دکتر هاشم اورعی، استاد دانشگاه صنعتی شریف
چندین سال است که رابطه ایران و آمریکا همواره شاهد فراز و فرود بوده است. در حال حاضر شرایط به گونهای رقم خورده که سیاست فشار حداکثری آمریکا اقتصاد ایران را به چالش جدی کشیده است. فشارهای بین المللی علیرغم برخورداری کشور از منابع فراوان، متأسفانه به دلایل متعدد از جمله ناهماهنگی مدیریتی و بی توجهی به ظرفیت های داخل، عرصه را به اقتصاد کشور تنگ کرده و دشواری شرایط را میتوان در کسری بودجه سال آینده کشور مشاهده کرد.
از طرف دیگر با تصویب طرح استیضاح رئیس جمهور در مجلس نمایندگان آمریکا، چنانچه آنطور که پیشبینی میشود، حزب دموکرات نتواند دو سوم آراء مجلس سنا را در مورد استیضاح جلب نماید، آقای ترامپ در ده ماه باقیمانده تا انتخابات ریاست جمهوری تلاش خواهد کرد با جلب نظر اکثریت مردم این کشور، چهار سال دیگر بر مسند ریاست جمهوری تکیه بزند. بدین ترتیب شرایط هردو کشور به گونه ای رقم خورده که دلایل خوبی برای مذاکره و پایان دادن به این مناقشه طولانی دارند. علیرغم دشواریهای پیش رو، به هیچ وجه نباید اختلافات بین دو کشور را، هر قدر هم که عمیق باشد، غیر قابل حل دانست. آنچه لازم است دیپلماسی خلاقانه است که با تمرکز بر نکات مشترک، بتوان به توافقی دست یافت.
بیمناسبت نیست برگی از تاریخ معاصر ایران را که مربوط به ۷۷ سال پیش است با هم مرور کنیم. در اواسط جنگ جهانی دوم، کشورمان با وجود اعلام بیطرفی، توسط نیروهای متفقین اشغال شد و طبق توافق این کشورها میبایست حداکثر ۶ ماه پس از پایان جنگ نیروهای خود را از ایران خارج کنند. آمریکا و انگلیس به وعده خود عمل کردند ولی شوروی قصد خروج نیروهای خود از ایران را نداشت. در شرایطی که کشور در اوج ضعف بوده و توسط نیروهای شوروی اشغال شده بود، احمد قوام به نخست وزیری برگزیده شد. تنها ۴ روز پس از گرفتن رأی اعتماد از مجلس، قوام برای ملاقات با استالین به مسکو رفت. همهی برگهای برنده دست استالین بود و قوام السلطنه، با دست خالی و زیرکی تمام با وی توافق کرد که امتیاز نفت شمال ایران را به این کشور واگذار کرده و در مقابل شوروی نیروهای نظامی خود را از ایران خارج کند. البته وی به استالین یادآور شد که واگذاری امتیاز نفت شمال ایران از اختیارات مجلس است ولی حرفی از آن نزد که مجلس در اواخر دوره خود بوده و عملاٌ وقتی برای تصویب این طرح ندارد. قوام برای فریب دادن استالین بلافاصله پس از بازگشت به ایران سه وزیر توده ای را وارد کابینه کرد و برخی افراد سرشناس را که به مخالفت با شوروی معروف بودند بازداشت کرد. در ادامه این سناریوی زیرکانه، نمایندگان تجزیه طلب آذربایجان و کردستان را نیز برای مذاکره به تهران دعوت کرد.
بدین ترتیب استالین تردیدی نداشت که همه چیز بر وفق مراد است و دستور عقب نشینی نیروهای نظامی خود از ایران را صادر کرد. به محض خروج نیروهای شوروی، ارتش ایران با حمایت مردم، آذربایجان را از چنگ تجزیه طلبان آزاد کرد. البته هشدارهای آمریکا به شوروی در ارتباط با حمایت از تجزیه طلبها نیز بسیار مؤثر واقع شد. قوام نیز به محض شروع حمله ارتش ایران خود را گم و گور کرد و به لاهیجان رفت. سفیر شوروی خواستار ملاقات فوری با او شد ولی گفتند به دلیل ضعف امکانات ارتباطی امکان تماس با او نیست. در نهایت پس از آزادی آذربایجان دوباره آفتابی شد. سه وزیر توده ای را از کابینه کنار گذاشت و مخالفان شوروی بازداشت شده را آزاد کرد. از طرف دیگر حزب توده با کشاندن انبوه طرفدارانش به خیابانها به مخالفت با دولت و حمایت از تجزیه طلبان برخاست. قوام در ملاقات با سفیر شوروی، با زیرکی تمام و تبحر دیپلماتیک او را متقاعد کرد که برای برگزاری انتخابات مجلس آتی، که میبایست امتیاز نفت شمال را تصویب کند، مانع اقدامات تخریبی حزب توده شود. پس از برگزاری انتخابات مشخص شد که اکثر نمایندگان دوره جدید مجلس از طرفداران قوامند. وی در مصاحبه ای اعلام کرد که همچنان به پیمان خود با روسها مبنی بر واگذاری نفت شمال پایبند است. اما این از اختیارات نمایندگان مجلس است. این پیامی بود به مجلس برای دادن رأی مخالف و نمایندگان با اکثریت قاطع و تنها با ۲ رأی موافق از سوی نمایندگان تودهای، با واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی مخالفت کردند.
