شماره زیادی از پدیده های پیچیده در جهان در حال رخ دادن است. گفتگوی بسیاری بر سر دگرگونی جهانی قدرت وجود دارد؛ چین و هندوستان به زودی به قدرت های بزرگ جدید و ثروتمند تبدیل خواهند شد.
در این مورد هم، باید کمابیش محتاط باشیم. برای نمونه، درباره بدهیهای ایالات متحده و اینکه بخش زیادی از این بدهیها به چین تعلق دارد گفتگوهای بسیاری در جریان است. در واقع بدهی آمریکا به ژاپن بیشتر از بدهیاش به چین است. گاهی چین از ژاپن پیشی گرفته است، ولی بیشتر مواقع از جمله هم اکنون، ژاپن بیشتر بدهیها را در اختیار دارد. به علاوه ، تمامی چارچوب بحث در مورد افول قدرت ایالات متحده گمراه کننده است. چامسگی میگوید: به ما آموختهاند که جهان را جهان دولتها، به مفهوم موجودیتهای یگانه و منسجم ببینیم. در نظریه روابط بینالملل، مبحثی به نام نظریهی روابط بین الملل (( واقع گرا)) وجود دارد؛ بر پایه این نظریه، جهانی آنارشیک از دولتها وجود دارد و دولتها به دنبال ((منافع ملی)) خود هستند. به عقیده نوام چامسکی این نظریه تا اندازهی زیادی افسانه است. شمار معدودی منافع مشترک وجود دارد مانند اینکه ما نمی خواهیم نابود شویم. اما در بیشتر موارد، افراد یک ملت، منافع بسیار متفاوتی با یکدیگر دارند. منافع مدیر عامل جنرال الکتریک با فراشی که کف اتاق او را تمیز میکند یکی نیست. دکترین ایالات متحده بر این ادعا استوار است که ما همگی یک خانوادهی خوشبخت هستیم، هیچ دسته بندی طبقاتی وجود ندارد و همه هماهنگ با یکدیگر کار میکنند. اما این ادعا از پایه نادرست است. در کنار این، از نادرستی آن آگاهیم؛ اینکه این ادعا دست کم برای مدتی طولانی نادرست بوده است. به عنوان مثال افراطی خطرناکی همچون آدام اسمیت را در نظر بگیرد، فردی که مردم انگلیس او را میپرستند اما کارهایش را مطالعه نمیکنند. به گفته او در انگلستان کسانی که مالک جامعه هستند سیاست را وضع میکنند. مالکان جامعه(( صاحبان کارخانهها و تاجران)) هستند. آنها ((معماران اصلی سیاست)) هستند و سیاست را در راستای منافع خودشان اجرا میکنند؛ بدون توجه به اینکه چه آثار آسیب زایی بر مردم انگلستان دارد، چون این آثار به آنها مربوط نمی شود. البته او محافظه کاری قدیمی و بنابر این واجد ارزش های اخلاقی بود. او از آنچه ((بی عدالتی وحشیانه)) اروپاییها مینامید نگران بود، بویژه آنچه بریتانیا در هندوستان انجام میداد که باعث قحطی و مانند آن میشد. این نوع از محافظه کاری، محافظهکاری قدیمی بود، نه آنچه امروز محافظه کاری خوانده میشود. قدرت دیگر نه در دستان صاحبان کارخانهها و تاجران، که در دستان موسسات مالی و شرکتهای چند ملیتی است. نتایج مشابه است. و این موسسات از توسعه ی چین سود میبرند. بنابر این اگر ما برای مثال مدیر عامل والمارت، دل، یا هولت پکارد ( اچ پی) باشیم. از داشتن کارگر ارزان در چین که در شرایط مخوف و بدون محدویتهای زیست محیطی کار میکند کاملا خرسند میشویم. تا زمانی که چین از آنچه رشد اقتصادی خوانده میشود برخوردار است، مشکلی وجود ندارد. در واقع، رشد اقتصادی چین تا حدی