاستگذاری در چارچوب قوانین را از خود نشان میدهد و همچنان انتظار دارد کشوری قابل اعتماد در فرایند مذاکرات باشد. چنین عملکرد متناقضی در بافت رفتارهای انسانی میتواند نیتهای به ظاهر خیرخواهنه هر کسی را کاملا زیر سوال ببرد و ایران هم با علم به این موضوع به دونالد ترامپ هشدار داد، مادامی که روند شفاف و قابل احترامی پیش نگیرد، حاضر به گفتگو با واشنگتن نیستیم.
بافت پیچیده دیگر، روابط دوستانه ژاپن با ایالات متحده و همچنین دوستی طولانی این کشور با ایران است که این سوگیری را در اذهان عموی به وجود آورده که ممکن است امریکا بخواهد از ژاپن به عنوان میانجی برای راضی کردن ایران به مذاکره استفاده کند. و در همین بافت پیچیده یک فرایند ارتباطی ساده یعنی ورود آقای آبه نخست وزیر ژاپن به تهران آن هم در نودمین سالگرد رابطه دوستانه سیاسی و تجاری اش با ایران اتفاق افتاده است. این که نخست وزیر ژاپن قصد انجام چه کاری را دارد یک موضوع است، این که بخواهیم همه موضوعات سیاسی را به هم ارتباط دهیم و به این نتیجه برسیم که ژاپن میخواهد ایران و امریکا را با هم آشتی دهد موضوع دیگری است. واقعیت این است که نمیتوان همه موضوعات را به این سادگی تفسیر کرد و نمیتوان باور کرد که تنها کشور نیازمند به دنیا که بخشی از آن را ژاپن تشکیل میدهد ما هستیم، این که یک کشور در تکنولوژی های پیشرفته غرق شده باشد نشان از بها دادن به نوآوری در مدیریت، ایجادساختارهای کیفی پایدار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و صنعتی دارد، این که بتوانی تمام صنعت را آنقدر متمرکز و سیستماتیک کنی که نتیجهاش ایجاد یک کشور صادرات محور پیشرفته بشود. این مزایای ژاپن است. اما چرخ صنعت بدون سوخت و مواد اولیه از حرکت میافتد. ژاپن به خلیج فارس و ایران بشدت نیازمند است و ما هم در طی ۹۰ سال گذشته ثابت کردهایم که مایل به حفظ و گسترش همکاری های دوجانبه هستیم.
اما بیایید کمی در موضوع ژاپن عمیقتر شویم تا به درک بهتری از فرانید ارتباطیش با ایالات متحده امریکا برسیم. ژاپن بیشتر و پیشتر از همه نهادهای سیاسی و فرهنگی تاریخی آسیا، نسبت به تهاجم ناگهانی غرب به سرتاسر جهان واکنش نشان داد. ژاپن مدتها سنتها و فرهنگ متمایز خود را در انزوا دنبال میکرد، اما در فاصله کمی بیش از یک قرن، ژاپن مسیری شگرف را طی کرد: از سمت انزوای کامل به سمت وام گیری گسترده از مدرنترین کشورها در غرب، از تلاشهای متهورانه در ایجاد امپراتوری تا صلح گرایی و از آنجا به ظهور دوباره نوع جدیدی از موقعیت یک قدرت بزرگ، از فئودالیسم به انواع اقتدار گرایی غربی و از آنجا به پذیرش صمیمانه دموکراسی، همچون رفت و آمد در میان نظم های گوناگون همه این ها در سیر تحول ژاپن دیده می شود. در طول این مدت، مشخص شد که ماموریت ملی ژاپن را نمیتوان به وسیله منطبق سازی با تکنیکها و نهادهای سایر جوامع تضعیف کرد، بلکه این ماموریت با وام گرفتن های مناسب از دیگران تقویت می گردد.
موقعیت جزیرهای ژاپن باعث شد که این کشور آزادی عمل گستردهای در امور مشارکت یا عدم مشارکت در امور بینالمللی داشتهباشد. ژاپن به مدت قرنها خارج از مرزهای امور آسیایی باقی ماند و سنتهای نظامیاش را از طریق مبارزات داخلی دنبال میکرد و فرهگ و تجارت خارجی را با احتیاط می پذیرفت.
سالها طول کشید تا ژاپن از سیاست قفل شده خود خارج شود و تصمیم بگیرد که وارد نظم جهانی بر پایه مفاهیم غربی حق حاکمیت، تجارت آزاد، قانون بینالمللی، تکنولوژی و قدرت نظامی شود. از این پس ژاپن به ساخت سیستماتیک راه آهن، صنعت مدرن و تشکیل ارتش مدرن با کمک امریکا روی آورد. پیامد های این تغییر شگرف البته طی چند دهه ژاپن را به درون رده بندی قدرتهای جهانی پرتاب کرد. ژاپن اولین قدرت بزرگ غیر غربی در دوران معاصر بود که کشورهایی که تاکنون نظم بینالمللی را شکل داده بودند، آن را به عنوان یک هم تراز نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک پذیرفتند.
با این حال، ژاپن همچون سایر نقاط عطف تاریخش، در حال حرکت به سمت بازتعریف نقش گسترده تر خود در نظم بینالمللی است که قطعا پیامدهای فراگیری در منطقه و فراتر از آن خواهد داشت و نظم بینالمللی باید بر مبنای اعتماد شخصی باشد: به قول روزولت: نوعی از نظم که ملتهای دوستدار صلح باید به دست آورند باید اساسا بر پایه روابط دوستانه انسانی، آشنایی، رواداری، صداقت خدشه ناپذیر و نیت و باور نیک باشد. روزولت در چهارمین خطابه آغاز ریاست جمهوری امریکا، در سال ۱۹۴۵ نیز دوباره به این موضوع بازگشت: آن گونه که امرسون گفته است، ما این حقیقت ساده را آموختهایم که تنها راه داشتن دوست، یکدل بودن است. اگر بخواهیم با تردید و عدم اعتماد یا ترس به صلح نزدیک شویم، نمی توانیم صلح پایدار را محقق کنیم.
درآخر؛ یک قرن پیش امریکا با همین اصول با ژاپن وارد همکاری شد و اکنون در نقطهای از تاریخ قرار گرفتهایم که دونالد ترامپ، تصمیم گرفته، مفهموم احترام متقابل را با خط و نشان کشیدن برای ایران، اجرا کند. این که آقای آبه نخست وزیر ژاپن با چه پیام و نیتی به تهران وارد شده است اصلا مهم نیست، ما براساس منافع ملی کشورمان از ایشان پذیرایی خواهیم کرد. مساله اصلی این است که اگر هم قرار است نقش میانجی را بازی کند، ما معتقد به احترامی هستیم که منافعمان را حفظ کند.