بدین ترتیب استالین قدرتمند، متکبر و مخوف از نخست وزیر کشوری ضعیف و اشغال شده رودست خورد. این واقعه تاریخی نشانگر معجزه دیپلماسی در ضعیف ترین دوران ایران است و به خوبی نشان میدهد که دولتها برای احقاق حقوق ملت خود در عرصه بین المللی صرفاً نیازمند ابزارهای قدرت از جمله نیروی نظامی نیستند. بلکه با داشتن شناخت درست از فضای بین المللی و بازی حساب شده در نقاط کور آن، درک صحیح از نقاط قدرت و ضعف طرف مقابل و بکارگیری کیاست و زیرکی در دیپلماسی، حتی در دوران فترت و ضعف هم میتوان از کشورهای قدرتمند و حتی ابرقدرتها امتیاز گرفت.
علیرغم همهی دشواریهای کشور ناشی از تحریم اقتصادی و انزوای سیاسی، اقتصاد ایران امروز به هیچ وجه قابل مقایسه با آن دوران نیست. دورانی که نه تنها ایران هیچ سهم و نقشی در اقتصاد جهان نداشت بلکه خاک آن نیز به اشغال درآمده بود. از آن طرف هم نه آمریکای امروز، شوروی آن دوران است که با اعتماد به نفس تمام و متکی بر ماشین جنگی قدرتمند خود و صد البته قصاوت استالین، ارتش نازی را به زانو درآورده و با توسل به روش باجگیری متداول خود اروپای شرقی را بلعید، و نه ترامپ که حتی خودش هم یک لحظه فکر نمیکرد رئیس جمهور آمریکا شود، جوزف استالین است که روزولت و چرچیل همواره از مذاکره با او هراس داشتند و هیچگاه از خواستههایش کوتاه نمیآمد. در حال حاضر رئیس جمهور آمریکا فردیست فاقد هر گونه صلاحیت دیپلماتیک و تنها به دنبال آن است که با کشاندن یک روحانی به عنوان نماینده نظام ایران به کاخ سفید (البته نه الزاماً حسن روحانی که رئیس دولت است و فرق است بین این دو) و گرفتن عکس یادگاری از آن در مبارزات انتخاباتی خود بهره ببرد.
و اما چقدر درست گفتهاند که "تاریخ هنر دیدن گذشته است برای آگاهی و بکارگیری ظرفیتهایی که هماکنون دارد". با مرور این واقعه تاریخی و مقایسه آن با شرایط امروز، نکاتی اساسی جلب نظر میکند. مقایسه نقشآفرینی مجلس آن روز و هماهنگی کامل آن با نخست وزیر وقت در حفظ منافع ملی، با وضعیت امروز کشورمان تأمل برانگیز است و جالب اینکه بخشی از نظام سعی دارد با تحریف تاریخ این نکته را به جامعه القاء کند که مجلس آن روز تماماً فرمایشی و مجلس امروز عصاره ملت و در رأس امور است. نکته قابل توجه دیگر باجخواهی شوروی و تلاش این کشور در جدایی بخشی از خاک ایران است که اگر نبود ذکاوت و توانمندی امثال قوام و صد البته رشادت و غیرت مردم آذربایجان، شوروی به اهداف شوم خود در تجزیه ایران رسیده بود. ملت ایران این اقدام ننگین همسایه شمالی خود را برای همیشه در حافظهی تاریخی خود ثبت کرده و دل به حمایت ظاهری این روزهایش نخواهد بست. یادمان نرود که همین آمریکای جنایتکار به حمایت از تلاش ایران برای حفظ تمامیت ارضی خود برخاست و به شوروی هشدار جدی داد. به قول وینستون چرچیل نخست وزیر بریتانیا در جنگ جهانی دوم، در سیاست دوست و دشمن دایمی وجود ندارد و همه چیز بر مبنای منافع ملی رقم میخورد.
عملکرد امروز کشور در کارزار دیپلماسی به کاروان ورزشیای میماند که قهرمان وزنهبرداری را برای مسابقه پشت میز شطرنج نشانده، قهرمان تنیس روی میز را که سروکارش با توپ تخم مرغی است برای شرکت در مسابقه اسب دوانی به پشت اسب نشانده و سوارکارمان را به استخر شنا فرستادهاست.
بدین ترتیب امروز چالش سیاسی کشورمان در مواجهه با غرب به سرکردگی آمریکا در مقایسه با ۷۷ سال پیش که خاک کشورمان توسط نیروی نظامی شوروی اشغال شده بود، بزرگتر نیست. شرایط ایران هم به مراتب بهتر از آن دوران و آمریکا نیز ضعیف تر از شوروی آن زمان است و به هیچ وجه نباید این مسأله را غیر قابل حل دانست. ایران امروز قویتر از آن است که از هر نوع مذاکره هراس داشته باشد که این نشانه ضعف است و نه قدرت. آنچه امروز لازم است دیپلماسی خلاقانه است. وقت آن گذشته که فرمان دیپلماسی را به دست این و آنی بدهیم که تنها ویژگی شان خودی بودن است و قوامها را خانه نشین کنیم. بخاطر بیاوریم که چطور قوام السلطنه در اوج ضعف و ناتوانی یک تنه به قلب دشمن زد و در نهایت ذکاوت و کیاست کشور را از تجزیه نجات داد. وقت آن رسیده که به خود بیاییم و قبول کنیم که سیاه نمایی هرآنچه دولت مردان در نظام های قبل کردهاند راه به جایی نخواهد برد. چقدر جای قوام خالیست!