افسانه است. چین عمدتا کارخانه مونتاژ است. این کشور صادر کننده بزرگی است. درست است که کسری مبادلات ایالات متحده با چین افزایش یافته است، اما در عین حال کسری مبادلاتش با ژاپن، سنگاپور و کره کاهش یافته است. دلیلش این است که نظام تولید منطقهای در حال شکل گرفتن است. کشورهای پیشرفته تر در منطقه مانند ژاپن، سنگاپور، کره جنوبی و تایوان فن آوری و قطعات و اجزای پیشرفته به چین میفرستند که از کار ارزانش برای سرهم کردن کالاها بهره میگیرد و سپس آنها را به خارج میفرستد. شرکت های ایالات متحده هم کار مشابهی انجام میدهند: قطعات و اجزا را به چین میفرستند تا در آنجا سرهمسازی و سپس صادر شود. در چارچوب دکترینی، اینها را صادرات به چین میدانند، اما در بسیاری موارد اینها صادرات منطقه ای هستند و در سایر موارد صادرات ایالات متحده به خودش. هنگامی که چارچوب دولتهای ملی را به عنوان موجودیتهای یگانه بدون تقسیم درونی میشکافیم، میبینیم که انتقال قدرت وجود دارد، اما این انتقال از نیروی کار جهانی است به مالکان جهان، یعنی سرمایهی فراملی و موسسات مالی جهانی. برای نمونه در چند دهه اخیر، سهم درآمد کارگران از درآمد ملی بطور کلی کاهش یافته است و این کاهش آشکارا در چین بیشتر از سایر مناطق بوده است. مطمئنا رشد اقتصادی در چین و هند وجود دارد. صدها میلیون نفر بسیار بهتر از گذشته زندگی میکنند، اما صدها میلیون نفر هم هستند که این وضع را ندارند. در حقیقت وضع برای آنها از بسیار جهات در حال بدتر شدند است. شاخص توسه انسانی سازمان ملل متحده که با سه معیار کلی زندگی طولانی وسالم، دسترسی به دانش و معرفت و استاندارد زندگی مناسب سنجیده میشود، نروژ را در رده بندی سال ۲۰۱۲ - ۲۰۱۳ اول، ایالات متحده پنجم ، و هندوستان را در رده ۱۳۴ ام یعنی اندکی بالاتر از کامبوج و لائوس قرار میدهد. و در این شاخص چین در رده ۱۰۱ام و ایران ۱۷۵ ام قرار دارد. هندوستان حدودا در همان مکانی قرار دارد که ۲۰ سال پیش قرار داشت، پیش از اینکه اصلاحات مشهور شروع شود. بنابر این رشد وجود داشته است . دهلی از ثروت سرشاری برخوردار است اما این ثروت سرشار گسترش یافتهی سیستم سنتی در جهان سوم است. حتی در بدترین روزها، اگر به فقیرترین کشور دنیا برای نمونه هائیتی برویم، ناحیهای پیدا میشود که سفید پوست، اروپاییای شاید دورگه که در تجمل و ثروت عظیمی زندگی میکنند. ساختار مشابهی در مقیاسی بسیار متفاوت در هندوستان وجود دارد. در هندوستان، چند صد میلیون نفر اتوموبیل، تلویزیون و خانه های زیبا دارند. در هندوستان میلیاردرهایی را میبینیم که در حال ساختن قصر برای خود هستند. در عین حال، مصرف غذا به طور میانگین در این دوره کاهش یافته است. عاقلانه است که به رتبه چین محتاطانه نگریست. هندوستان جامعهی بسیار بازی دارد و ما از رویدادهای داخلی آن کشور تا اندازه زیادی آگاهی داریم. جامعه چین بسیار بسته است. ما درباره ی آنچه در مناطق روستایی چین رخ میدهد چیز زیادی نمی دانیم. یکی از افرادی که پژوهش های مهمی در این زمینه انجام میدهد چینگ کوان لی، جامعه شناس در دانشگاه یو سی ال ای است. او بررسی های بسیاری در مورد شرایط کار در چین انجام داده است. او بین آنچه کمربند زنگار گرفته مینمامد و کمربند خورشیدی تمایز قائل است. کمربند زنگار گرفته که به سمت بالا در جنوب شرق قرار دارد مرکز تولیدی بزرگی بود که بخش صنعی دولتی در آن قرار داشت. این بخش در حال ناپدید شدن است. او این کمربند را با کمربند زنگار گرفته ایالات متحده مقایسه میکند. کارگران اساسا هیچ چیز ندارند. آنها بر این باور بودند که بین آنها و کارفرما قراردادی وجود دارد. پژوهشگران بر روی کارگران ایندیانا و اوهایو بررسیهایی انجام داده اند. این کارگران به درستی حس میکردند که به آنها خیانت شده است. گمان میبردند که با شرکتها و دولت معامله کرده اند: که تمام عمرشان سخت کار میکنند و در عوض حقوق بازنشستگی دریافت میکنند، تامین اجتماعی دریافت میکنند و فرزندانشان شغل خواهند داشت. آنها در ارتش خدمت کردند، هر چه درست بود انجام دادند. اکنون دارند به زباله دانی میاندازندشان. نه از حقوق بازنشستگی خبری هست نه از تامین اجتماعی و نه از شغل. شغلها در حال انتقال به مکان دیگری است. او مشابه همین را در کمربند زناگر گرفته چین مشاهده کرد با این تفاوت که قرارداد از نوع مائویستی اش بود: ما متحد هستیم، کشور را میسازیم، فداکاری میکنیم و سپس تامین اجتماعی دریافت میکنیم. کمربند خورشیدی در جنوب شرقی چین، مرکز کنونی تولید؛ جایی که کارخانه ها، کارگران جوان تر را از مناطق روستایی جذب میکنند. این کارگران ، از سنت مائویستی همبستگی و کار برای ساختن کشور بی بهره اند. آنها دهقان اند. در واقع هنوز زندگی شان وابسته به روستاست. روستا جایی است که خانواده هاشان زندگی میکنند، جایی که فرزندانشان را بزرگ میکنند، جایی که در صورت از دست دادن شغلشان میتوانند به آن برگردند. آنها نیروی کار مهاجرند. سراسر چین صحنهی ناآرامیهای کارگری است. دلیل این ناآرامیها در جنوب شرقی کمربند خورشیدی این است که دولت نمیتواند به تعهدات قانونی اش عمل کند. بر اساس قانون شما باید حقوق و شرایط کاری مشخصی داشته باشید، اما کارگران هیچ ندارند. بنابر این به این وضعیت اعتراض دارند. حتی با آمارهای رسمی هم شمار اعتراضات بسیار زیاد است. نیروی کار با وجود تجزیه شدن، سخت مبارزه میکند. اما ما حقیقتا از مناطق درونی تر روستاها بی اطلاعیم. در کنار آن، مشکلات عظیم زیست محیطی در چین در حال گسترش است. بنابر این اگر بخواهیم رشد را عقلانی اندازه بگیریم نه فقط به شمار محصولات تولیدی، بلکه به هزینه و سود تولید هر یک اگر توجه کنیم سرعت رشد چین بسیار پایین تر خواهد بود. و همچنین احتمالا رده بندی اش در شاخص توسعه انسانی هم پایین تر خواهد بود، گرچه رتبه ۱۰۱ ام به اندازه کافی بد هست.
در آخر: هوارد زین تاریخ دان و استاد علوم سیاسی دانشگاه بوستن میگوید: " یکی از موضوع هایی که در زندگی حرفه ای باید به آن بپردازیم، فقدان حافظه تاریخی است. حقایق تاریخی با سرسختی خاصی نادیده گرفته شده و یا تحریف میشوند."
حامد هدائی - روانکاو فروش ایران